بسم الله الرّحمن الرّحیم
شخصی اگر در زندگیاش دقیق بشود، دو مرحله از حالات از وجود خودش را حس میکند. البته شخص معمولی نه. شخص عادی چهبسا حس نکند که غیر از این دست و این دل و این چشم و گوش، یک دست دیگری، دست الهی هست که شعبهاش را او دارد. دلی هست که آن دل ساخت خداست و جایگاه خداست. ولی کسی که [حس] کند این دوتا را تشخیص میدهد. غالباً هم انسان را خداوند جوری آفریده که اینها از هم جدا تشخیص داده میشود. شما تا ناخنتان بلند میشود آن ناخن را میگیرید. این ناخنی که میگیرید اینجا افتاده این یک وقتی توی بدن شما بوده، این مال بدن خود شماست، چطور آمده اینجا؟ خود همین نشان میدهد آنوقتها که این جزء بدن شما بود یک حالت خاص دیگری داشت. یعنی آنوقتها اگر یک چاقویی بهش میخورد زخم میشد، خون میآمد و درد هم میآمد، ولی حالا خودتان با دست خودتان یک تیغی میاندازید سرش و این را جدا میکنید میاندازید دور. انسان هم، کل انسان همین حالت را دارد. یعنی هیچوقت یک حالاتی و یک چیزهایی هست، این را خودش جدا میکند میگذارد دور. خب ما اگر فرض کنید همه معایب بدنتان آن ناخن بود، ناخن را گرفتید، بعد دست زدید میبینید که بدنتان هم چرک است، این همان چرکی است که تا حالا جزء بدن شما بوده، خودتون جدا میکنید میریزید دور. همهی کارهایی که کردید آن مابقیای که مانده چیه؟ آن مابقیای که مانده انسان است. هیچیک از آن چیزهایی که بیرون انداختید جزء شما نیست دیگر، جدا… همین وضعیت را در مورد روح هست. نه روح به طور کلی، جنبههای روحانی بدن هست. خداوند اینها را در هم چیز کرده. حالش را؛ شخصی به شخص خودش مربوط است، این آمده جزء حیطهی قلمرو قدرت خدا. در اختیار شما نیست. همانجوری که ناخن در اختیار شما هست، این در اختیار شما نیست. نه اینکه چیز بهدردخوریست و خدا نخواسته بدهد، نه. همه آنها را خدا داده. هم آن ناخن، هم بدنتان که چرک میشود و… همهی اینها را خدا داده. به همهی اینها در موقع خودش باید توجه کنید. نمونهاش هم خدا برای اینکه ظاهر بشود که آن به شما داده، مدفوعاتیست که از بدن خارج میشود. میروید برای خاطر آنها غسل میکنید. طهارت میگیرید یا غسل میکنید اینها. خدا به شما یاد داده، همین چیزی که من آفریدم از اول هم که من آفریدم نگفتم چیز کن، برای اینکه این کار عقلانی است، قدیم هم میگفتند که یکی از درمانهای بعضی دیوانگیها این است که بگویند مدفوع خودش را بخورد، یک جنونی. یعنی از روی عقل، شما خودتان میگویید این چیزهایی که اضافی هستند میریزید دور. همین کار را هم باید بکنید. با کارهای روانی و روحی خودتان هم باید همین کار را بکنید. یعنی آن افکاری و آن حرفهایی که به دردتان نمیخورد، یعنی به دردتان، نه اینکه خودتان فکر کنید، چرا، حقهبازیهایی که دارید فکر میکنید که چهجوری سر فلان کس کلاه بگذارید این ظاهراً به دردتان میخورد، ولی منظور من این است که به درد آخرتتان بخورد. یعنی در صندوق ذخیرهتان که هست جمع بشود برای یک روز مبادا. حالا همین کار را بکنید؛ اول در زمان حیات خودتان یادداشت کنید ببینید، ببینید چه چیزهایی شما را اذیت میکند. آیا آن چیزها خدا همین وظیفه برایش معین کرده؟ یا نه کارهای دیگر هم دارد، این وظیفه هم خدا بهش… از اینجا درک میکنیم؛ خوبی و بدی، پاکی و ناپاکی، اینها همه فکر ما که نیست. فکرتان را اگر اصلاح کنید همین جور. مثلاً چندی پیش زمان شاه بود … این درویشها نوشته بودند در چیز که بعضی بزرگان هندوستان، آنها یا مرتاضین میگوییم یا …، آن مدفوع خودش را میخورد. یک … میگفت ادرار خودتان را نریزید دور. توی لیوانی خودش میگفت من تا گاهی روزی یازده لیوان خوردم… این است که آنچه خداوند آفریده در جای خودش بهدردخور است. در غیر جای خودش سعی کنید هر چیز را در جای خودش بگذارید که مطلوب باشد. خداوند این خلقتها را کرده و همهاش در دسترس خود ما قرار داده که خوب را از بد تشخیص بدهیم.