حضرت آقای حاج ملاعلی گنابادی «نورعلیشاه ثانی»
حقيقت موت بیاثريست و انفصال آن را اقسام است؛ يكی صفت تن است كه ظاهر مرده و بجان زنده است كه به مرگ انتباه است عالم عالمِ مردگان است، ديگر خلع است از تعيّن خود كه هر ذرّه را آن به آن موتيست و حياتی عالم بِرُمَّتِها در خلع و لُبس است پس حياة پس از موت است.
ديگر انسلاخ كلّ است كه بُروز باطن است كه طبيعی عالم كبير است و اين پس از آنست، ديگر موت و انفصال روح است از تن كه موت طبيعی گويند در عالم صغير و اين جدائیست نه موت و حيات، بلكه اين انفصال نسبت است چنانچه يک نسبت در اَب ابوّت نام گيرد در ابن بنوّت، نسبت به تن نام او موت است در جان نام او حيات و يک امراست، ديگر خلع است از مرتبهای و لبس مرتبه ديگر، و موت جزوی هر شیئ را هست مخصوص در خطّ انسانی و موت كلّی نباشد جز انسان را.
ديگر موت ارادیست و اين دو قسم است: دفعی و تدريجی، دفعی بربايش است نظير ربودن جلوه معشوق دل عاشق را، جلوهای از غيب جان را بربايد و از علائق طبيعت بلكه مراتب ديگر خلاص كند و به مقصود رساند، دل برد و نهان شد، و اين را جذب نامند.
و تدريجی به عبادت و رياضت و ذكر و فكر است كه كم كم انسلاخ از مراتب بهم رسد تا مراتب را درنَوَردد كه او را متصرّف در خود و افعال خود بيند و كم كم صفات نفسانی را از خود خلع كند به تحليه به صفات ربوبی تا به مقام ديد رسد كه صفت نبيند، كم كم بجائی رسد كه دست از خود بشويد و تن را از جان و جان را از جانان يابد، آنگاه كه خود را بالكلّ دربازد بالكلّ بميرد يعنی زنده جاويد گردد، و هريک از آنها را موت ارادی گويند.
و سير در مراتب عوالم را نز موت ارادی گويند و اين دو موت را دو قسم حيات است؛ حياتی جزوی كه پس از هر مرتبهای به مرتبه ديگر زنده شود و حياتی كلّی كه در برگشت است.
و موت دفعی را حيات بعد از محو نادر است زيرا كه سری ندارد تا به غير فرود آورد.
و در موت تدريجی آن كس كه به آخر رسيد نادر است كه او را برنگردانند و حيات نيافته نادراست، اكنون «مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا» به همه اقسام حلّ شود.
منبع: رساله شریفه صالحیه – ظهور ۲۴