بررسی تطبیقی جایگاه کودک و نوجوان در آثار دو نویسنده
مریم دهشیری
مقدمه: هوشنگ مرادی کرمانی (۱۳۲۳) از نویسندگان برجسته ایران در زمینه ادبیات کودک و نوجوان است. آثار وی علاوه بر اقبال عمومی در ایران، به بسیاری از زبانهای خارجی ترجمه شده و مورد توجه محافل ادبی جهان قرار گرفته است. داستانهای این نویسنده، روایت کوشش انسان برای زیستن در عین سختی و گرفتاری است. از این رو بسیاری از شخصیتهای داستانیاش که اغلب کودکان و نوجوانان هستند، در کشاکش فقر و فاجعه برای زیستن به مبارزه برمیخیزند. کودکان و نوجوانان آثار مرادی کرمانی همواره در معرض آزمون و تجربهگری و تلاش برای بودن و زیستن قرار میگیرند و نویسنده با بیانی طنزآمیز، روایتگر زندگی آنان میشود تا بار اندوهشان را کمتر و امید به زیستن را بیشتر کند.
چارلز هوفام دیکنز (۱۸۱۲ ـ ۱۸۷۰) نویسنده برجسته انگلیسی از مشهورترین نویسندگان جهان است که آثار او در زمینههای مختلف تأثیرگذار بوده است. این نویسنده خالق تعدادی از معروفترین رمانهای ادبیات داستانی جهان از جمله الیور تویست (۱۸۳۸)، دیوید کاپرفیلد(۱۸۵۳)، آرزوهای بزرگ (۱۸۶۱) و… است.
دیکنز روزگار کودکی را در سختی سپری کرد. بسیاری از کودکان و نوجوانانِ آثار این نویسنده، چونان خالقشان در چنبره مشکلات، فقر و استثمار دست و پنجه نرم میکنند. جهان داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی و چالز دیکنز از این چشمانداز که در بسیار از آثارشان کودکان و نوجوانان در نقش شخصیت اصلی قرار گرفتهاند، شباهت بسیاری به هم دارند.
در آثار هر دو نویسنده با «کودکان کار» و کودکانی که در فقر و شرایط نامطلوب به سر میبرند، مواجهیم. کودکانی که نه تنها از کمترین حقوق انسانی برخوردار نیستند بلکه گرفتار انواع آسیبها و ناملایماتاند. این پایاننامه میکوشد تا ضمن بررسی تطبیقی آثار این دو نویسنده برجسته، جایگاه کودک و نوجوان را به منزله شخصیتهای داستانی واکاوی کند.
اصل این مقاله، افزون بر این مقدار است و در قالب یک پایاننامه در مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی با گزارش ادبیات کودک و نوجوان، ارائه شده است، که جای تشکر از استاد راهنما دکتر مجید پویان و نیز استاد مشاور، دکتر آسیه ذبیحنیا عمران در دانشگاه پیام نور مرکز تفت کرمان دارد.
ادبیات تطبیقی
ادبیات تطبیقی، مطالعهای است میان فرهنگها از طریق شناخت بهترین نماد فرهنگی هر سرزمین که همان آثار ادبی هر سرزمینی است. ادبیات تطبیقی با بررسی ادبیات ملتها و روابط آنها با ادبیات سایر ملل، تأثیرپذیری آنها را از یکدیگر مشخص میکند. همچنین در بررسی تطبیقی آثار میتوان به مقایسه یک اثر ادبی در یک زبان با اثری مشابه در زبانی دیگر پرداخت.
در بررسی تطبیقی بین آثار چالز دیکنز نویسنده شهیر انگلیسی و آثار هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده مطرح ایران، به شباهتهای بسیاری در مضامین و محتوای داستان و… رسیدیم. مشترکاتی که باید در شباهت زندگی و سبک نویسندگی دو نویسنده جستجو کرد.
چارلز دیکنز، روزنامهنگار، مقالهنویس و داستانسرای شهیر انگلیسی، محبوبترین و بزرگترین رماننویس انگلستان و یکی از مشهورترین رماننویسان جهان است. وی خالق آثار بزرگی، چون: الیورتویست، آرزوهای بزرگ، دوریت کوچولو، دیوید کاپرفیلد و… از او برای داستانسرایی و نثر توانمندش و خلق شخصیتهای به یادماندنی، بسیار تحسین به عمل آمده است.
هوشنگ مرادی کرمانی از برجستهترین نویسندگان معاصر ایران در زمینه ادبیات کودک و نوجوان است. وی با نگارش بیش از بیست عنوان اثر، جایگاه خود را به عنوان نویسندهای چیرهدست و معتبر در روایت راستین دنیای کودکان و نوجوانان تثبیت کرده است؛ بهگونهای که آثار وی جوایز متعددی در سطح ملی و بینالمللی دریافت کرده و بسیاری از آثارش به زبانهای گوناگون ترجمه شده و برخی از داستانهایش نیز به کتب درسی کشورهای دیگر راه یافته است که نشان از توفیق داستانهای این نویسنده دارد. آثار مرادی کرمانی در عرصه ادبیات کودک از آثار موفق به شمار میرود. او چهرهای شناختهشده در جهان است.
یکی از نقاط تشابه این دو نویسنده، در انتخاب شخصیتهاست. کودکان و نوجوانان در آثار آنان نقش مهمی ایفاء میکنند. در اغلب داستانهای دو نویسنده، کودکان و نوجوانان به عنوان شخصیتهای اصلی داستانی ایفای نقش میکنند؛ کودکان و نوجوانان در آثار آنان حضوری پررنگ دارند. به گونهای که بسیاری از داستانهای چارلز دیکنز و مرادی معلول حضور کودکان و نوجوانان است. کودک و نوجوانانی که آنان میکوشند تا زوایای زندگی آنان را در داستانهایشان بازتاب دهند.
کودکان؛ قهرمانان داستان
دیکنز، اولین نویسندهای است که توانسته است با چیرهدستی، کودکان را به عنوان شخصیت و قهرمانان داستان وارد آثار خود کند و با محور قراردادن آنان در داستانهایش، آنها را ماندگار سازد. کودکانی که معمولاً از لحاظ جایگاه اقتصادی و اجتماعی متعلق به طبقه فرودست و فراموششده در جامعه انگلستان هستند. دیکنز با قرار دادن این کودکان به عنوان شخصیتهای اصلی آنان را در معرض دید و وجدان جامعه قرار داد و جامعه را واداشت تا این کودکان و حقیقت زندگی آنان را به نظاره بنشینند.
در داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی نیز چون داستانهای دیکنز، اکثر شخصیتهای داستانی را کودکان تشکیل میدهند. مرادی کرمانی به بازآفرینی چهره کودکان طبقه متوسط و فرودست جامعه ایرانی دست زده است و واقعیت زندگی این کودکان را در قالب داستان جاودانه ساخته است. حضور کودکان طبقه فرودست و فراموششده در زیر غبار فقر در ادبیات کودک ما وامدار آثار مرادی است.
از نقاط تشابه دیگر دو نویسنده، واقعگرایی اجتماعی است. هوشنگ مرادی و چارلز دیکنز، نویسندگانی در مکتب رئالیسم اجتماعی هستند. آنان قهرمانان داستانهایشان را که غالباً کودکان فرودست هستند، از نمونههای واقعی برگزیدهاند.
این حقیقتگرایی و توجه به حقایق و واقعیتهای اجتماعی، موجب شده است که قهرمانان کودک را چنان که هستند، به تصویر درآورند و با رویکردی واقعگرا به بازآفرینی چهره کودکان طبقه متوسط و فرودست جامعه دست زده و واقعیت زندگی این کودکان را در قالب داستان درآورند.
انتخاب شخصیتهای کودک، از نمونههای واقعی و همچنین تجلی خاطرات کودک در داستانهای دیکنز و مرادی موجب شده که آنچه را که در داستانهای خود به قلم میآورند با واقعیت زندگی کودکان مطابقت کامل داشته باشد.
آثار دو نویسنده، متأثر از دوران کودکی و خاطرات این دوران است. شخصیتهای کودک در آثار دو نویسنده، یا نمایی از خود و تجربیات زندگیشان هستند و یا به نوعی با زندگی آنان در دوران کودکی در ارتباطند.
دیکنز از تجربیات دوران کودکی در ترسیم شخصیتهای کودک خود بسیار بهره برده است. شالوده رمان اولیور تویست، آرزوهای بزرگ و دیوید کاپرفیلد، بر مبنای خاطرات دوران کودکی اوست. دیوید کاپرفیلد یکی از مهمترین این شخصیتهاست. این شخصیت یکی از نزدیکترین شخصیتها به خود نویسنده است.
کودکی توأم با فقر و تبعات آن؛ کار در دوران کودکی و رهاکردن تحصیل و همچنین زندگی در محیط رقتبار، به دلیل به زندان افتادن پدر به سبب بدهی و نداری، موضوع مشترکی است که در بسیاری از داستانهای دیکنز حضور دارد و تکرار شده است.
مرادی کرمانی نیز در بسیاری از داستانهای خود، دوران کودکی خود را در شخصیتهای داستانیاش، از جمله مراد یا مجید به نگارش درآورده است. مرادی کرمانی علاقهمند کنکاش در دوران کودکیاش است و همواره خاطرات کودکیاش را در داستانهایش بازسازی میکند. شخصیتهای اصلی بیشتر آثار او، وضعیتی مشابه دوران کودکی نویسنده دارند. بیشتر کودکان آثار او کودکان یتیمی هستند که اسیر فقر هستند و برای گذران زندگی مجبور به کار در شرایط سخت هستند.
البته این بهره بردن دو نویسنده از خاطرات در داستانها به این معنی نیست که قصههای آنان بیان گزارشگونهای از زندگی است، بلکه بدین معناست که این قصهها در ارتباط و آمیخته با زندگی است. خاطرات کودکی دو نویسنده که در ذهن و خاطرهشان باقی مانده، سرمایهای ارزشمند برای داستانهای آنها گردیده است و این توانایی و چیرهدستی دو نویسنده را نشان میدهد که تجربیات خود را در ساختاری هنری و ادبی، جان میبخشند و واقعی جلوه میدهند.
دوران کودکی مشابه
قهرمانان کودک آثار دیکنز و مرادی، دارای نقاط مشترک بسیاری هستند؛ مرور زندگی دو نویسنده نشان میدهد که آن دو دوران کودکی مشابهی داشتهاند. دیکنز در خانوادهای متوسط متولد میشود و از همان دوران کودکی به دلیل فقر خانواده مجبور به کار میشود. سالهای کودکی و نوجوانی دیکنز، با درد و رنج و محرومیت همراه بود.
وقتی پدرش بابت بدهی در زندان میافتد خانواده در وضعیت مالی بسیار بدی قرار میگیرد. خانواده تحت تکفل خیرین قرار میگیرد و دیکنز نخستین بار دوران سخت زندگیاش را تجربه میکند. بزرگتر که میشود مجبور میشود در کارخانهای به طور روزمزد کار کند و برای همیشه تأثیر این دوران بر داستانهایش باقی میماند.
مرادی نیز در کودکی مادر خود را از دست میدهد و از محبت پدر بنا به دلایلی محروم میشود (بیماری روانی و اخراج از ژاندارمری). او به دلیل فقر حاکم بر جامعه و خانواده محرومیت را تجربه میکند و از همان کودکی مجبور به کار کردن میشود.
عدم حضور مفید و سازنده پدر در زندگی دو نویسنده موجب میشود که در آثار مرادی و دیکنز شاهد حضور و تکرار کودکان یتیم و بیسرپرست و بدسرپرست باشیم. اولیور تویست، دیوید کاپرفیلد، پیپ، نیکلاس و دوریت، همه کودکان یتیمی هستند که بدون پدر یا مادر زندگی میکنند و در جامعه پا میگیرند. این شخصیتها در تمام داستانهای دیکنز تکرار میشوند.
مراد، مجید، هوشو، مهربان، موشو، جلال، لیلا، معصومه، صفرو، کودکان داستانهای مرادی نیز همگی کودکان یتیم و بیسرپرستی هستند که نمونه تمام بچههای یتیم و رنجکشیدهاند که از محبت پدر و مادر محرومند. کودکان یتیمی که فقر و معضلات برآمده از آن؛ کار و خشونت، بر زندگیشان سایه افکنده است. اما این کودکان همگی دارای خصیصه مشترکی هستند.
ویژگی مشترک این کودکان، تقلا، کوشش و پشتکار برای رقم زدن زندگی بهتر در شرایط فلاکتبار زندگیشان است. این کودکان برای ادامه بقا در جامعهای طبقاتی و بیرحم تلاش میکنند. مبارزه با سرنوشت و تلاش برای تغییر آن و رسیدن به آرزوها و حداقل شرایطی که زندگی کردن در آن حق آنان است، خصیصه مشترکی است که در همه این قهرمانان کودک دیده میشود. کودکانی که کار میکنند، رنج میبرند و امیدوار هستند و میکوشند. همچون خالقان خود.
شخصیتپردازی مشترک
ویژگی مشترک دیگر دو نویسنده، در شخصیتپردازی است. مرادی و دیکنز در داستانهای خود، شخصیتها را به گونهای معرفی و پردازش میکنند که خواننده بتواند آنها را به سهولت در ذهن خود تصور کند. یکی از شگردها برای رسیدن به این واقعنمایی، توصیف شخصیتها و ترسیم ظاهر آنان با جزئیات دقیق است که از این شیوه برای بیان ویژگیهای درونی و همچنین نشان دادن جایگاه اجتماعی و طبقاتی شخصیتها بهره بردهاند.
همچنین توصیف دقیق محیط اطراف برای خلق فضاهای کاملاً واقعی ـ مانند توصیف دقیق خیابانهای لندن در آثار دیکنز و توصیف دقیق روستاها در آثار مرادی و استفاده از توصیف محیط برای نشان دادن درونیات شخصیتها از ویژگی مشترک دیگر است.
دیکنز در آثار خود، به شیوهای شگرف و ماهرانه، دست به ترسیم شخصیتهای داستانیاش زده است. او شخصیتهای خود را با ذکر جزئیات فراوان شرح میدهد؛ به گونهای که خواننده بتواند آنها را به راحتی تصور کند. توانایی فوقالعاده دیکنز در به تصویر کشیدن شخصیتهای داستانهایش، حتی در ترسیم شخصیتهای منفی، موجب ماندگاری بیشتر آنها شده، به طوری که ما هرگز آنها را فراموش نمیکنیم.
بسیاری از شخصیتهای داستانی دیکنز به دلیل شخصیتپردازی و فضاسازیهای قوی و واقعگرا به تاریخ ادبیات پیوستهاند؛ از جمله شخصیت و قهرمانان کودکی چون الیور تویست، دیوید کاپرفیلد، پیپ و بسیاری دیگر که به اندازهای مشهور هستند که حتی میتوان باور کرد که آنها در جهان خارج و دنیای بیرون از داستان زندگی میکنند.
شیوهای که در آثار مرادی نیز شاهد آن هستیم شیوهای که مرادی با کمک آن توانسته است بسیاری از شخصیتهای کودک خود را در ذهن مخاطب زنده و ماندگار سازد.
در یک جمعبندی میتوان گفت که شخصیتها و قهرمانان کودک آثار دیکنز و مرادی، قابلیت ماندگاری و گذر از میان چندین نسل را داشتهاند که این توفیق برآمده از توانایی در شخصیتپردازی قوی و خلق شخصیتهای قابل قبول و واقعی است که توانستهاند با مخاطب ارتباط برقرار کنند. همچنین به کاربردن این شیوه روایتی در انتخاب و معرفی شخصیتهای کودک و نوجوان، زمینه مناسبی برای همذاتپنداری مخاطب کودک و نوجوان با شخصیتها را فراهم آورده است. این حرکت در مسیر زندگی شخصیتهای کودک که با واقعیت همخوانی دارد، به مخاطب کودک در همذاتپنداری و ارتباط با شخصیتها کمک کرده است.
پرداختن به آسیبها و معضلات طبقات فرودست
از ویژگیهای مهم دیگر این دو نویسنده، پرداختن به آسیبها و معضلات زندگی کودکان طبقات فرودست است. آثار مرادی و دیکنز، انعکاس زندگی کودکان طبقه فرودست، مشکلات و معضلات آنان است. هر دو نویسنده، کاوشگرانه خود را به مشکلات اجتماعی کودکان مانند فقر، محرومیت، کار و خشونت معطوف داشته و برشی از زندگی کودکان محروم جامعه را در مقابل دیدگان مخاطب به نمایش میگذارند.
سخن گفتن از زشتیهای جامعه، فجایع فقر، بیعدالتی و تأثیر آن بر کودکان و نوجوانان، نخست با آثار دیکنز آغاز میشود. دیکنز، خود از طبقات پایین جامعه برخاست و در سراسر عمرش هرگز خاطرات دوران کودکیاش را از یاد نبرد و این خاطرات را در داستانهای خود به صورتی زنده و ملموس منعکس ساخت. این تجربیات موجب شد که دیکنز در آثارش با رویکردی واقعنگر و با لحنی طنزآمیز، زندگی کودکان طبقات پایین و فقیر جامعه خود را با قدرت و چیرهدستی تمام به تصویر درآورد و چنان در این کار موفق شد که هیچ نویسنده دیگری نتوانست چنین تصویری مؤثر و فراموشنشدنی ارائه کند.
چارلز دیکنز، با انعکاس وضعیت دردناک و اسفبار کودکان محروم در جامعه بیرحم رو به صنعتیشدن در آثاری چون اولیور تویست و دیوید کاپرفیلد، سنگ بنای واقعیتگرایی ادبی را در آثار مخصوص نوجوانان بنیاد نهاد. او به پشتوانه نگرش واقعنگر و انساندوستانه خود، معضلات اجتماعی و تبعات آن بر کودکان را به نقد میکشد.
مرادی کرمانی نیز چون همتای انگلیسیاش چارلز دیکنز، تصویری رئالیستی از مشکلات کودکان در جامعه خود ارائه میکند. او نیز درونمایه داستانهایش را از واقعیات و مسائل روزمره زندگی گرفته و با مهارت نویسندگیاش درآمیخته است. دوران کودکی همراه با فقر، کار و سختی موجب ظهور سبک واقعگرایانه و طنز تلخ در آثارش شد. نوعی واقعگرایی اجتماعی که روایتگر زندگی اقشار محروم جامعه است که با امرار معاش روزمرهشان درگیرند.
فقر و کار کودکان از مهمترین و پرکاربردترین مؤلفههای داستانی اوست. مرادی در آثارش چون: بچههای قالیبافخانه، چکمه، خمره، نخل، شما که غریبه نیستید و مشت بر پوست توجهی ویژه به مشکلات و مسائل کودکان فرودست و محروم داشته است. این داستانها بازتاب مشکلات کودکان محروم است. کودکانی که از واقعیتهای موجود در بطن جامعه هستند اما هیچگاه دیده نمیشوند. مرادی ما را به تماشای زندگی و رنجهای این کودکان میبرد.
دیکنز و مرادی در بسیاری از رمانهایشان با نگرشی انساندوستانه به آسیبهای اجتماعی زندگی کودکان طبقه فرودست و محروم جامعه پرداختهاند. فقر، کار و خشونت از مهمترین این آسیبهای اجتماعی است که حضوری پررنگ در داستانهای آنان دارند. دو نویسنده در آثار خود، گوشهای از رنج این کودکان را، بهعنوان بخشی از واقعیت اجتماع در مقابل دیدگان و وجدان جامعه قرار دادهاند و از این طریق دین خود را به این کودکان و همچنین بزرگسالانی که کودکی توأم با رنج داشتهاند، ادا کردهاند.
زبانی ساده و روان و آمیخته با طنزی لطیف
از ویژگی مشترک دیگر دو نویسنده به کاربردن زبانی ساده، روان، صمیمی، زنده و طنزآمیز است. دو نویسنده با نثری روان روان و زبانی ساده و طنزآمیز، شخصیتهای کودک قابل لمس و سادهای آفریدهاند.
از ویژگی مهم نویسندگی دیکنز و مرادی، استفاده از طنز فاخر و نقادانه است. دو نویسنده در لباس طنز به انتقاد از کاستیهای موجود میپردازند و همچنین چون داستانهایشان روایت زندگی مردم و کودکان طبقه فرودست جامعه است، از طنز برای کاستن از تلخی زندگی شخصیتهایشان بهره میبرند.
یکی از شگردهای نویسندگی دیکنز و مرادی کرمانی این است که تلخ و شیرین مینویسند و در اوج تلخی و ناراحتی، لبخندی بر لب مینشاند و در اوج تیرگی، روزنی به سوی روشنایی باز میکند. در تمام صحنههای داستانی هر جا که مخاطب دچار اندوه میشود، سعی دارد مخاطب را شاد نگهدارد. طنز بکاررفته در آثار آنان، طنزی فاخر است. طنزی گزنده، تلخ و همراه با نفرت نیست، بلکه طنزی ملایم و نسبتاً تلخ است و خندهای که در نتیجه طنز در این زبان ایجاد میشود، نه از سر تمسخر که از روی ترحم و دلسوزی است.
آثار مرادی و دیکنز، تلفیقی از آرمانگرایی و واقعگرایی است؛ با این تفاوت که دیکنز در آثارش با نگاهی انتقادی به جامعه قصد تغییر و اصلاح جامعه را به نفع کودکان داشته است. دیکنز را نویسندهای اصلاحگر میشناسند که آثارش تأثیر شگرفی در تغییر وجدان جامعه و قوانین به نفع کودکان داشته است.
آثار دیکنز با رویکردی انسانی زمینهساز اصلاحات اجتماعی و اقتصادی بسیاری به نفع کودکان در انگلستان شد. اما مرادی در داستانهایش بیش از آن که قصد تغییر دادن خواننده و جامعه را داشته باشد، قصد ارائه قصهای شیرین و جذاب را دارد. شاید دلیل این تفاوت را باید در بستر جامعهای که این داستانها شکل میگیرند دانست.
در پایان باید گفت در زمانهای که هنوز کودکان در دنیا وادار به کار میشوند و شکاف بین طبقه ثروتمند و فقیر روز به روز گستردهتر و زنندهتر میشود، نوشتههای دیکنز و مرادی درباره بیعدالتی اجتماعی، فقر و کمک به همنوع، هر چه بیشتر در دنیا طنین میاندازد.
منبع: روزنامه اطلاعات