Search
Close this search box.

نقش استرس‌های شدید در بروز اختلالات‌ خلقی

دکتر مهدی نوری

estres akhlagh 96پزشکی امروز – در کتاب راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های‌ روانی (DMS) که از‌ سوی انجمن روانپزشکی آمریکا منتشر شده‌ است، اختلال‌های روانی انسان را توصیف و طبقه‌بندی کرده‌اند. با مراجعه به چاپ‌های مختلف کتاب Diagnostic and Statistical Manual of Mental- Disorders، که نشانه‌ها، معیارهای تشخیص و درمان بیماری‌ها را توصیف کرده‌ است می‌توان از اختلال‌های خلقی یا عاطفی انسان نیز آگاه‌ شد. در DMS-۵ که در سال ۲۰۱۳ میلادی ویرایش و منتشر شده‌ است، تغییراتی که در تعریف و طبقه‌بندی اختلال‌های روانی و ملاک‌های توصیفی این بیماری‌ها داده‌اند را می‌توان مشاهده‌ کرد.

اصطلاح اختلال‌های‌خلقی(Mood disorders)، برای بیان آن نوع از اختلال‌های روانی به‌کار‌ می‌رود که در خلق‌ و خوی فرد تغییرات اساسی و آشفتگی ایجاد‌ کرده ‌باشد. نوسانات خلقی، از سرخوشی تا افسردگی، در‌این اختلال‌ها مورد‌ بررسی قرار گرفته و نشانه‌های آنها شرح داده‌ می‌شود.

در تعریف‌های پیشین، اختلال‌های عاطفی را گروهی‌ از بیماری‌های‌ روانی دانسته‌اند که ‌زیر‌ عنوان اختلال‌های روان‌کنشی بررسی می‌شوند. این اختلال‌ها نتیجه واکنش‌های معیوب در‌ برابر فشارهای روانی هستند. اختلال‌های‌ روانی‌کنشی که شکل و الگوی روانی دارند را می‌توان شامل روان‌نژندی (Neurosis) و روان‌پریشی (Psychosis) دانست‌. در بیماران نوروتیک که معمولاً در جهان واقع زندگی می‌کنند، گاهی حس کفایت کاهش‌ می‌یابد و تطابق و سازگاری او مختل می‌شود. اما بیماران سایکوتیک، معمولاً در دنیای تخیلات زندگی‌ می‌کنند و از واقعیت فاصله‌ گرفته و مرتکب رفتارهای نابهنجار می‌شوند.

اشخاصی‌که تحت استرس شدید و فشارهای‌ روانی مداوم قرار‌ داشته باشند ممکن‌است توانایی‌های بالقوه خود را از‌ دست ‌بدهند و با ترس و نگرانی و اضطراب و افسردگی و اختلال‌های دیگر دست‌به‌گریبان شوند و بتدریج در دور معیوب قرار گیرند. غمگینی و اندوه عادی، افسردگی‌ شدید، ناامیدی، دلشکستگی، بدخوابی، بی‌اشتهایی و نشانه‌های متعدد دیگر می‌توانند از نشانه‌های اختلال‌های‌ خلقی باشند.

صد سال‌ پیش هربرت‌ مارکوزه فیلسوف‌ آلمانی در کتاب «انسان تک‌ساحتی» خود به بررسی و ارزیابی جنبه‌های مختلف زندگی‌ بشر در جوامع‌ صنعتی پرداخته و در جایی از کتاب خود نوشت: «اکنون در دوره‌ای از تاریخ‌ تمدن زندگی می‌کنیم که اهم نیاز‌های زندگیمان را غذا، پوشاک و مسکن تشکیل داده‌ است. دراین وضعیت ممکن‌ است برخی‌ از افراد شخصیت خود را برمبنای ارزشیابی کالاها در معرض خرید و فروش قرار دهند و هویّت خود را در ملک و دارایی و مبلمان منزل و اتومبیل و تلویزیون و یخچال و مانند این‌ها جستجو کنند». باید توجه‌ داشت که پیشرفت‌های همه‌جانبه صنعت و تکنولوژی امروز با زمان مارکوزه قابل‌ مقایسه نیست. درسال۱۹۰۰‌میلادی (یعنی زمان مارکوزه) جمعیت جهان۱۶۰۰میلیون تَن بود و در سال۱۹۷۴ به ۳۹۰۰میلیون‌ رسید و با رشد انفجاری‌ جمعیت، جهان حدود ۸میلیارد‌ انسان را در خود جای‌ داد. فشارهای ناشی‌ از افزایش جمعیت یا در‌ واقع انفجار‌ جمعیت و پیشرفت‌های فوق‌العاده تکنولوژی و گسترش شبکه‌های اجتماعی، ‌انسان را در میان اشیائی که محصول کار خود او و تکنولوژی هستند محصور کرد. خستگی، درماندگی، سردرگمی، اضطراب، ترس، ناامیدی، خشونت و پرخاشگری و حسادت و تنفر، تعادل‌ خلقی و عاطفی بسیاری از مردم را مختل‌ کرده و خوشبختی و سعادت واقعی آنها را به سایه ‌برده و بسیاری‌ از آدمیان را بیمار و سرخورده و بیگانه از خود و از سویی ویرانگر نموده‌ است.

پیش‌ از‌ این که‌ به جنبه‌های روان‌شناختی این مشکلات در روزگار حکومت تکنولوژی بپردازم، میل‌ دارم تا توجه خواننده نکته‌‌سنج را به ‌بخشی‌ از نوشته نیکلای‌هایتف (نویسنده بلغاری) جلب‌ کنم:

«از من می‌پرسی نامم چیست، از لطفت متشکرم، بیش‌از ۱‌سال است که در شهر زندگی می‌کنم و تقریباً هر‌ روز می‌آیم و روی همین نیمکت می‌نشینم، اما هیچ‌وقت نشد که کسی اسم من را بپرسد. بلی، هیچ‌کس. تو اولین کسی هستی که اسم من‌ را می‌پرسی و من از‌ این بابت از تو تشکر می‌کنم. خدا تو را به‌ حال و روز من نیندازد!

البته نه خیال‌ کنی که گرسنه‌ام یا تشنه‌ام، نه. حتی برای‌من همه‌چیز به‌بهترین وجهی فراهم است. دخترم به ‌شوهر رفته و چه شوهر خوبی هم دارد. شوهرش رئیس یک سازمان است و باهم به‌خوبی زندگی می‌کنند. پسرم شغل خیلی مهمی دارد، مهندس است و اتومبیلی با راننده در‌ اختیار دارد. زنش هم‌ پزشک است. در خانه‌ آنها حمامی بزرگ و شیک، با دوش و وان‌ چینی وجود دارد که دیدنی است. بنابراین من هیچ کمبودی از‌ لحاظ خورد‌ و‌ خوراک ندارم. اتاق قشنگی نیز در اختیار من گذاشته‌اند که در‌ آن می‌خوابم و می‌نشینم و تختخوابی نیز با رختخواب نفیس و تمیز دارم. اما من در‌ آن اتاق احساس ‌راحتی و خوشی نمی‌کنم. در اینجا اوضاع نه‌تنها بر وفق‌ مراد نیست بلکه حالم روزبه‌روز بدتر‌ می‌شود. اشتها ندارم، خوب نمی‌خوابم و همیشه فکرهای عجیب‌ و‌ غریب می‌کنم. اگر هم از حال‌ و‌ روز خودم با کسی درددل کنم می‌گویند یارو دیوانه است! مثلاً من دلم می‌خواهد ماست بخورم، به پسرم می‌گویم: پسرم من می‌خواهم بروم کمی ماست بخرم، هم گردش می‌کنم، هم مردم را می‌بینم و هم هوایی می‌خورم. پسرم می‌گوید : نه‌بابا! خدای ناکرده زیرماشین می‌روی و کاردست من می‌دهی. راحت و آسوده در منزل‌ بمان و استراحت‌ کن. ناچار می‌پذیرم و در خانه می‌مانم. البته خانه ما بسیار وسیع است، مبل‌های فاخر و فرش‌های ایرانی زیبایی دارد‌. کف اتاق‌ها آنقدر صاف و صیقلی است که کافی است آدم بی‌احتیاطی کوچکی بکند تا لیز بخورد و پایش بشکند.

پسرم مرتب می‌گوید: پدر استراحت‌ کن، بخور، بخواب، فکر بیخود نکن و طوری زندگی‌ کن که برازنده پدر من است.

زندگی‌کنم؟ ولی آخر با‌ کی؟ با اتاق ناهارخوری؟ با مبل‌ها؟ با قفسه‌ها؟ پسرم و عروسم که از صبح تا شب بیرونند. فقط صبح‌ها می‌بینمشان که می‌گویند «خداحافظ» و شب‌ها که دیروقت برمی‌گردند و می‌گویند «‌شب به‌خیر» و باز صبح فردا همان آش است و همان کاسه. الان بیش‌ از ۱‌سال است که به‌جز همین چند‌ کلمه حرفی نداریم بزنیم. تا وقتی نوه‌ام در خانه بود باز چیزی بود‌. قدری با او بازی‌می‌کردم، سرش را گرم می‌کردم و در‌ نتیجه سر خودم هم گرم می‌شد. اما عروسم تصمیم‌ گرفت بچه را به مهد‌ کودک بسپارد. می‌خواهی بدانی چرا عروسم این کار را کرده است‌؟ برای اینکه مبادا بچه لهجه من را یاد بگیرد، بلی می‌ترسند بچه مثل دهاتی‌ها حرف بزند. البته من هیچ‌وقت حرف‌های ناجور و بد به‌ بچه یاد‌ نمی‌دادم، نه هرگز. یک‌ بار هم که داشتیم اسب‌بازی و سوار‌بازی می‌کردیم از چماق با او حرف زدم. ولی مادرش از کوره در‌ رفت و گفت‌: بلی، بلی! چماق چه حرفیه؟ چه لغت زشت و زمختی به‌جای واژه تعلیمی به بچه یاد می‌دهی! گفتم: دخترم، این هم واژه‌ای است مثل واژه‌های دیگر. وقتی تعلیمی یا چوب‌دستی درشت‌تر شود می‌شود چماق، چرا نباید این واژه را به بچه یاد داد؟

گفت: بچه من‌ که گاوچران نخواهد‌ شد تا به این لغت احتیاج پیدا‌ کند. او به مدرسه خواهد‌ رفت و در آنجا هرچه لازم باشد خواهد آموخت. به چماق تو نیاز پیدا نخواهد‌ کرد و برای همین یک کلمه او را به مهد کودک فرستادند.

من این موضوع را برای پسرم تعریف‌ کردم و گفتم: پسرم! من به روستا بر‌می‌گردم و در‌ آن‌ صورت پسر تو می‌تواند در خانه بماند.

اما پسرم قاطعانه جواب‌داد: نه! می‌خواهی مردم بگویند پسرش پدر را نگهداری نکرده است؟ همین‌جا بمان و به چیزی کاری نداشته ‌باش. استراحت‌ کن، بخور و بخواب!

مرتب می‌گویند بخور! اما من دیگر نمی‌خواهم این همه غذای آماده بخورم، نمی‌خواهم مرتب کنسرو بخورم، نمی‌خواهم گوشت و سوسیس کنسرو و آماده بخورم، عروسم هم‌ مرتب به این غذاهای‌ آماده سس‌ می‌زند و مرتب باید از‌ این غذاها بخوریم. یک روز به پسرم گفتم‌: آخر این غذاها من را می‌کشد. گفت: چرا؟ گفتم حالت تهوع پیدا‌ کرده‌ام. گفت: فردا تو را نزد متخصص گوارش می‌برم که معاینه و درصورت لزوم جراحی‌ شوی!».

معمولاً کسانی که در شهرهای بزرگ و با تکنولوژی برتر زندگی می‌کنند و از رفاه بیشتری هم برخوردارند با تضادهایی روبه‌رو هستند. این تضادها در بسیاری‌ از افراد سبب کشمکش و فشارهای روانی می‌شوند. در‌ دهه‌های اخیر با پیشرفت‌های همه‌جانبه تکنولوژی، از یک‌طرف رفاه و آسایش بیشتری برای شهرنشینان فراهم‌ شده و از سوی دیگر تنهایی و ترس و نگرانی و تشویش و اضطراب ذهن مردم را مشغول کرده‌ است.

این کشمکش‌ها، در مواردی حتی بیش‌ از محرومیت‌ها و ناکامی‌ها مکانیسم‌های دفاعی افراد را مختل‌ کرده و بر شخصیت و رفتار و خلق‌ و‌ خوی انسان‌ها اثر گذاشته و در‌ آنها غم‌ و‌ غصه و اضطراب و افسردگی و ناامیدی و وسواس و ترس ایجاد نموده‌ است. فشارهای تکنولوژی درک‌ حقیقت را از بسیاری افراد گرفته و بر شیوه‌ زندگی، نوع تغذیه و نحوه خواب و بیداری آنها اثر گذاشته و بسیاری‌ از رفتارهای انسانی را نابهنجار و نابسامان نموده است. روند سرعت تکنولوژی در شهرهای بزرگ همسازی و سازگاری افراد را کاهش‌ داده و بر معیارهای اجتماعی آنها سایه ‌افکنده‌است. در موارد زیادی کیفیت زندگی افراد کاهش‌ یافته و انسان را از اندیشه‌ واقعی خود دور کرده‌ است. در بسیاری‌ از شهرنشینان حتی آن آرامش و شادمانی‌هایی که در زندگی ساده‌تر انسان وجود داشت دیده نمی‌شود. با دگرگونی در معیار شناخت بسیاری از افراد، حقیقت و اصالت رنگ‌ باخته و بسیاری‌ از کارها ریشه غیرواقعی و ریاکارانه یافته‌ است. همسرگزینی و ازدواج و دوست‌ داشتن و عشق‌ ورزیدن نیز رنگ و شکل واقعی را از دست‌ داده و برمبنای رقابت و اصول بازار شکل‌ گرفته است. در شهرهای بزرگ جهان ممکن‌ است افرادی حتی فرصت عشق‌ ورزیدن و زندگی‌  کردن را به‌ دست نیاورند. عده‌ای بیشتر وقت بیداری خود‌را برای خورد و خوراک و لذات آنی سپری می‌کنند و در پی کسب فضیلت انسانی نیستند و در نتیجه شاید حق با شاعر باشد که گفته‌است:

چو انسان نداند به جز خورد و خواب
کدامش فضیلت بود بر دواب

بررسی‌های متعدد نشان‌ می‌دهد که فشارهای سنگین تکنولوژی و شبکه‌های اجتماعی، اعمال و رفتار بسیاری‌ از افراد را قالبی می‌کند و بتدریج انسان را تسلیم زندگی نموده و هویّت واقعی او را خدشه‌دار می‌سازد. یادآوری این نکته ضرورت‌ دارد که بسیاری از بیماران که تسلیم‌ شده‌اند و هویّت خود‌را از دست‌ داده‌اند، تصور‌ می‌کنند که اندیشه اصیل خود را به‌کار می‌گیرند. درحالی‌که همین تصور اشتباه، آنها را بیشتر از هویّت خویش دور‌ می‌کند و سبب‌ می‌شود که هم با خود بیگانه‌ شوند و هم با جامعه تضاد و ناسازگاری پیدا‌ کنند. در هر‌ دوی این حالات، فرد قادر نیست تا با خودشکوفایی زندگی‌ کند و به خود و دیگران عشق‌ بورزد و از آنها عشق دریافت‌ کند‌. بدیهی‌ است که با فقدان نیروی‌ عشق، بر تفرّد و بیگانگی از خود افزوده‌ می‌شود و با احساس‌ تنهایی بر اختلالات عاطفی و خلقی نیز افزوده‌ می‌گردد. با مختل‌ شدن اعتدال روحی و از دست‌ رفتن آسایش واقعی، عملکرد انرژی‌ حیاتی نیز نامتعادل می‌شود و دنیای معنوی فرد متزلزل می‌گردد. با کاهش انرژی‌ روانی‌ فرد قادر نخواهد بود تا بر تضادها و کشمکش‌های ناشی‌از فشار تکنولوژی فائق‌ شود. اگر تنها پول، رفاه و امنیت هدف زندگی باشد نمی‌توان سرطان زندگی مدرن را ریشه‌کن کرد. به‌عبارت‌دیگر، با این شیوه تفکر نمی‌توان طبیعت و روح روزگار قدیم و بقایای فضایل اجداد و نیاکان را به‌ زندگی فرسوده امروز پیوند زد. با این هدف و بدون این ارتباط طبیعی فرد نمی‌تواند آرامش واقعی داشته‌ باشد. زندگی بدون‌ معنا و تنها مبتنی‌ بر سودجویی شخصی، زندگی تهی و تجزیه‌شده‌ است که حتی گرفتار شدن به‌تفکر چنین هدفی نیز آزاردهنده است و می‌تواند سبب مهجوری و واماندگی فرد شود. تنها با اندوختن و پرداختن به تئوری‌های علمی نمی‌توان زندگی‌ شاد و سالم و بامعنایی داشت. پول و رفاه مادی می‌تواند شادی‌آور باشد ولی زندگی را معنادار نمی‌سازد. رفاه ناشی‌ از تکنولوژی سبب آسودگی و شادی فرد می‌شود اما برای معنادار کردن زندگی کافی نیست. شیوع و بروز اختلالات خلقی در‌ بین پولدارها و افراد مرفه نیز دیده‌ می‌شود. خوردن و خوابیدن و شاد بودن که در نوشته هایتوف به ‌آن اشاره شد، سلامتی و نشاط و آرامش پدر خانواده را در‌ پی‌ نداشت.

خواننده محترم توجه دارد که بروز اختلالات خلقی به‌ عوامل مستعد سازنده و عوامل آشکارکننده بسیاری بستگی دارد و برای درک درست آنها باید به‌عوامل ژنتیک، عوامل زیستی، استرس‌ها و عوامل دیگر نظر کرد. در‌ این‌جا نقش عوامل استرس‌زا در بروز اختلالی مانند افسردگی مورد‌ توجه است. استرس‌های شدید بر جسم و روان انسان اثر می‌گذارند. استرس‌ها در کارکرد قلب‌ و‌ عروق نیز نقش‌دارند و فشار خون را افزایش‌ می‌دهند.

استرس (فیزیکی و هیجانی‌) و اضطراب و پیامدهای آن، کار‌کرد بسیاری‌ از اعضای بدن را تغییر‌ می‌دهند‌، از شادابی پوست و زیبایی می‌کاهند و سبب تغییر خلق‌ و خوی و رفتار آدمی می‌شوند. در‌واقع‌، زمانی‌که فرد ظرفیت کافی برای پذیرش فشار را نداشته باشد، تعادل طبیعی و سلامتی کلی خود را از‌ دست‌ می‌دهد و ممکن‌ است حتی در شخصیت و منش او نیز تغییرات چشمگیری ایجاد شود‌.

اختلال‌ خلقی می‌تواند با تغییرات و نوسان‌های خلق و خوی بروز‌ کند. دامنه این تغییرات می‌تواند از سرخوشی تا افسردگی مشاهده‌ شود. اختلال‌شیدایی/ افسردگی (Manic/Depressive) مراحلی از شیدایی و افسردگی شدید می‌باشد. بیماری شیدایی/افسردگی که زیرعنوان اختلال دوقطبی (Bipolar Disorder) نیز بررسی می‌شود، نوعی بیماری‌ روانی است که با ایجاد تغییرات ‌اساسی درخلق‌ و خوی و شخصیت، نیرو و فعالیت و توانایی شخص را برای انجام بسیاری از فعالیت‌ها تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد. در نوعی از اختلال دوقطبی، شیدایی‌ شدید بروز‌ می‌کند و در نوع دیگر شیدایی‌ خفیف مطرح‌ می‌شود که به آن نیمه‌شیدایی گفته شده‌ است. در‌ این حالات فرد احساس سرخوشی و افزایش نیرو و فعالیت‌ بدنی می‌کند و در مواردی بیش‌فعال و تحریک‌پذیر می‌گردد. وضعیت افسردگی (Manic Episodes) نیز می‌تواند آغازگر بیماری باشد که درطی آن درجات مختلفی از افسردگی دیده‌ می‌شود‌. در این دوره‌ افسردگی، اندوهگینی، نگرانی، یأس و ناامیدی، کاهش انگیزه برای فعالیت، احساس خستگی و ناتوانی، بدخوابی و کم‌خوابی، کم‌اشتهایی و کاهش‌ وزن، احساس اضطراب و گناه، احساس‌ پوچی و بی‌ارزشی، کاهش اعتمادبه‌نفس، کج‌خلقی و حتی پیدا شدن افکارخودکشی در ذهن بیمار جلب‌ توجه می‌کند. البته در هر دو‌ مرحله، ممکن‌ است تغییرات خفیف تا بسیار شدیدی در بیماران بروز نماید و تمامی نشانه‌های یاد شده به تناوب خودنمایی نمایند.

 اگر انسان بتواند به‌درستی با واقعیت‌های زندگی برخورد کند و با بیرون راندن افکار منفی از مغز، واقعیت‌ها را در جهت مثبت بپذیرد، می‌تواند اثر فشارها را کاهش‌ داده و از آثار زیان‌بار آنها در امان باشد. در‌ اینجا باید به‌ این‌ نکته اشاره‌ شود که والدین می‌توانند با آموزش مناسب به کودکان و نوجوانان خود، شخصیت آنها را رشد دهند و آنها را با رفتارهای مناسب و بهنجار آشنا نمایند. البته خود والدین باید به این باور رسیده‌ باشند که می‌توان ظرفیت پذیرش مشکلات و استرس‌ها را افزایش‌ داد و با دیدی مثبت در جهت کاهش استرس گام برداشت. خانواده سالم با ایجاد اعتماد‌به‌نفس و عزت و احساس مسئولیت در کودک، می‌تواند ظرفیت او را برای مقابله با حقایق زندگی آماده‌ سازد و به خوشبختی و سعادت او کمک‌ن ماید. تردیدی نیست که تربیت نادرست دوران کودکی، تغذیه اشتباه و نامناسب، اعتیاد پدر و مادر و یا هردوی آنها، فقدان صداقت و صمیمیت در خانواده، تنبیه و تشویق بی‌جا و بی‌مورد، اختلافات مستمر و شدید پدر و مادر و در آخر جدایی آنها، می‌تواند در آینده کودک را مستعد ابتلا به‌ انواع اختلال‌ها نماید. البته نمی‌توان از تأثیر عوامل فرهنگی/ اجتماعی و محرومیت و فقراقتصادی و نقش رسانه‌های جمعی در شکل‌پذیری رفتارکودک و بروز اختلالها و ناهنجاری‌ها در او نیز غافل‌ شد.

پیش‌از این به نقش هورمون استرس، یعنی کورتیزول اشاره کرده‌ام. در اینجا باید یادآور شوم که استرس می‌تواند با تأثیر بر عملکرد مغز تغییرات مهمی را ایجاد کند. بدن‌ انسان در پاسخ به‌ استرس‌ها کورتیزول ترشح می‌کند. با توجه به‌ اعمالی که کورتیزول پس‌ از دریافت استرس انجام می‌دهد، به آن هورمون استرس نیز گفته‌اند. کورتیزول، گلوکوکورتیکوئیدی است که از غده فوق‌کلیوی ترشح می‌شود. میزان ترشح کورتیزول توسط هیپوتالاموس‌ و هیپوفیز کنترل‌ می‌گردد. هورمون کورتیزول در تنظیم فشارخون و سوخت‌و‌ساز درست قندخون و کارکرد طبیعی بسیاری از ارگان‌های بدن نقش دارد. بدن در‌ برابر استرس‌های شدید مقدار زیادی هورمون کورتیزول به‌ داخل جریان‌ خون ترشح‌ می‌کند تا بتواند بدن را برای مقابله با استرس آماده نماید. بعد از کاهش‌ استرس و رفع خطر، مغز دستور کاهش ترشح کورتیزول را صادر‌ می‌کند. پژوهش‌های متعددی که در مورد افزایش مقدار کورتیزول و اثر همه‌جانبه آن بر بدن انجام‌ شده است، نشان می‌دهد که در محیط‌های شهری و پرازدحام و زندگی ماشینی نوعی استرس مزمن سبب بالا نگاه داشتن مقدار کورتیزول می‌شود.

اگر ترشح کورتیزول در حد طبیعی باشد، کارکرد‌ بدن نیز طبیعی و سالم خواهد بود. اما انسان در محیط پراسترس زندگی ماشینی مقدار زیادی کورتیزول ترشح می‌کند و باز‌گشت سطح آن به‌مقدار طبیعی مشکل می‌شود. دراین‌صورت شخص اختلالاتی را تجربه‌ می‌کند که می‌تواند دامنه گسترده‌ای داشته‌ باشد. اگر انسان بیاموزد که با روحیه مثبت و امیدوار زندگی کند و برای زندگی انسانی معنایی قائل‌ باشد، می‌تواند از فشار استرس‌ها بکاهد و بتواند بدون فشارهای روانی و اختلال‌های خلقی زندگی‌ کند. تغییر شیوه زندگی، تغذیه درست و مناسب، تجسم خلاق، یوگا، ذن، موسیقی مناسب، ورزش، مراقبه و مدیتیشن، NLP و روش‌های‌دیگر که در مقاله مستقلی به آنها اشاره خواهم‌ کرد، می‌تواند در مدیریت استرس کارساز باشد.