بسم الله الرّحمن الرّحیم
خدا رحمت کند ملانصرالدین را. اگر هم ملانصرالدین نبوده، خدای یک ملانصرالدین بیافریند بعد رحمتش کند. میگویند ملانصرالدین یک روز اصرار کردند یک بار بهش برو منبر حرفی بزن، چیزیبگو. رفت بالای منبر گفت آقایان، گفت: من چیزی نگفتم تا حالا، بلد نیستم، شما بگویید. میدانید حالا من چه میخواهم بگویم؟ همه گفتند: نه ما از کجا میدانیم؟ تو خودت میدانی. این آمد پایین و رفت. گفت: برای شما یک عدهای نفهم که نمیدانید چه میخواهم بگویم ما رفتیم. فردا بهش گفتند؛ فردا باز رفت گفت: میدانید چه میخواهم بگویم؟ این دفعه امتحان کردند گفتند که بله میدانیم چه میخواهید بگویید. گفت: خب پس شما که میدانید من چه بگویم؟ آمد پایین و رفت. روز سوم که رفت منبر همین سؤال را کرد، نصف مجلس این قرارداد بستند با هم، اینور گفتند: میدانیم، آنور گفتند: نمیدانیم. گفت: خب من چون خستهام نمیتوانم هیچ چیز بگویم مرخص میشوم از خدمتتان، شما آنهایی که میدانند چه میخواهم بگویم به آنهایی که نمیدانند چه بگویم بگویند. البته هر ملتی، هر ادبیاتی یک همچین چیزهایی دارد. فرانسویها هم یکی دارند، انگلیسها هم یکی که الان گاهی تلویزیون نشان میدهد. همه خلاصه یک همچین چیزی دارند. یعنی درواقع بزرگان و جامعه میخواهد اقرار کند که یک نفهمیهایی داریم. هیچ عیبی هم نیست برای اینکه خدا بشر را که آفرید و در طبیعت برایش- نه اینکه عمداً نقصی، عیبی بگذارد، نه- ناقص از اول آفریدش، که بعد خودش بهتدریج که بزرگ میشود وسایل یک زندگی انسانی صحیح را فراهم کند، اطلاعات لازم را پیدا کند و امثال اینها. اما ما به هر حیوانی که نگاه میکنیم، انسان هم همینجور- البته حیوان که میگویم یعنی جاندار منظور، نه اینکه حیوان نفهم- از اول که به دنیا میآید درواقع پدر و مادرش بدانند یا ندانند، نمیدانند البته ولی عملاً بدانند که یک موجودی مثل خودشان میخواهند به وجود بیاورند. پدر و مادر بچه که دنیا میآورند همان پدر و مادری که فرض کنید آهو خیلی دوست دارند- خوششان میآید- نمیخواهند که بچه به صورت آهو به دنیا بیاید. به طریق اولیٰ نمیخواهند که نمیدانند که بچهشان به صورت الاغ دربیاید ولی تمام این مراحل یعنی الاغ فکری و آهوی فکری دارید، در ذهنی هست، در ذهن آن بچه که به دنیا آمد. به دنیا که میآید خودبهخود مثل ببینید یک آهن که اینجا هست، برادهی آهن باشد، یک آهنربا بگیرید- آهنربای قوی- از این بالا اینجوری کنید، این آهن حرکتی نداشته ولی تا این را چیز کردید حرکت میکند میآید رو به بالا. خداوند هم یک آهنرباهایی از خود همین بشر دارد که این آهنرباها نواقص را، برادههای آهن را جوری به خودش جذب میکند و آمادهی تربیتی که آهن چیکارش کند. به این آهنربا که جذب شد اگر اندازهی قدرت آهنرباییاش، اندازهی قدرت جاذبهی نمیدانم آن چیزهایش به همین اندازهی اولیه بود بعد از جذب شدن در همانجا میماند. اگر استعداد بیشتری داشت آهنرباهای مختلفی هست به یک آهنربای بالاتر جذب میشود. باز هم اگر استعداد داشت به یک آهنربای بالاتر. البته همهی این اشخاص، همهی آهنها در مسیر جذب آهنربایی هستند. این اولی کمتر، بالایی بیشتر، آن بالاتر بیشتر از آن بیشتر، همینجور… انسانها هم همینجور هستند. خداوند درجات فکری مختلفی برایشان گذاشته، هر کدام در آن آهنربایی جذب میشوند که آن فکر دارد. این است که میبینیم در تمام ادیان، اول یک حرف است، یا سایر بشر معمولی. همانهایی هم که در مسیری هستند همانها هم اول یک حرف یاد گرفتند بعد بهتدریج حرف دوم بعد به تدریج… این است که همین قدر که کسی در مسیر تکامل و تغییر است باید احترامش کرد. یکی از صفاتی که برای عالم روحانیِ واقعی مینویسند و یا برای درویش فکر کنید؛ «تواضع» است. یعنی به هر درجهای هست درجاتِ پایینتر را به نظرات کماهمیتی نگاه ندارند. همهی سالکین، همهی سلاک در مسیر تکامل و رو به بالا هستند و همه اینجور نیست که این طبقهبندیشان را دیگران هم همه ببینند، نه. ما انسانها یک خاصیتی داریم که اول از پایین درجهی خدمات را تشخیص میدهیم تا بالا. بعد دیگر بالاتر که رفتیم تشخیص همهی درجات برای ما مشکل است. بنابراین بهتر این است؛ همین قدر که میبینیم یک انسانی در مسیر سلوک است و دارد میرود جلو، باید احترامش را داشته باشیم. یکی از صفات درویشی و آنچه که درویشی را آسانتر میکند؛ همین تواضع و فروتنی نسبت به همهی همنوعان خودش است. البته ممکن است آن شخص خیلی درجهی بالایی داشته باشد، به حال ما فرقی نمیکند. فرقش این است که ما را میکشاند جذب میشود که ما خودمان برویم بالاتر و آن کسی که درجهی پایینتر از ما دارد وقتی چیز میشود خودمان را مثل اینکه در اختیار او بگذاریم که ما را هل بده از پایین بکشاند رو به بالا. این است که تواضع، فروتنی از صفات علمای درجهی اول نوشته شده. یعنی در واقع مجتهدی چیزی که بخواهید تقلید کنید باید اینجوری باشد و همچنین باید نسبت به همهی بیسوادها، بیسواد که ميگویم نه اینکه همین خواندن و نوشتن، نه. بیسوادی که مرحوم آیتالله کاشانی میگفت، به همه میگفت بیسواد. شوخی، به اصطلاح… حالا ما هم انشاءالله اینقدر با بیسوادها سلام و علیک کنیم که خودمان باسواد بشویم انشاءالله.