Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح جمعه ۹۶/۶/۱۷ – خانم‌ها (حقیقت لا اله الا الله)

Dr Noor Ali Tabandeh Majzoub Alishah 159 sfبسم الله الرّحمن الرّحیم

آن تقسیمی که محققین کرده‌اند، می‌گویند شریعت و طریقت، یا ظواهر و آداب در مقابل حقایق و دل، اینها نه اینکه دین را شقّه کرده‌اند. شقه کردن دین صحیح نیست. یعنی کسی می‌گوید: من نماز را می‌خوانم اما روزه را نمی‌گیرم، معتقد نیستم. اگر خدای نکرده یک کسی همچین حرفی می‌زند می‌گوییم: غلط می‌کنی. آن روزه هم که می‌گویی می‌گیرم مال خودت باشد. به درد نمی‌خورد. اما عملاً می‌بینیم یک تفاوتی اینها با هم دارد. پیغمبر که ظهور فرمود مردم را به خداپرستی دعوت می‌کرد. خداپرستی یک دینی‌ست و یک اعتقادی‌ست بالاتر از همه‌ی اعتقادات. هر کسی نماز بخواند یا نماز نخواند، روزه بگیره یا نگیرد، خدا را باید بشناسد به درگاه او چیز کند و اگر که کسی از لحاظ غرورش این کارها را نکند در آن صورت سر تا پا سیاه است. اما وقتی کسی وارد اسلام شد اول آسان‌ترین چیز را می‌گیرد بعد کم کم یاد می‌گیرد. همین وضعیتی که در ظهور اسلام بود. ظهور اسلام اول با یک کلمه بود، فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا؛ بگویید لا اله الا الله نجات پیدا می‌کنید». این حرف- فرمایش- همیشه معتبر است. نسخ نشده و نمی‌شود منتها باید فکر کنید بگویید «لا اله الا الله» نه اینکه مثل ضبط صوت، ضبط صوتی که فرض کنید یک ژاپنی دارد می‌گوید: «لا اله الاالله» ولی اثری به دیگران ندارد. یعنی بگویید از ته دل. چون آنچه ما می‌گوییم، حرف می‌زنیم، صحبت می‌کنیم اول در دلِ ما پخته می‌شود و به صورت کلام درمی‌آید. دوستی می‌کنیم با کسی، اول توی دلمان دوستیم با او، بعداً فکر می‌کنیم که به او بگوییم قربانت برم. بعد گفتیم آن کلام هست. همین «قولوا لا اله الله»؛ بگویید خدایی نیست جز الله، در این صورت نجات پیدا می‌کنید. یعنی در صورتی که این حرف را «دل شما» گفته باشد، نه زبانتان فقط. در اسلام هم اول که پیدا شد همین کلماتِ اولیه کم کم مسلط شد. بعد آمدند گفتند که خب هر مسلمانی به‌خصوص آنهایی که مشرک بودند و مسلمان شدند، بعد که مسلمان شدند راجع به عقاید خودشان، راجع به دلیل اینکه چرا مسلمان شدند به دیگران صحبت می‌کنند. اسمش این است که تبلیغ بود. خداوند برای اینکه کار مردم را آسان کند مقرر کرده است که معالم آن دین به زبان عده‌ای گفته بشود. هر کسی به یک اندازه. فرض بفرمایید من موظفم از لحاظ اخلاقی که معالم دین را که اساس دین است یعنی عرفانِ دین است به همه بگویم و بفهمانم. البته در حدی که چیز دارم. اگر آمدند جلوی من را گرفتند هر کسی شما آنوقت دیگر به آن اندازه‌ای که وظیفه دارید و می‌توانید باید خادم دین باشید و به همان اندازه هم باید به دیگران کمک کنید که دیگران هم همینجور باشند. نه اینکه جلوی حرف دیگران را بگیرید بگویید من فقط حرف می‌زنم، نه. دیگران هم برای خودشان حرف… خلاصه از خدا می‌خواهیم ما را هم توفیق شنیدن این حکمت‌ها طاقت بدهد که بشنویم و بعد هم توفیق بدهد که به هر اندازه وظیفه‌مان است رفتار کنیم.