«یاد سیدمحمدعلی جمالزاده» و «یاد بزرگ علوی» دو کتابی هستند که اخیراً به کوشش علی دهباشی در نشر ثالث منتشر شدهاند. این دو کتاب شامل مجموعهمقالاتی درباره جمالزاده و بزرگ علوی هستند. در آغاز کتاب «یاد سیدمحمدعلی جمالزاده»، بعد از سالشمار سید محمدعلی جمالزاده و مقدمه علی دهباشی، نوشتههایی از خود جمالزاده آمده است که اولین آنها با عنوان «زندگی من» شرح پارهای از وقایعی که در زندگی جمالزاده رخ داده، به قلم خود اوست. جمالزاده در آغاز این نوشته بهجای نقل شرح احوال خود به منابعی ارجاع میدهد که با رجوع به آنها میتوان به شناختی از زندگی و آثار او دست یافت و جمالزاده به گفته خود ضروری ندیده است مطالب موجود در آن منابع را در این نوشته که در سال ١٣۵۴ به نگارش درآمده تکرار کند. او درعوض مینویسد: «در زندگانیام پارهای وقایع رخ داده است که شاید زیاد با نویسندگی هم سر و کاری نداشته باشد. اما چون بهکلی خالی از فایده نیست چند فقره از آن وقایع را به عرض میرساند تا اقلاً تا اندازهای تفریح خاطر خوانندگان را فراهم سازد.» جمالزاده آنگاه به شرح این وقایع میپردازد. بعد از این نوشته، مقالهای دیگر از جمالزاده را میخوانیم با عنوان «محمدعلیشاه قاجار و سیدجمالالدین واعظ (اصفهانی)». این مقاله که در سال ١٣۵٢ نوشته شده، شامل خاطرات جمالزاده از پدرش، سیدجمالالدین واعظ(اصفهانی)، است. دو مقاله بعدی کتاب با عنوانهای «سید جمالالدین واعظ اصفهانی و بعضی مبارزات او» و «خاطرات واقعه شوم بین راه بغداد به حلب» باز هم به قلم خود جمالزاده و شامل خاطراتی از اوست. بعد از این مطالب، مقالاتی را درباره جمالزاده و آثار او میخوانیم.
«بانگ خروس سحری» نوشته دکتر غلامحسین یوسفی، «سید چند سال دارد؟» نوشته دکتر محمدابراهیم باستانیپاریزی، «پیشوای نوولنویسی» نوشته دکتر پرویز ناتلخانلری، «در بزرگداشت جمالزاده» نوشته منصور اوجی، «درباره جمالزاده و جمالزادهشناسی» نوشته دکتر محمدعلی همایونکاتوزیان، «آوای بازگشت به گذشته» نوشته حسن میرعابدینی و «استاد پیشکسوت ما جمالزاده» نوشته سیدابوالقاسم انجویشیرازی از جمله این مقالات است. علاوه بر اینها نامههایی از سیدمحمدعلی جمالزاده و نمایشنامه «عالم همقطاری» و داستان «کباب غاز» از او و همچنین «گفتوگو با سیدمحمدعلی جمالزاده» از دیگر مطالبی است که در کتاب «یاد سید محمدعلی جمالزاده» آمده است. آنچه در ادامه میخوانید قسمتی است از یکی از مقالههای این کتاب با عنوان «بانگ خروس سحری» نوشته دکتر غلامحسین یوسفی:
«اهمیت جمالزاده در تاریخ ادبیات ایران بیشتر از نظر پیشروی و هدایت ادبی در داستاننویسی جدیدست و این خود کار بزرگی است. مقدمه معروف او بر کتاب یکی بود و یکی نبود به منزله مانیفست یعنی بیانیهای ادبی است که به مکتب جدید نویسندگی در ایران رسمیت بخشیده است. تأمل در آنچه جمالزاده در این دیباچه آورده و راههایی که نشان داده، بهخصوص در مقایسه با سلیقهها و عرف ادبی در ایران آن عصر، ارزش راهگشایی و نوآوری وی را نشان میدهد و معلوم میسازد که ادبیات و نثر جدید فارسی تا چه حد مرهون اوست، بهخصوص که اینک پس از گذشت بیش از نیمقرن – با توجه به آنچه در این مدت در داستاننویسی جدید فارسی پدید آمده – بهخوبی میتوان تشخیص داد که راه جمالزاده، راهی درست بود و وی میتوانست با ابراز شهامتی خاص، هم زبان فارسی را با بهرهوری از زبان شاد و زنده مردم بارور و غنی سازد و هم راه تکاملِ داستانهای جدید فارسی را هموار کند. بدینسبب جنبشی را که او پدید آورد با نهضت ادبی در مجارستان و چکسلواکی قیاس کردهاند.»
دیگر کتابی که در نشر ثالث درباره نویسندگان معاصر ایران و به کوشش علی دهباشی به چاپ رسیده، کتاب «یاد بزرگ علوی» است. این کتاب نیز مانند کتاب «یاد سید محمدعلی جمالزاده» شامل مقالاتی درباره بزرگ علوی و آثار اوست. پس از مقدمه دهباشی و سالشمار زندگی و آثار بزرگ علوی که توسط حسن میرعابدینی نوشته شده، گفتوگوی جلال سرفراز با بزرگ علوی در این کتاب چاپ شده است. بعد از این گفتوگو مقاله سید محمدعلی جمالزاده درباره علوی را میخوانید با عنوان «دوستی هفتادساله با دودمان علوی». «بزرگ علوی، زنده بیدار» نوشته غلامحسین ساعدی، «از هر چه رفته علوی داستاننویس است» نوشته هوشنگ گلشیری، «بزرگ علوی جوان» نوشته باقر مؤمنی، «بزرگ علوی بزرگمرد ادبیات ستیز و تعمق» نوشته علیاشرف درویشیان، «پیر داستانسرایان» نوشته رهنورد زریاب، «نگاهی بر چشمهایش» نوشته حسن کامشاد، «مَردنویسیِ زن» نوشته محمد بهارلو و «تفسیر داستان گیلهمرد» نوشته جمال میرصادقی از جمله مقالاتی است که در این کتاب آمده است. در این کتاب همچنین داستانهایی را از بزرگ علوی و یادداشتی از او را درباره مسعود فرزاد میخوانید. آنچه در ادامه آمده است قسمتی است از مقاله «بزرگ علوی، زنده بیدار» از غلامحسین ساعدی:
«اگر آقابزرگ علاقه چندانی به قرون گذشته، به تاریخ قرون گذشته نشان نمیدهد، به این دلیل است که او مرد معاصر است. با عصر خود زندگی میکند. او با لمس کردن روزگار خود نفس میکشد. بدین ترتیب است که او بعد از سالها دوری از وطن، و دوری از هموطنان، زبان و لهجهاش عوض نشده. او نمیگوید: دیواری کوتاهتر از دیوار ما ندیدی؟ میگوید: دیفالی کوتاهتر از دیفال ما ندیدی؟ او نه به عمد که بطور جبلی چنین حرف میزند. و اینچنین مینویسد. شفافیت و روانی زبان در قصههایش نیز به این اعتبار است. نثر او یکی از یادگارهای تاریخ معاصر است. زبان امروز است. شگرد کار او نیز در قصهنویسی دقیقاً امروزی است. در ساخت یک قصه مشخصه عمدهای هم دارد. داستان را از ابتدا شروع نمیکند. بلکه از وسط شروع میکند. از جائی شروع میکند که قبلاً بسیار ماجراها رفته است. هنر آقابزرگ، باز کردن گره قضیه است. خواننده، داستان را که تمام میکند، آنوقت همهچیز برایش روشن میشود. این نکته بدان معنی نیست که شیوه داستان پلیسی را به کار گرفته. چنین تواردی اشتباه است. او نمیخواهد انتظار ایجاد کند و یا خواننده را به دنبال خود بکشد. بلکه وقتی میبیند با یک چرخش میتواند طرح قضیه را بریزد و اوج قصه را باز کند نیازی به قلمفرسائی طولانی نمیبیند.»
منبع: روزنامه شرق