بسم الله الرّحمن الرّحیم
این مسألهی تقسیم بشر به مرد و زن که در حیوانات دیگری به چشم نمیخورد یعنی در یک گلهی گوسفند، نر و مادهشان یک شکل هستند،هیچ فرقی با هم ندارند. یا گاو همین جور. اما در بشر چون بشر، خودش را از سیطرهی طبیعت خارج کرده، گوسفند تابع طبیعت است یعنی طبیعت هرچه حکم کرد همان کار را میکند. خودش ارادهای ندارد. تمام کارهایش انعکاسیست. ولی در مورد بشر نه. در مورد بشر چون بشر سعی کرده نهتنها مطیع طبیعت نباشد- صددرصد بهاصطلاح نوکر طبیعت نباشد- بلکه خودش یک طبیعت خاصی میسازد. یعنی فرض کنید یک زوجی، زن و مردی یا چند نفر دیگر از آلاسکا بیایند اینجا مجبور بشوند یعنی تبعیدشان کنند به یزد مثلاً. اینها میآیند اینجا همان منزلشان را بادبزن میگذارند، کولر میگذارند. و حال آنکه همفکرهایشان در آن منطقه که هنوز هستند همچین چیزی ندارند، هوا گرم است. این به این واسطه است که چون مستقل از طبیعت شدهاند و هر کدام خواستهاند بر طبیعت مسلط بشوند، یک همچین اختلافاتی پیش میآید. این مسأله البته در مورد همهی مردها و زنها به تساوی است، یعنی همهی آنها. اما در بعضی موارد، اینها فرق میکند و آن موارد موجب میشود که بین زن و مرد یک اختلاف باشد، تفاوت باشد- اختلاف نمیشود گفت، تفاوت باشد- از لحاظ شکلِ ظاهریِ بدن هم میبینیم یک تفاوتهایی دارد ولی آن جانِ آدمی، روحی که بدن را اداره میکند، آن روح نه، برای هر دو یکی است. یعنی خیلی مردها مثل زنها هستند و خیلی زنها مثل مردها. خیلی تفاوتی عمده احساس نمیکنند. تفاوت فقط مربوط به همین شناخت [است]. در مورد شناخت هم چیزهایی هست، اخبار و احادیثی هست، مثلاً یک خبری که هست میگویند مرد لباس زنانه بپوشد یا زن لباس مردانه بپوشد خوب نیست. مکروه هست. گناه ندارد ولی میگوید خوب نیست. اینها تفاوت است. میل زنها، زنها در، یعنی در انسان، در حیوانات اینجور نیست. حیوانات تا آن، تمام مدت یک مادیان میتواند بچهاش را نگه دارد ولی در مورد انسان اینجور نیست. در مورد انسان زحمت و نگهداری کودک از طرف مادر بیشتر اهمیت دارد تا پدر، و در واقع در مقابل این زحمت است که جامعه باید جبران کند. خب خیلیها برای این چیز، یک راه؛ بعضیها، بعضی کمونیستها اینجور میگویند که همهی بچهها را در سازمانهای همگانی، سازمانهای دولتی و پرورشگاههای خاصی نگه دارند. یک مدتی هم گویا یک همچین فکری کردند، خواستند عملی کنند دیدند نمیشود. حالا یادم نیست مشکلاتش چی بوده. این است که بشر وضعیت خاصی دارد. یعنی در تقسیمبندیهایی هم که میکنیم باید این تقسیم را عوض کنیم. بگوییم مخلوقات خداوند دو نوعند؛ یا انسانند یا حیوان. یعنی همهی «غیر از انسان» را در آن مرحله را قرار بدهیم و انسان. نکتهی مهم دیگر این است که انسان بالاخره خودش چیزی نمیداند ولی از پدرش- پدرانش- شنیده و میداند که در بهشت بوده با چنین خواصی و حالا بیرون آمده. همین موجب میشود که این اشتیاق به سَمت بهشت و اینکه برگردد به آن حالت در همه ایجاد میشود. منتهی بعضیها سعی میکنند این حالت را به کلی فراموش کنند، بعضیها نه، عبادات و طاعات و اینها.
ببینید ما در همهی گیاهان و همهی جانداران، اینها وقتی فرزند میآورند هدفشان حفظ فرزند است، و فرزند هم دو نوع؛ مرد دارد و زن دارد. به هر جهت اینها را خدا لازم دارد. لازم دارد نه اینکه کاری دارد، یعنی نیتش این است که اینها باشند و نیتش این است، راضی است، خوشحال است که اینها تولیدمثل کنند. اگر یک روزگاری شد که بشر معتقد بود که تولیدمثل نکند یا لازم نیست، آن روز انقراض بشر است. خیلی از حیواناتی که بودند در کرهی زمین و منقرض شدند یکی از جهت همین است انقراض، بنابراین ما خوشحال از این هم هستیم که خداوند چون میخواهد نسل ما بماند اجازه و بلکه دستور به تولید نسل داده، منتها بشر یک خاصیتی دارد چون از روح خداوند درش دمیده شد رعایت اعتدال در همه موارد دارد، در این مورد هم همین جور. ما حالا روی این هدفی که خود جامعهی بشری دارد باید کار کنیم و خودمان را با چیز منعکس کنیم. دعوایی هم بین زن و مرد نیست که یکی بگوید، هر دو اصلاً فرقی نمیکنند، هر دو انسانند و انشاءالله ما بتوانیم وظیفهی خاص خودمان و وظیفهی انسانها را انجام بدهیم.