بسم الله الرّحمن الرّحیم
در قدیم میگفتند کسی که طبابت میکند برای دیگران، خودش باید سالم باشد، یعنی آثاری از آن کسالت درش نباشد، واِلا آن کسالت خودبهخود منتقل میشود. البته ولو کسالتهایی که میکروبی نیست، مثلاً کسالتِ فرض کنید حصبه نه، حصبه و مالاریا اینها میکروبی است. کسالتی غیرمیکروبی مثلاً سوءهاضمه دارد یا نفستنگی دارد، همینها منتقل میشود. البته این به طور مطلق نیست. به دلیل اینکه جریانات بعدی این قضیه را انکار کردند و گفتند: نخیر، هیچ ربطی ندارد به هم. ولی هر دو اغراق میکنند؛ آنها در تأثیر داشتن، اینها هم در تأثیر نداشتن. به هر جهت بهتر است که ما احتیاط کنیم. یعنی هم مریض احتیاط کند و هم دکترش. شاید هم در قدیم این رسم که بوده در اینکه مریض خودش نرود به عیادت کسی، البته این صحیح نیست. چون آدم مریض این کسالتی که برایش هست این یک چیز اضافیای است از وجود او. وجود او عبارت است از این سلامتِ کامل، و به همین جهت هم هست من که دیدید برای خواندن آیاتی از قرآن و اذان بعضی جمعهها میگویم که به دیگران مراجعه کنند؛ از این جهت است که خودم هم همیشه کسالت دارم، این کسالتی نباشد که منتقل میشود.
این انتقالِ این کسالت در جمع هم هست، روانی هم هست در واقع. آن شعری میگوید:
در محفل من راه مده همچو منی را که افسردهدل افسرده کند انجمنی را
این دیگر خیلی طبیعی و محسوس من میبینم. در یک مجلس عروسیای شما بروید بیاختیار خب حرکاتی میکنید برای اینکه شادی خودتان را نشان بدهید اما در مجلس عزا که بروید بهعکس تألم خود و عزای خودتان را میرسانید. تمام این قواعد و این چیزهایی که درآمده برای این است که ملت، مردم و بهخصوص مؤمنین با هم واحد باشند؛ کأنهم بُنیانٌ مَرصوص. انشاءالله همینجور باشد.