با آتش خویشتن
«دیوان غربی-شرقی» حاصل سالهای پیری گوته است و نوشتن آن چیزی حدود ده سال، بین سالهای ١٨١۴ تا ١٨٢۴ به طول انجامیده است. این دیوان بههمراه رمان «سالهای سیر و سلوک ویلهلم مایستر» و نمایشنامه «فاوست» جزو آخرین آثار گوته بهشمار میرود. «دیوان غربی-شرقی» شامل دو بخش عمده و یک بخش کوچک است. بخش اول آن تقریباً دویستوپنجاه قطعه شعر را دربر گرفته و در اصل بزرگترین دفتر تغزلی گوته را تشکیل میدهد. بخش دوم دیوان نیز حدود شصت مقاله درباره فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران به قلم خود گوته را دربر گرفته است. بخش پایانی و کوتاه «دیوان غربی-شرقی» شامل شعرهایی است که گوته بعد از انتشار دیوان اما در همان حالوهوا سروده و پس از مرگ او جمعآوری و در انتهای دیوان به چاپ رسیده است. گوته در شرایطی به نوشتن اشعار دیوان میپردازد که هنوز با مضمون «فاوست» درگیر است. او اگرچه کار بر روی مضمون «فاوست» را در سال ١٧٧٠ یعنی در بیستویکسالگیاش آغاز میکند اما تا سالی پیش از مرگش آن را اثری ناتمام میداند. به این اعتبار روایت گوته در این نمایشنامه در یکی از بحرانیترین و پرتلاطمترین دورههای تاریخ شکل میگیرد و در آن تصویری از جامعه غربی و حرکتش به سمت جهان جدید ارائه میدهد. یکی از وجوه اهمیت «فاوست» در این است که این اثر مرحلهبهمرحله در طول شصت سال نوشته شده است. گوته که عمری طولانی داشته، شاهدی بر دو قرن پرتحول بوده است. او در میانه قرن هجدهم به دنیا آمده و فرزند عصر روشنگری است و از دیگرسو شکلگیری جهان سرمایهداری و عصر صنعتیشدن را در قرن نوزدهم نیز دیده است. دو دهه پایانی عمر گوته مقارن با رواج شرقگرایی است و تأثیر رواج شرقگرایی در آخرین آثار گوته دیده میشود. البته آشنایی گوته با جهان شرق به دههها پیش از این و به دوران کودکی او بازمیگردد. او در ایام کودکیاش بهواسطه قصههای تورات و افسانههای «هزارویکشب» و سفرنامههای مختلف با شرق آشنایی داشته است. اما شرقشناسی بهعنوان دانشی زاییده عصر رنسانس، در سالهای پیری گوته گسترهای وسیع پیدا میکند و در این میان گوته که از جنگها و فلاکتهای ناشی از جنگ در جهان غرب دلزده شده میل هجرت پیدا میکند. آخرین رمان گوته، اثری پرحجم با نام «سالهای سیر و سلوک ویلهلم مایستر» است و میتوان آن را اثری تربیتی دانست که موضوعاتی مشخص از آغاز قرن نوزدهم یعنی زمانه شکلگیری صنعت و سرمایه در آن تصویر شده است. رواج شرقگرایی در این رمان گوته و نیز در «دیوان غربی-شرقی» او نمایان است. جهانوطنی گوته و علاقه او به گفتوگو با جهان شرق باعث شد که او به ملیگرایی افراطی نغلتد و حتی لشگرکشیهای ناپلئون به نقاط مختلف اروپا باعث شد تا او دلزده از این وضعیت میل بیشتری به هجرت پیدا کند. آشنایی گوته با دیوان حافظ اگرچه بهواسطه ترجمه پر ایراد ژوزف هامر بود اما سبب شد تا او با درک اندیشه حافظ، پیوندی میان خود و حافظ برقرار کند. «دیوان غربی- شرقی» را میتوان حاصل این پیوند دانست. این دیوان سالها پیش با ترجمه محمود حدادی به فارسی منتشر شده بود. حدادی در بخشی از مقدمهاش درباره این اثر گوته نوشته:
«دیوان گوته مفصلترین دفتر شعر عمر او و همزمان ثمره تلاش این شاعر آلمانی در راه پایهگذاری ادبیات نوجهانی در طلیعه جهانیشدن رابطه ملتهاست. و برابر نهاد او در پیش پدیده جهانگیر استعمار.» دفترهای دوازدهگانه این دیوان هر یک در کنار نام آلمانیشان عنوانی فارسی یا عربی هم دارند و به قول حدادی شاید هم در تنوع، الگویشان «نظام سال با ماهها و فصلهایش باشد، چراکه مثل فصلها، هرباره یک خویشاوندی و همجواری سهگانه در آنها به چشم میخورد. مغنینامه، حافظنامه و عشقنامه، یعنی هر سه دفتر اول، بیش از همه از شیوه حافظ تأثیر گرفتهاند، در پی آنها سه دفتر نظارهگری و باریکاندیشی، یعنی تفکرنامه، رنجنامه و حکمتنامه میآیند و سپس دفترهای تیمورنامه، زلیخانامه و ساقینامه که پیوستگیشان در عملگرایی و پویندگی است، و سرانجام مجموعه سهگانه آخر، یعنی مثلنامه، فارسینامه و خلدنامه با موضوع مشترک دین و ملکوت.» بهجز «دیوان غربی-شرقی»، حدادی اثری هم درباره این دیوان به چاپ رسانده است. «دیدار غرب و شرق در هجرت گوته» عنوان این کتاب است که چند سال پیش با انتخاب و ترجمه حدادی منتشر شده بود و بهتازگی ویراست دوم آن توسط نشر علمیوفرهنگی به چاپ رسیده است.
این کتاب مجموعهای از مقالات از نویسندگان مختلف است که هر یک تفسیری است بر برخی اشعار شاخص دیوان گوته. در مقالات این کتاب درباره موضوعات مختلفی مثل دین و روشنگری، آشنایی گوته با حافظ، مولانا و گوته، سعدی و گوته، گوته و آموزه زرتشت و همچنین تفاسیری بر بخشهای مختلف دیوان «غربی-شرقی» بحث شده است. برخی از مقالات این کتاب به قلم محمود حدادی است و او در یادداشت ابتدایی کتاب درباره تأثیر حافظ بر گوته نوشته است: «حضور توأمان اندیشه و عشق در غزلهای حافظ (اندیشهای که درنگش خنکای دریا را دارد و عشقی که شوراش گرمای آتشفشان را) شاید دلیل این ستایش سرشار گوته از پیشکسوت ایرانیاش باشد. بااینحال در این قطعه هم باز گوته در پایان به ذات عینی و کائناتی هنر و شعر استناد میکند، به اینکه از قضا او هم در ساحتی خورشیدی زیسته و عشق ورزیده است. پس دیگر چرا این کوتاهی خودشیفتهوار افق نگاه، هرباره که در باب تأثیر سخن حافظ بر گوته قلم به دست میگیریم؟ آیا بهتر نیست نوک پیکان سرزنش ادوارد سعید را از استعمارگران غربی به طرف خودمان برگردانیم؟ ظاهراً سعید جایی گفته است آلمانیها چون مستعمرهای در مشرق نداشتند، بهجای علاقهای امپریالیستی، علاقهای علمی به مشرق پیدا کردند و در این خطه از خاک از پی اقتدار روشنفکرانه برآمدند، از جمله گوته. حال آیا کدام نظر را درست بدانیم؟ این را که گوته در روبهروشدن با شرق اقتدار نشان داده، یا در پیش اقتدار شاعران ما خود را ناچیز یافته است. آسانترین راه برای دریافت دیدی شخصی مقایسه است. واقع آنکه اگر به اشعار دو دیگر شاعر مشرقگرای آلمان – یعنی روکرت و پلاتن – که بیشتر تقلیدی در سطح صورت از شعر فارسی کردهاند نگاهی بیندازیم، بهعینه درمییابیم دیوان غربی-شرقی از ترکیب حکمت غرب و شرق چه مایه بهره معنوی به دست آورده است و چه اندازه آتش خودی و اندیشه نو در آن است.» آنچه حدادی در این چند سطر اشاره کرده نشاندهنده اهمیت گوته و نحوه مواجهه با او حافظ و جهان شرق است. شاعران مورد اشاره حدادی، روکرت و پلاتن، میخواستند تحت تأثیر جایگاه حافظ قالب غزل را به زبان آلمانی ببرند و میتوان گفت در این راه با شکست روبرو شدند و اقبالی نیافتند. گوته اما در مواجههاش با حافظ آگاهانه به سراغ آزمودن فرم نرفت بلکه قصد او از رجوع به شرق، برقراری نوعی گفتوگو با اندیشه شرق بوده است. گوته بیش از هرچیز از حافظ الهام گرفته است. آن هم در سالهایی که مقارن با جنگهای ناپلئون بود و گوته در پی این وضعیت دچار نوعی رخوت هنری شده بود. آشنایی با حافظ ذوق و خلاقیت گوته را بار دیگر بیدار میکند چراکه حافظ هم در همه عمرش شاهد جنگها و بحرانهای مختلف بوده است. گوته بهواسطه هجرت به شرق از جهان آشوبزده دورانش درواقع در پی یافتن جهانی متفاوت از جهان فعلی است. او در برخی دیگر از آثارش و از جمله در «رنجهای ورتر جوان» و «فاوست» نیز به نقد جهان موجود پرداخته بود. ورتر جوان او به میانجی ارادهگرایی مطلق به سرنوشتی محنتبار دچار میشود و فاوست هم با عقلگرایی محضاش با شیطان پیمان میبندد.
رجوع به شرق را میتوان بهنوعی دوری از عقلگرایی محض و ارادهباوری مطلقی دانست که اروپای دوران او درگیرش بود. به این اعتبار این دو اثر گوته را میتوان از اولین نقدهای جهان مدرن دانست. نقد ارادهگرایی مطلق را میتوان در آثاری دیگر از گوته و از جمله در منظومه «شاگرد جادوگر» هم دید. در اینجا گوته نشان میدهد که آنچه توسط خود انسان آفریده میشود نباید بر سرنوشت او سلطه یابد. رد این نگاه را میتوان در «سالهای سیر و سلوک ویلهلم مایستر» هم دید. گوته در این رمان با ستایش سلوک شرقی آن را نوعی برابرنهاد در مقابل مطلقخواهی غربی قرار میدهد. در یکی از مقالات کتاب با عنوان «کامخواهی، چشمپوشی و مشرقزمین» با عنوان فرعی «بازتاب بحران مطلقگرایی در اشعار دیوان غربی-شرقی» به قلم والتر اف. فایت، به نحوه مواجهه گوته با جهان شرق پرداخته شده است. در بخشی از این مقاله میخوانیم:
«… گوته تصوف و عرفان شرقی را قطب مخالف خردگرایی غربی مینامد و درعینحال چشمپوشی و گذشت را پاسخی مناسب به کامخواهی شوم جهان مدرنی که محصول روشنگری است. گوته در سنت ادبی مشرقزمین تصویرها و استعارههایی بسیار در تجسم فضیلت چشمپوشی مییابد، نوعی قناعتپیشگی شادمانه به مفهوم حافظ. اگر که در پرتو ترجمههای هامر پورگشتال از حافظ و دیگر شاعران فارسیزبان، دنیای شعر فارسی به روی گوته باز شد، حال وی با اندیشه اتمار فرانک همسویی مییابد که شرق را خاستگاه و سرچشمه جوامع میدانست و به گوته امکان داد در مغرب و مشرق سنتهای متضاد کامخواهی و چشمپوشی را ببیند و ترسیم کند.»
«دیوان غربی-شرقی» را پیشتاز آگاهانه ادبیات مدرن جهانی نامیدهاند. به قول توماس مان، ادبیات جهانی گوته نتیجه وقوف بر مکتب خودی و وامداری در قبال اندیشه دیگران است.
پیام حیدرقزوینی – روزنامه اطلاعات