Search
Close this search box.

انسانی خالق جهان خود؛ کانت

گروه دین و اندیشه مجذوبان نور – فائزه عبدی‌پور
faezeh abdipoor 96

معروف‌ترین جمله‌ای که درباره‌ی هیوم گفته می‌شود را کانت اینگونه می‌گوید: «هیوم مرا از خواب دگماتیسم بیدار کرد».

 فیلسوف مدرنیته، فرزند چهارم خانواده‌ای پرجمعیت و فقیر و مذهبی بود. زندگی و حتی تفکرات فلسفی‌اش به واسطه‌ی بستر رشد و پرورشش زاهدانه و اخلاق‌مآبانه بود. از ۲۳سالگی و بعد از تحصیلات مقدماتی‌اش مجبور به تدریس خصوصی و معلمی برای کودکان خانواده‌های متوسط و سرمایه‌دار شهری شد. کاری که هیچ‌وقت نه به آن علاقه‌ای داشت نه موجب بهبود وضع معیشتی‌اش گشت.
این وضعیت ادامه داشت تا در ۳۲سالگی در دانشگاه شهر تولدش کونیگسبرگ، به عنوان استاد پذیرفته شد و تدریس را به صورت رسمی پی گرفت. از این پس چندین سال را به خوانش و پژوهش در باب متافیزیک و وجود خدا کرد تا آنکه خواندن فلسفه‌ی هیوم او را از خواب بیدار کرد! و او متوجه گشت که نه به صورت تجربی که حتی به روش عقلی نمی‌توان آن را اثبات کرد. اما کانت هیچ گاه از خداباوری خود دست نشست. معتقد بود ایمان پرکننده‌ی خلأهای اثبات عقلی و تجربی وجود متافیزیک و خداست.

کانت معتقد است «ما همچون حیوانات حریص هستیم» خصوصیات حیوانات را داراییم اما «می‌توانیم» از کرده‌ی خود فاصله بگیریم و آن را «قضاوت» کنیم و این کاری است که هیچ حیوانی نمی‌تواند انجام دهد. عقل قوه‌ی انسانی است، قوه‌ای که نه همچون تعریف فیلسوفان قدیم شریف باشد، بلکه عقلی که قدرت فاصله‌گیری از عمل برای فهم و قضاوتش را به آدمی می‌دهد. که کانت آن را علو (قوه‌ی استعلای عقل) می‌نامد. در این صورت عقل دیگر در خدمت امیال نبوده و در مقابل آن قرار می‌گیرد.

meymoon 96کانت متفکر اومانیستی است که تقریباً در تمام کتب و نوشته‌هایش به انسان‌محوری‌اش اذعان داشته است. او سه ساحت برای انسان قائل است؛ فهم جهان، اراده کردن در علم و فهم امر زیبایی.
معتقد است در فهم جهان زمانی که حس و پیام حسی به ما منتقل می‌شود، عنصری آن را از هم منفک می‌کند. با واقعیتی سر و کار داریم که خودمان می‌سازیم یا در ساخت آن دخالت کرده‌ایم. ما جهانی را مشاهده می‌کنیم که با خود جهان یکی نبوده و ما «نمی‌توانیم بفهمیم خود جهان چیست؟» هر ادراکی از جهان داریم «تلاقی جهان و فهم ما از جهان است.»
او برای جهان دو خالق می گمارد؛ «انسان خالق عالمی است که در آن زیست می‌کند»، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که خودمان آفریده‌ایم و به تبع آن می‌توانیم در جهانی که خداوند آفریده است باشیم.

 کانت انسان را دو به دو دسته‌ی خودبنیاد و دگربنیاد تقسیم می‌کند. فرد دگربنیاد برای اعمال خود به خود رجوع نمی‌کند، مهم نیست تحت تأثیر چه امر خارجی‌ای عمل می‌کند اما همواره رجوعش به بیرون از خود و عقلش است. در حالی که عقل قدرت دارد دنیا را بیافریند و اگر با آن و بدون دیگر مرجع‌های بیرونی فهم کند و تصمیم بگیرد او خودبنیاد است.

 معتقد است آدمی می‌تواند با یک حکم صوری، خوب و بد را تشخیص دهد و درست‌ترین تصمیمات را بگیرد اگر تابع عقل باشد، می‌گوید: «روا بدار آنچه را که خرد تو بپذیرد یک قاعده‌ی عام شود.»

 imanoel kant 96کانت از روسو بسیار تأثیر گرفت تا آنجا که معروف است زمانی که کتاب امیل روسو به دستش رسید زندگی روزمره‌اش را رها کرده بود! تا تمامش کرد.
در واقع اراده‌ی عمومی روسو همان استعلای عقل کانت است با این تفاوت که در اعتقاد روسو مبنای اراده‌ی عمومی هیجانات و در نظر کانت عقل است زیرا که اگر هر شخص از عقل عملی خود مدد بجوید بی‌شک تسلیم خرد عموم می‌شود بدلیل آنکه حکمی را تصدیق می‌کند که بر همه روا باشد. اما نه به صورتی که فردیت اشخاص منحل شود، عقلانیت فردیت آنان را نیز تثبیت می‌کند.
اما از آنجا که تعداد کمی می‌توانند عقلانی باشند در نتیجه در جامعه نیاز به دین است. دین یک ضرورت است نه به آن جهت که آنان تابع عقل نشوند بلکه از آن جهت که به مدد دین می‌توان به عقل رسید. اکثر مخالفان دین، مخالف مسیحیت‌اند نه مسیح. مسیح پیامبر آزاد است، او آمد تا به گونه‌ای تازه و نو به جهان بنگرد. پس وجود اصل دین برای افراد جامعه ضروری است.
کانت اما واقع‌گرا است. به اعتقاد خودش این نظریه آرمانی است ولی آرمانی که در بستر تاریخی روی خواهد داد و اکنون نیاز به صبر دارد.

 حکم صوری کانت به دین، فرهنگ، نژاد و قومیتی خاص متعلق نبوده و معتقد است «حاکمیت، نویدبخش جامعه جهانی است» که در آینده به دلیل بلوغ تاریخی انسان‌ها مرزها برداشته خواهند شد و جهانی بر مبنای خرد جمعی خواهیم داشت.

 کانت بزرگترین و مهم‌ترین فیلسوف جهان جدید است. دریچه‌ی نگاهش از فرد به گستردگی جهان است. جهانی با تفاوت‌های فردی که همه در کنار هم زندگی به معنای واقعی‌اش را تجربه می‌کنند.

هیچگاه ازدواج نکرد و تمام زندگی‌اش را صرف تفکر و پژوهش کرد. از تغییر ۱۸۰ درجه‌ای تفکرش در ۵۰ سالگی‌اش هراسی نداشت تا راه حقیقت و درست را بیابد. ۱۸۰۴ و در ۸۰ سالگی در همان شهر تولدش زندگی‌اش را به پایان رسید و اما اندیشه‌اش همواره ادامه دارد…

 بر روی سنگ قبر کانت حک شده است: «دو چیز ذهن مرا به بهت و حیرت می‌اندازد و هرچه ژرف‌تر می‌اندیشم برشگفتی‌ام می‌افزاید: یکی آسمان پرستاره‌ای که بالای سر ماست و دیگری موازین اخلاقی که در دل ماست.»