تاريخ بیخردی، عنوان كتاب مشهور و شناختهشدهای از باربارا تاكمن، نويسنده و مورخ و روزنامهنگار امريكايی است كه در آن كوشيده قصه زندگی انسان روی كره خاكی را از منظر خطاها و اشتباهات اخلاقی و عقلانی او روايت كند؛ انسانی كه يووال نوح هراری او را خردمند میخواند و در كتاب خواندنی و جذاب «انسان خردمند» قصهاش را روايت میكند.
آن طور كه نيک گرگين، مترجم اين كتاب نوشته از حدود ۱۰۰ هزار سال پيش اين انسان به عنوان موجودی ناچيز در ميان ساير جانداران در حيطه طبيعت خود میزيست و تأثيرش بر محيط پيرامون با ساير جانداران تفاوت چندانی نداشت. اما اين انسان با تحولی تاريخی از سه مرحله اساسی عبور كرد كه نخستين آنها به حدود ۷۰ هزار سال پيش بازمیگردد؛ زمانی كه جهشی ژنتيكی انسان را قادر به فكر كردن به شكلهای متفاوت و او را قادر به انتقال اطلاعات كرد. اين توانايی انسان را قادر ساخت تا اسطورههايی پديد آورد كه به نوبه خود توانايی او را به همكاری انعطافپذير ميان شمار زيادی از انسانها قادر سازد. از همان زمان تا به امروز انسان توانسته تحولات شگفتی در زندگی خود و محيطش به وجود آورد. كتاب انسان خردمند روايت كوتاه و جذابی از اين تاريخ پر فراز و نشيب است. دكتر يووال نوح هراری، نويسنده اين كتاب از دانشگاه آكسفورد دكترای تاريخ دارد و دغدغههای اصلیاش عبارتند از اينكه چه رابطهای ميان تاريخ و زيستشناسی وجود دارد؟ آيا عدالتی در تاريخ هست؟ و اينكه آيا انسانها با افشای حقايق تاريخی خوشبختتر شدهاند يا خير؟
كتاب از چهار بخش اساسی تشكيل شده است: انقلاب شناختی، انقلاب كشاورزی، وحدت بشر و انقلاب علمی. نويسنده در بخش اول به انقلاب شناختی میپردازد و نشان میدهد كه انسان چطور از موجودی بیاهميت به واسطه طوفانی بزرگ به موجودی بدل شد كه توانست در سراسر جهان دستاندازی كند و جهان را دگرگون سازد. او در بخش دوم گذار به دوران كشاورزی را بزرگترين فريب تاريخ میخواند. زندگی كشاورزی با دستيابی به شماری از گياهان مثل گندم و برنج و سيبزمينی و كشت مترادف بود.
تاريخ كشاورزی بشر ۱۰هزار سال به درازا میانجامد، دوران بدون تغيير و تحول جدی كه با انقلاب علمی به پايان رسيد. تسخير مناطق دستنخورده در آن سوی آبها و ضرورت كسب آگاهی نوين برای دستاندازیهای جديد، مقتضيات همكاری ميان سرمايه و تحقيقات را فراهم آورد و لاجرم به ظهور سرمايهداری و انقلاب صنعتی انجاميد. با وجود اين پيشرفتها اما انسان خردمند همچنان ناتوان از خلاصی از قيد محدوديتهای مقدر زيستی خويش است. با اين همه هراری معتقد است كه اين محدوديتها برای انسان قرن بيست و يكم مصداق ندارد و انسان عصر ما شكستن قوانين انتخاب طبيعی را آغاز كرده است و قوانين طراحی هوشمندانه را جايگزين آن میكند. او البته اين تحول را به فال نيک نمیگيرد و در كلام آخر كتاب مینويسد: «متأسفانه حاكميت انسان خردمند بر زمين تاكنون چندان حاصلی به بار نياورده است تا به اعتبار آن به خود بباليم. » ضمن آنكه «وضع ديگر موجودات اكنون بيش از هر زمان ديگری به سرعت رو به وخامت میرود و بهبود شرايط زندگی انسانها هم به قدری تازه و شكننده است كه نمیشود از آن مطمئن بود».
شايد همين رويكرد همراه با بيم و اميد نويسنده است كه كتاب را به يكی از آثار پرخواننده بدل كرده است؛ كتابی كه فايننشالتايمز آن را «تاريخ بشر به سبكی بسيار بلندپروازانه… زنده و گويا، روشنگرانه و بحثبرانگيز» خوانده است.
منبع: روزنامه اعتماد