Search
Close this search box.

به «خِرَدِ توسعه» ایرانی نیاز داریم

davari ardakani 96

رضا داوری اردکانی

«علم جدید» حدود سیصد یا چهارصد سال پیش به وجود آمد و صورت تکامل‌یافته‌ علم یونانی، چینی، مصری، هندی و ایرانی نیست بلکه طرح تازه‌ای است که در قرن هفدهم به وجود آمد. از آن زمان افرادی در ایران، مصر و چین با این علم مخالفت می‌کردند و همین مخالفت‌ها نیز موجب عقب‌افتادنشان از علم شد. واقعیت این است که ما این علم را از اروپا گرفتیم و راه توسعه، راه اروپایی است.

 ایرانِ زمان غزنوی، ایران زمان ساسانی نه توسعه‌‌یافته بوده است نه توسعه‌نیافته. زیرا آن زمان، اساساً «توسعه» مطرح نبود؛ یک نظم ثابت تاریخی حاکم بود، زندگی هم ثبات داشت اما این ثبات از جنس نظم متحول و متغیر جدید نبود. نظم متحول امروز، هیچ گاه در تاریخ نبوده است. «نظم نوین جهانی» برای آمریکایی‌ها است و از اول استقلال خود، نظم خود را «نظم نوین جهانی» می‌دانسته‌اند. نظم نوین جهانی، نظمی است که از قرن هجدهم در اروپا برقرار شد و به هر حال این نظم دانسته و ندانسته در همه‌ جهان گسترش پیدا کرد و همه‌ جهان به سمت مطلوب‌هایی که غرب داشت، حرکت کرده است.

 بنابراین، جهان توسعه‌‌نیافته، توسعه‌یافته نیست، اما قدیمی هم نیست. یعنی نظام زندگی در جهان توسعه‌‌نیافته نظام دویست سال پیش کشورها نیست و همه‌ جهان از تاریخ گذشته‌ خود انقطاع پیدا کرده‌اند؛ یک گسستی در تاریخ آنها پیدا شده است و وارد نظم تازه‌ای شده‌اند یا خواسته‌اند که وارد نظم تازه‌‌ای شوند. میان گذشته و آینده مانده‌اند. آن گذشته ادامه پیدا نمی‌کند.

 تاریخ ما ادامه‌ گذشته‌ قبل از مشروطه نیست. تاریخ هیچ کشوری ادامه‌ گذشته‌ تاریخ صد سال و دویست سال پیش خود نیست. یک تاریخ دیگری شروع شده است. این تاریخ، تاریخ غربی هم نیست. این تاریخ یک نوع قرار گرفتن در حاشیه‌ گذشته و آینده است. تجدد تنها نظامی است که رو به آینده دارد. جهانی که ما می‌شناسیم جهانی است که اروپا به ما شناسانده است و حال، از حسن تصادف، ما با غرب، رابطه‌ دو هزار و پانصد ساله داریم. تنها کشوری که در بیرون از اروپا به غرب و فلسفه یونانی توجه کرده است، ما بودیم. هیچ جای دنیا به فلسفه‌ یونانی توجه نکردند.

 در این گذشته بشر «حیوان ناطق» است؛ یعنی آنچه آدمی را آدمی می‌کند «عقل» است. جهان غربی که ساخته شد نظم قدیم را به هم زد. به‌ طور کلی فکر دیگری آمد؛ انسان دیگر «حیوان ناطق» نبود بلکه به موجودی تفسیر شد که «اراده می‌کند» و با این اراده جهان را می‌سازد. بشر قدیم جهان را می‌شناخت و با آنچه بود مدارا می‌کرد، اما بشر جدید علمی را طراحی می‌کند که جهان را تغییر می‌دهد این در حالی است که علم قدیم تغییردهنده‌ جهان نبود. پشت این علم جدید، خردی هست، که این خرد، علم را راه می‌برد؛ «خردِ توسعه» خرد هماهنگ‌ساز است، خردِ سازنده است. هرجا که این خرد بوده است، توسعه هم بوده است. واقعیت این است که با هر خردی نمی‌شود سمت توسعه رفت.

 می خواهم بگویم ما به هر حال وارد راهی شدیم که عقب‌نشینی ندارد. نه می‌توان در آن توقف کرد و نه در حاشیه‌ آن نشست. ممکن است راه انحرافی هم باشد. شاید هم توفیق الهی مدد کند و یک راه دیگری گشوده شود، اما نمی‌توان دست روی دست گذاشت و منتظر شد که آیا راه‌هایی گشوده می‌شود یا خیر؟!

 «تجدد» نظمی است که علم، فرهنگ، سیاست، اقتصاد، مدیریت، سازمان و… دارد، که باید همه هماهنگ عمل کنند. حال، ممکن است کسانی بگویند اصلاً کاری با تجدد و توسعه نداریم. این‌طور نیست که کسانی می‌پندارند سفره‌ای گسترده شده است که هرچه می‌خواهی از آن‌ برداری و هرچه نمی‌خواهی برنداری.

 تجددی که آمده ما را درگیر خود کرده است. می‌گویند شما با «اختیار» بشر مخالف هستید؟ بله من با اختیار انتزاعی بشر و با داعیه اختیار مخالف هستم. معتقدم، اختیار ما در حد امکانات و قدرت ما است. بشر که نمی‌تواند از حد امکانات خود تجاوز کند! آیا در جهان امروز همه در «اختیار» یکسان هستند؟

 توسعه و توسعه‌‌نیافتگی موضوعی فلسفی است و با موضوع جامعه‌شناسی و اقتصادی تفاوت دارد. موضوع فلسفی، موضوع کم و بیش «تاریخی» است. به این می‌پردازد که چه پیش آمده و من با آن، چه نسبتی دارم؟ می‌توانم آن را رها کنم یا نمی‌توانم رهایش کنم؟ جهان امروز از دو بخش توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته تشکیل شده است. جهان توسعه‌نیافته به مرحله‌ بحرانی خود رسیده است و مرحله‌ بحرانی موجب شده که مخالفت‌ها هم بیشتر شود.

 اتفاقاً امروز اروپا نیز به مرحله‌ بحران رسیده است و در مرحله‌ بحران «بی‌خردی» ظهور می‌کند. اتفاقی نیست که رئیس‌جمهوری آمریکا سخن بی‌خردانه می‌گوید. این یک اتفاق بزرگ در تاریخ است. اگر هم اتفاق است، یک حادثه‌ بزرگ در تاریخ است که سیاست آمریکا دچار حماقت می‌شود. این امر اتفاقی نیست زیرا غرب دچار بحران است. تجدد دچار بحران است. توسعه دچار بحران است. یعنی خرد توسعه به آخر کار رسیده است. اما جهان توسعه‌نیافته که خود، با بحران مواجه است، باید چه تدبیری بیندیشد؟

 واقعیت این است که جهان به مرحله‌ای رسیده است که همه‌چیز را تولید و بلافاصله مصرف می‌کند. فلسفه و فرهنگ هم بسته‌بندی شده در اختیار ما است؛ تولید و مصرف می‌کنیم و تاریخ مصرف هم دارد. حتی فرهنگ هم تاریخ مصرف دارد. اما ما به هر حال نمی‌توانیم زندگی را رها کنیم. بالاخره اختیار داریم که راه را رها نکنیم، جهانمان را به حال خود نگذاریم. اختیار داریم که فکری کنیم که از این حاشیه‌نشینی، در حاشیه‌ توسعه بودن خارج شویم و قدم در راه بگذاریم. زمان توسعه‌نیافتگی زمان توقف است. در یک جمله بگویم: ما خرد توسعه می‌خواهیم برای اینکه ما را از بی‌نظمی، از آشفتگی در میان گذشته و آینده بودن (نه اینجا، نه آنجا بودن) رها کند و ما را به مرحله‌ای ببرد که امور زندگی‌مان کم و بیش با هم همساز ‌شوند و خود ما نیز با هم دمساز و هماهنگ شویم.

*مکتوب‌ حاضر متن ویرایش و تلخیص‌شده «ایران» از سخنرانی‌های دکتر رضا داوری اردکانی، چهره ماندگار فلسفه و رئیس فرهنگستان علوم و دکتر محمدرضا بهشتی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، است که در نخستین جلسه از سلسله نشست‌های «خرد و توسعه» ۲۳ مهرماه در محل پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات‌ فرهنگی ارائه‌ شد.