Search
Close this search box.

در این دنیا به چه کار مشغولیم؟ و در این دنیا به چه کار باید مشغول باشیم؟

golshane haghighat 96پروفسور سید حسین نصر

کاری که بیشتر ما در این عالم بدان مشغولیم، به سر بردن در خواب و خیالی است که زندگی روزمره‌اش می‌نامند و این زندگی در حالت غفلت از چیزی جریان دارد که مسیح(ع) آن را تنها چیز لازم نامید و آن چیز همان حقیقت الهی است. و ما در چنین وضعی قرار داریم زیرا از یاد برده‌ایم که «کیستیم». همهٔ کاری که باید بکنیم این است که از خواب غفلت بیدار شویم و فطرتمان را تحقق ببخشیم؛ این فطرت همیشه موجود است، گو اینکه در دل لایه‌های متعدد کف‌بارهٔ غفلت مدفون شده است.

پیامبر(ص) فرمود: «الناس نیامٌ فاذا ماتوا اِنْتَبَهوا»؛ «انسان‌ها در خوابند و وقتی که بمیرند بیدار می‌شوند.» تصوف برای کسانی اراده شده است که می‌خواهند بیدار شوند، به مرگ جان در همین دار دنیا رضایت می‌دهند تا «خودِ» همهٔ «خود»ها یا «جانِ»، همه «جان ها» را کشف کنند و در این جریان در آتش عشق الهی بسوزند.

از آنجا که همهٔ ما می‌میریم، بهتر است اینک در این دنیا به حسب عقل و ارادهٔ خویش در پی بیدار شدن باشیم، به جای آنکه در شرایطی بیدار شویم که از عقل و اختیارمان کاری ساخته نیست. این مرگ عرفانی سرآغاز طریقت است. در پاسخ به این پرسشی که «در این دنیا به چه کاری باید مشغول باشیم؟» متصوفه، همانند حکیمان سایر سنت‌ها، می‌گویند باید بهرهٔ کامل را از شرایط ارجمند انسان بودن ببریم، و به واقعیت مثال اعلای خویش به عنوان انسان کامل متفطن شویم و بکوشیم در حینی که هنوز توان داریم، بر بابی قدم بزنیم که به نهان خانهٔ قلب مان و همچنین به محضر الهی گشوده می‌شود. همیشه در این دنیا فرصت فراهم نیست زیرا نفس بعدی ما ممکن است آخرین نفسمان باشد. باید اینک از آن باب که به مراتب درونی‌تر، یا با استفاده از رمز عینی، به مراتب برتر وجودمان گشوده و در نهایت ختم می‌شود به حق که هم مبدأ همهٔ موجودات است و هم مقصد همهٔ آنها عبور کرد، وگرنه آن باب که در لحظه مرگ بسته خواهد شد، ممکن است فردا روز به روی ما گشوده نباشد. هیچ تضمینی ندارد که وضعیت ما انسان‌ها، در این دنیا پس از مرگ نیز ادامه پیدا کند. به همین دلیل است که مولوی با تکرار سخن پیامبر (ص) که فرمود: «مُوتوا قبلَ أنْ تموتوا»، «بمیرید پیش از آنکه مرگتان فرا برسد»، به کسانی که گوش شنوا و چشم بینا دارند، خطاب می‌کند: 

رو بمیر ای خواجه پیش از مردنت                                         تا نیایی زحمت جان کندنت

آن چنان مردن که در نوری روی                                   نه چنان مردن که در گوری شوی

کاری که باید در این دنیا بکنیم این است که زمانی که دستمان می‌رسد، کشف کنیم واقعاً «که هستیم؟». حال این جریان که مستلزم مرگ «خودهای» ما و رخنه کردن در دیوارهای نفس برای راه یافتن به قلب خویش است، بدون پیر طریقت امکان‌پذیر نیست؛ پیر پیشاپیش معنای انسان کامل بودن را می‌داند و خودش با سفر در کوه‌ها و دره‌های وجود عالم اصغر برای رسیدن به ذات احدیت متحقق به این معرفت شده است. همانطور که در ادامهٔ همین کتاب خواهیم دید، در تصوف مثال اعلای این پیر طریقت، در نهایت خود پیامبر اسلام (ص) است و همهٔ شیوخ تصوف نمایندگان او در این عرصهٔ هدایت ولایی‌اند. به پیامبر اسلام (ص) به عنوان کمالِ تحقق انسان کامل و محبوب خداوند، نیروی هدایتگرانه‌ای اعطاء شده است که به عربی آن را وَلایت (وِلایت) می‌گویند و این نیروی وِلایی، امکانی فراهم می‌سازد تا ما از خواب و خیال زمینی‌مان بیدار شده و فلسفه وجودی نهایی انسان بودن را محقق سازیم یعنی به خداوند عشق بورزیم و او را بشناسیم و این معنایش این است که کمال عبودیت همراه با قرب الهی را محقق سازیم و از طریق شفافیت و خودِ ظاهریمان، برای خدای درونمان امکان «شناختن» خود حضرتش را فراهم سازیم.

 منبع: کتاب گلشن حقیقت