گفتاری درباره فلسفه و حکمت ایرانی
کاظم حسینیان
میرداماد کتابش «جذوات» را با این شعر عربی شروع می کند:
عینان عینان لم یکتبهما قلم فی کل من العینین عینان
نونان نونان لم یکتبهما قلم فی کل نون من النونین نونان
جایگاه میرداماد در علوم رسمی و علوم غریبه و به طور خاص علم حروف بیبدیل است. او جزو معدود عالمانی است که در این حوزه اثر رسمی نگاشته است و نوشتههایش دارای اشتهار است.
درباره نوشتههای میر سخن بسیار است و به سادگی نمیتوان حق مطلب را ادا کرد. او از یک سو فیلسوفی است دقیقالنظر که بر فیلسوف بزرگی چون ملاصدرا سمت استادی دارد. از سوی دیگر در غالب علوم اسلامی و بیشتر فنون عهد خودش دارای تخصص و استادی است و از همه مهمتر، دارای سبکی ویژه است که هم به زندگی علمی او و هم به آثار قلمیاش امتیاز میبخشد. این گفتار او معروف است که در تعرض به کسی که در باب نوشتههای او سخنی سبک نوشته بود، با اقتدار گفته بود:
«نهایت مرتبه بیحیایی است که نفوس معطله و هویات هیولانیه در برابر عقول و جواهر قادسه به لاف گزاف و دعوی بیمعنی برخیزند. این قدر باید شعور داشت که سخن من فهمیدن هنر است نه با من جدال کردن و بحث نام کردن.» (جذوات، سی و چهار، چاپ میراث مکتوب)
حکمت از نظر میرداماد
میرداماد معتقد است حکمت واقعی عبارتست از دریدن پردههای وهم و گذر از طبیعت و کسب نور از عالم قدسی و کسی که چنین بنیایی نداشته باشد، مانند کوری مادرزاد است که روی زمین به سیاحت مشغول است. اینان رهگذرانی هستند که سالک طریقت جلدانه. به ساز وهم میرقصند و با تنبور ظن حکم میکنند. پس بر شما باد «آل عقل» و «حزب یقین» و زیادی سخن گفتن و نشست و برخاست با آنها. به درستی که به همان سان که بدنها با هم در جنگ میشوند، عقلها هم نبرد میکنند (= نبرد مغزها) و برای قلبها هم انسدادهایی است، چونان انسداد اجسام: انما الحکمه سداها و لحمتها نقض غشاوه الوهم و رفض کوره الطبیعه و الاستضائه باضواء عالم القدس و من لیست تلک شاکلته فهو فی سبیل العلم کالاکمه فی سیاحه الارض… فهوالاء یرقصون علی صنج الوهم و یقضون بساذج الظن. فایاکم آل العقل و حزب الیقین و الاکثار من مخاطبتهم و مخالطتهم فعساکم قد اعداکم منهم بعض الطباع و انتم لا تشعرون فان للنفوس حربا کما للابدان و للقلوب وضحا کما للجثمان. تقویم الایمان / ۳۳۱.
قال المیر فی الرواشح السماویه: فان کل ذره من ذرات الوجود تدل علیه و لا یتصور مثل هذه الدلالات فی الالفاظ و العبارات و من ثم قال (ص): لا حصی ثنا علیک کما اثنیت علی نفسک. الرواشح السماویه / ۲۸
خضوع ملاصدرا در برابر میرداماد
خضوع ملاصدرا در برابر میرداماد، خضوع و خضوعی فراتر از استاد و شاگردی است. بیان و گفتار ملاصدرا در مقام تجلیل از میرداماد به فنا و اندکاک مایل است. آنجا در مقدمه شرح اصول کافی از او یاد می کند: سیدی و سندی و استاذی و استنادی فی المعالم الدینینه و العلم الاهیه و المعارف الحقیقیه و الاصول الیقینیه السید الاجل الانور الامقدس الازهر الحکیم الالهی و الفقیه الربانی سید عصره و صفوه دهره الامیر الکبیر و البدر المنیر علامه الزمان اعجوبه الدوران المسمی بمحمد الملقب بباقر الداماد الحسینی قدس عقله بالنور الربانی. شرح اصول کافی ج ۱ / ۲۱۴٫ نظیر این خضوع و تجلیل را از خود میرداماد میبینیم نسبت به شیخ کلینی صاحب اصول کافی آنجا که از او به این صورت یاد میکند: شیخالدین و امینالاسلام نبیه الفرقه و وجیه الطایفه رئیس المحدثین حجه الفقه و العلم و الحق و الیقین ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی رفع الله درجته فی الصدیقین و الحقه بنبیه و ائمته الطاهرین… الرواشح السماویه، چاپ اول، دارالحدیث/ ۲۴٫
همتراز ابنسینا
جالب است که میرداماد که بحق خودش را همتراز با ابنسینا و فارابی میداند و کسی چون محیالدین عربی را از روی عمد نادیده میگیرد، چنان در برابر کلینی خاضع است که خطبه اصول کافی را کلمه به کلمه و جمله شرح میدهد و در خصوص آن داد سخن میدهد. (الرواشح صص ۲۷ – ۷۰٫)
میرداماد در بیش از ۳۰ مورد از کتابهایش از ابنسینا با عنوان «شریکنا السالف» و «شریکنا فی الاهیات» و «شریکنا فی الفلسفه الاهیه» نام برده است که نشان از باور جدی او به خودش میباشد و میتوان بر اساس قدرت قم و اجتهاد و استنباط او را در این باورش تصدیق کرد، چه بعد از میرداماد فیلسوفی به این عظمت نیامده است.
حکمت یمانی
میرداماد با ابتناء بر این حدیث که «الایمان یمانی و الحکمه یمانیه» (بحارالانوار ج ۶۰/ ۲۳۲) حکمت خویش را «یمانی» نام مینهد و میکوشد حکمتی مبتنی بر ایمان مبتنی بر کتاب و سنت و عقل ایجاد کند که کاملاً موفقیتآمیز است اگر نبود شدت بیان و غلظت قلم.
اشعار میرداماد
از سرودههای میر این شعر او در باب عشق نهایت سخن است:
ای عشق مگر مایه بود آمدهای کز سر تا به قدم سود آمدهای
نقصان تو از چشم بد کس مرساد کارایش دکان وجود آمدهای
در مدح پیامبراکرم (ص) این سخن میر در نصاب است:
ای ختم رسل دو کون پیرایه توست افلاک یکی منبر نه پایه توست
گر شخص تو را سایه نیفتد چه عجب؟ تو نوری و آفتاب خود سایه توست
و این شعرش در باب مولی کلامی است متقن:
کالدر ولدت یا تمام الشرف فی الکعبه و اتخذتها کالصدف
فاستقبلت الوجوه شطر الکعبه و الکعبه وجهها تجاه النجف
(تقویم الایمان، مقدمه، چاپ اول ۷۶، میراث مکتوب / ۹۲ و ۹۳٫ در مقدمه الرواشح به جای «یا تمام الشرف» آمده است: «کالدر ولدت بایمام الشرف»… الرواشح چاپ اول ۸۰، دارالحدیث / ۹٫ ای ختم رسل هم در الرواشح امده است./ ۹)
از رباعیات میر این رباعی نغز و دلکش است:
چشمی دارم چو حسن شیرین همه آب بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب
جانی دارم چو جسم مجنون همه درد جسمی دارم چو زلف لیلی همه تاب
(تقویم الایمان / ۳۹)
از خوان فلک قرص جوی بیش مخور انگشت عسل مخواه و صد نیش مخور
از نعمت الوان شهان دست بدار خون دل صد هزار درویش مخور
(تقویم الایمان ر ۳۹)
از افاضات میر در قبسات
و عله العدم لیست الا عدم عله الوجود و من المستبین ان عله وجود العالم هو الباری الحق القیوم الواجب الوجود بالذات جل ذکره. (قبسات / ۲۹۹)
حمله میرداماد به غزالی
غزالی با تهافتش از نقد و طعن کمتر فیلسوفی در امان بوده است. در این میان، کسی متوجه سیلی یا سیلیهایی که مردی همچون میرداماد بر او نواخته، نشده است آنجا که کلامی را از او نقد میکند و سقوطش را جار میزند: و ما ظنه امامهم الغزالی فی تهافته معترضا علی الفلاسفه: انه یعود علیهم السوال… فساقط مستبین السقوط بما قد تعرفت ان التصرم و التجدد و الحدوث و الزوال بالقیاس الی عالم التغیر مقتضی ماهیه الحرکه و الزمان. (قبسات / ۳۰۳)
بیاعتنایی به ابنعربی
میرداماد نسبت به ابنعربی کاملاً بیاعتناست و در کل آثار او، اثری از ابنعربی و مبانی او یافت نمیشود که ماجرایی عجیب است.
نثر میرداماد
در فلسفه قدیم کمتر جملهای را میتوان که حیث ادبی داشته باشد. فلسفه با اینکه عهدهدار از بحث زیبایی بوده، زیبایی در آن چندان مجال بروز نداشته است. با این حال، این جمله حکیم میرداماد در عین اتقان، زیبا هم هست که: الحرکه الدوریه المتصله الفلکیه ذات جهتی الثبات و التجدد فانها ثابته التجدد متجدد الثبات… (قبسات / ۳۰۳)
میرداماد در قبسات فرماید: هر جرم سماوی بلکه هر درجه فلکی دارای موکلی است که به امر آن قائم است.
عبارت او چنین است: ان لکل جرم سماوی بل لکل درجه فلکیه، و کذلک لکل طبیعه اسطقسیه، ملکا روحانیا متولیا للتدبیر و قائما بالامر و یقول القران الکریم: و ما یعلم جنود ربک الا هو(مدثر / ۳۱) و فی الحدیث عنه صلی الله علیه و آله: اطت السماء و حق لها ان تاط ما فیها موضع قدم الا و فیه ملک ساجد او راکع. قبسات / ۴۰۱ . (شرح اللغه: أطت، والأطیط هو صوت الرحل الذی یصدر إذا جلس علیه الرکب من الثقل، الرحل على البعیر بمنزلة السرج على الفرس، فهذا الرحل هو من الخشب فإذا رکب علیه الراکب فمع الثقل فإنه یصدر له صوت، هذا الصوت یقال له: الأطیط، فالشیء الثقیل إذا کان علیه کان ذلک الصوت، وقیل له: أطیط، فهنا السماء لکثرة من علیها من الملائکة لها صوت کصوت الرحل إذا جلس علیه الراکب، «أطت السماء وحق لها أن تئط»، حُق لها، أی: أنها حقیقة، یحق لها، جدیرة بذلک، لماذا؟ قال: «ما فیها موضع أربع أصابع إلا وملک واضع جبهته ساجداً لله تعالى»)
در ادامه میگوید: نفسی که قدسی شود، صارت نقیه الجوهر طاهره الذات اکیده اعلاقه بعالم العقل شدیده الاستحقار لعالم الحس قاهره السلطان علی جیوش الطبیعه و جنود المزاج، قویه المنه علی خلع البدن و رفض الحواس و الانصارف الی صفع القدس و طوار جناب الربوبیه حیث شائت و متی شائت باذن ربها و فیض رحمته و قوتها المتخیله ایضا قلیله الانغماس فی جانب الظاهر قویه التلقی من عالم الغیب فانها تتخلص عن الشرکه الطبیعه و هی فی تدبیر البدن و تعزل الخلط عن الجنبه الجسدانیه و هی فی حال الیقظه فترجع الی عالمها و تتصل بروح القدس و بمن شاء الله من ملائکته المقربین …
ادامه دارد…
منبع: روزنامه اطلاعات