در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد . از اینرو، استاد بزرگ معبد، دستور داد هر وقت زمان مراقبه فرا می رسد یک نفر گربه را گرفته و به باغ ببرد و بر درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . روزی استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد
در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد . از اینرو، استاد بزرگ معبد، دستور داد هر وقت زمان مراقبه فرا می رسد یک نفر گربه را گرفته و به باغ ببرد و بر درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . روزی استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان گربه ای خریدند و به آن معبد آوردند که هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند . سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت "بستن گربه". قرنی گذشت و چندین استاد پیاپی آمدندو چنان شد که نوشتن رساله برای اساتید باب و واجب شد ونوشتن رساله در خصوص "بستن گربه" نشانه استادی گشت و مقام کامل رهبانان جز به نوشتن رساله حاصل نمی شد و روزگار چنان شد که اصلا در معابد مراقبه فراموش گردید و یگانه کار راهبان رساله نویسی ، گشت و بستن گربه جای مراقبه را بگرفت .
رساله ها مقدس و ماخذ شد و خواندن و عمل به آن حتی برای عموم واجب گشت .
از کتاب سوخته ی تاریخ گربه ها