آریاییها از قرن هفتم و یا اواخر قرن هشتم قبل از میلاد وارد ایران شدند. به این ترتیب سرزمین ما مسکن اقوام زیادی از آریاییها شد. درباره وقایع و نحوه زندگی مردم قبل از ورود آریاییها اطلاعات زیادی وجود ندارد. همین قدر مشخص است که در هزارههای دور، ساکنان سرزمین ما در تعداد زیادی از جوامع روستایی زندگی میکردند و به دامپروری و کشاورزی میپرداختند. چنان که گفته شد به دلیل نبود اسناد مکتوب اطلاعات چندانی از تمدن اقوام ساکن ایران، پیش از ورود آریاییها وجود ندارد. بنابراین در این مقاله منظور از ایرانیان، ساکنان سرزمین ایران پس از ورود آریاییها است.
تشکیلات اجتماعی ایرانیان باستان
در زمانهای بسیار قدیم ایرانیان تشکیلات دودمانی داشتند. این تشکیلات دودمانی در دوران شاهنشاهیهای ماد و پارس و پارت هم باقی بود. تاجایی که ایرانیان حتی در اوج شکوه امپراتوری هخامنشی در زمان کوروش و داریوش باز هم تشکیلات دودمانی داشتند.
براین اساس جامعه ایرانی به چهار قسمت تقسیم میشد:
• خانه (مان)
• ده (ویس)
• طایفه (زنتو، زند)
• کشور (دهیو)
براساس همین تشکیلات دودمانی داریوش بزرگ در کتیبه مزار داریوش در نقش رستم خود را از حیث نسب (خانه) پسر ویشتاسب، از لحاظ دودمان، هخامنشی، از جهت طایفه، پارسی و از لحاظ ملت، آریایی مینامد. بعد از تشکیل سلسله هخامنشیان، پارتها سلسله اشکانی را تشکیل دادند و آنها هم اصول و سنتهای سیاسی عهد هخامنشی را حفظ کردند. حتی در زمان آنها تشکیلات دودمانی قدیم جانی تازه گرفت.
در کتابهایی که به زبان پهلوی است بارها از فرماندهان چهارگانه یعنی رئیس خانه، رئیس ده، رئیس طایفه و رئیس کشور صحبت شده است. البته رؤسای خانواده و دودمان همیشه پابرجا بودند ولی با این که رئیس طایفه و رئیس کشور اجزای اصلی تشکیلات دودمانی بودند ولی وظیفه و اختیارات آنها معلوم نبود و دچار تغییر میشد. به عنوان مثال در دوره هخامنشیان این دو رئیس در مقابل قدرت محلی مقام قابل توجهی نداشتند و دولت جانشین رئیس طایفه و رئیس کشور شد. مقام رئیس کشور در دست شاهنشاه قرار گرفت و شهربانان که نماینده شاه بودند جانشین رؤسای طایفهها شدند. البته شاهنشاهان باز هم از رؤسای دودمانهای بزرگ بودند و این دودمانهای بزرگ طبقه اشراف را تشکیل میدادند.
ایران در زمان هخامنشیان هفت دودمان ممتاز داشت که یکی از آنها نژاد سلطنتی بود. تعداد خاندانهای بزرگ در زمان اشکانیان هم ظاهراً هفت تا بوده است. احتمال دارد که این عدد هفت یادگار سنن عهد هخامنشی باشد. شاهنشاهان اشکانی هم مانند شاهان هخامنشی از رؤسای دودمانهای بزرگ بودند. قدرت این دودمانها هم براساس مالکیت زمین بود که موروثی بود. در دوره اشکانیان از میان هفت خاندان بزرگ، دو خاندان به نامهای سورن و کارن بعد از دودمان شاهی صاحب قدرت محسوب میشدند. شغل موروثی سورنها تاجگذاری سلاطین بود.
خانواده در ایران باستان
در زمانهای بسیار قدیم خانه یا خانواده ایرانی بر اقتدار پدر یا بزرگتر خانواده بنا بود و اولاد تابع محض پدر بودند. در آن دوران رئیس خانواده در آن واحد قاضی و مجری آداب مذهبی و قربانی کردن بود زیرا به خاطر سادگی آداب مذهبی، طبقه روحانیون وجود نداشتند. یکی از تکالیف حتمی رئیس خانواده این بود که مراقب اجاق خانواده باشد و نگذارد آتش آن خاموش شود. اجاق خانواده در جایی معین واقع و مورد احترام بود. بعدها طبقات به وجود آمدند که یکی از آنها روحانیون بودند. براساس اوستا، این طبقات روحانیون، مردان جنگی و برزگران بودند. در جامعه ایران باستان اگرچه زن اختیاراتی نسبت به شوهر نداشت ولی بانوی خانه محسوب میشد و چنین به نظر میآید که مقام زنها نزد ایرانیان بهتر از مقام آنها در نزد مردمان دیگر بوده است.
ده (ویس) در ایران باستان
از چند خانواده، تیره تشکیل میشد. محل سکونت آنها ده بود که به آن ویس میگفتند. رئیس تیره را ویس پت (ویس بد) مینامیدند. چنان که گفتیم سورنها یکی از دودمانهای بزرگ بودند. آنها اتباع خود را برای جنگ با دشمنان شاه و حتی گاهی برای درافتادن با خود شاه مسلح میکردند. مشهور است که در جنگ با کراسوس «ویس بد» سورنها دههزار سوار را که همه از بندگان او بودند به جنگ برد. به عبارتی در آن زمان کشاورزان برای این دودمان بزرگ به نوعی بنده محسوب میشدند.
طایفه در ایران باستان
از چند تیره، عشیره یا قبیله تشکیل میشد. محل سکونت طایفه بلوک بود که در آن زمان به آن گئو میگفتند. رئیس قوم را دهیوپت مینامیدند. دهیوپتها در واقع امرا یا پادشاهان کوچکی بودند که در مقابل شاه بزرگ حالت دستنشاندگی داشتند. آنها میبایست به شاه باج میدادند یا هدایایی به دربار میفرستادند و در موقع جنگ سپاهی برای شاه تهیه میکردند. اکثر پهلوانان داستانهای قدیم ما دهیوپتهایی بودند که هر کدام حکومت ولایت یا ایالتی را داشتند و این حکومت ولایت یا ایالت در خانواده آنها موروثی بود.
کشور
چند عشیره، قوم یا مردمی را تشکیل میدادند. به محل سکنای آنها که که ولایت بود «ده یو» میگفتند. از میان دولتهای مشهور ایرانی، حکومت اشکانی به دولتهای آریایی باستانی شباهت بیشتری داشت.
در تشکیلات دودمانی، رؤسای خانوادهها رئیس تیره را انتخاب میکردند. رؤسای تیرهها هم رئیس قوم را انتخاب میکردند. تعیین رئیس قوم و ولایت در ابتدا انتخابی بود اما چون رؤسای قوم فرماندهی لشکر را در موقع جنگ به عهده داشتند بعدها بر اختیارات خود افزودند ولی نه به اندازهای که اختیارات رؤسای خانوادهها و رؤسای تیرهها به کلی از بین برود. وقتی یک نفر حکومت چند ولایت را به دست میآورد، او را شاه بزرگ مینامیدند.
از داستانهای قدیمی برمیآید که در عهد باستان آریاییهای شهری و دهنشینشده دولتهایی را تشکیل داده بودند. ظاهراً تعداد دولتهایی که آریاییها در ابتدا تشکیل دادند دستکم به چهار دولت میرسیده است. براساس داستانها دو دولت را باید دولت جمشیدیها و فریدونیها بنامیم و دو دولت دیگر را منوچهریها و زابیها.
جمشید خیلی قدیمی است. بعضی عقیده دارند که جمشید داستانی مربوط به زمانی است که هنوز مردمان هندواروپایی از هم جدا نشده بودند ولی به هر حال زمان حکومت او از زمانی که هندی و ایرانیها با هم بودهاند پایینتر نمیرود. دولت فریدونیها نیز مربوط به همین زمان است. دولت منوچهری و زابیها مربوط به دورههایی است که آریانهای ایرانی در شمال شرقی فلات ایران مستقر شده بودند و از سوی مردمی که دائم از طرف شمال به آنها حمله میکردند تحت فشار بودند. به احتمال قوی این مردم مهاجم همان سکاها بودهاند.
منبع: بیتوته (برگرفته از: ایران در زمان ساسانیان، نوشته پرفسور آرتور کریستین سن و تاریخ ایران قبل از اسلام)