کریم زمانی بیستم اردیبهشت ۱۳۳۰ در تهران به دنیا آمد. وی مولویشناس؛ مترجم و مفسر قرآن مجید است. او از دوره نوجوانی زبان و ادبیات عرب را نزد استادان فن فرا گرفت و پس از تسلط بر این زبان و گسترش مطالعات در متون ادبیات فارسی ، به ترجمه شماری از کتب عربی به فارسی پرداخت.
استاد کریم زمانی بیش از ۱۰ کتاب از عربی به فارسی ترجمه کرد که اهم آنها بدین قرار است:
سرالاسرار از شیخ عبدالقادر گیلانی
الفتح الربانی از شیخ عبدالقادر گیلانی
اخبار الزمان از مسعودی صاحب مروج الذهب
آثار استاد کریم زمانی در عرصه مثنویپژوهی نیز از این قرار است:
شرح جامع مثنوی معنوی
از آنجا که او شیفته مثنوی و آثار حضرت مولانا بود مطالعات خود را بر مثنوی و شروح آن متمرکز کرد و پس از ۲۰ سال تحقیق مداوم به تألیف شرح معروف خود بر مثنوی معنوی پرداخت، به نام شرح جامع مثنوی معنوی در ۷ جلد و مشتمل بر ۸۰۰۰ صفحه.
در این شرح همه ابیات مثنوی را به زبانی ساده و روشن شرح کرد. از این رو از آغاز انتشار آن تا به امروز مورد استقبال وسیع علاقهمندان مثنوی و نیز مثنویپژوهان و استادان دانشگاهها قرار گرفته و تا کنون ۴۲ بار چاپ شده است. و از روی این شرح، متن اشعار مثنوی به زبانهای چینی، ازبکی، آلمانی، روسی و بلغاری ترجمه شده است.
میناگر عشق
کریم زمانی پس از فراغت از شرح جامع مثنوی، لازم دید که شرحی دیگر در بیان موضوعات بیشمار مثنوی بنگارد. زیرا موضوعات مثنوی در لابلای ابیات به صورت پراکنده آمده و با توجه به حجم عظیم مثنوی برای خوانندگان دشوار و حتی محال است که سخنان پراکنده مولانا را در باب یک موضوع دریابند. از این رو با استفاده از تجربه پیشین خود و صرف چند سال از عمر خود توانست کتاب میناگر عشق را در شرح موضوعات مثنوی به نگارش درآورد.
این اثر نیز مأخذ مهمی است در مثنویپژوهی و مولاناشناسی. از این رو در فهرست اکثر مقالات علمی-پژوهشی مربوط به مثنوی، نام میناگر عشق و شرح جامع مثنوی معنوی به چشم میخورد.
کتاب میناگر عشق از سال ۸۲ خورشیدی تاکنون ۱۱ بار چاپ شده است. این اثر از سوی انتشارات دانشگاهی کاراتای ترکیه به زبان ترکی ترجمه شده و در ۵۰۰۰ نسخه منتشر شده است.
بر لب دریای مثنوی معنوی
شرحی است فشرده بر مثنوی معنوی همراه با بیان مقاصد ابیات. این اثر نیز تاکنون ۵ بار چاپ شده است.
شرح کامل فیه ما فیه
در این اثر نویسنده با شرح و توضیحات لازم درک مطالب فیه ما فیه را آسان و مشکلات آن را برطرف کرده است. این شرح در سال ۹۰ منتشر شد و اکنون چاپ سوم آن عرضه شده است.
مولانا عمیقترین مطالب را به سادهترین وجه بیان کرده است
گفتگوی خانم منیره پنجتنی با آقای کریم زمانی
کریم زمانی در ادامه پژوهشهایشان بر آثار مولوی، رو به شرح کامل «فیه ما فیه» آورده است. «فیه ما فیه از حیث پختگی و نوع مضامین به مثنوی معنوی بسیار نزدیک است و با دیوان غزلیات نیز همخوانیهایی دارد. ص ۱۹» از آن جایی که این اثر نخستین شرح کامل از فیه ما فیه است، بر آن شدم تا با جناب آقای کریم زمانی درباره این اثر گفتوگو کنم. شرح کامل کتاب فیه ما فیه را انتشارات معین در ۶۶۲ صفحه منتشر کرده است.
***
• پیش از هر چیز می خواهم از شما دربارهی نام کتاب بپرسم. «فیه ما فیه» به چه معناست و چه کسی این نام را برای این درسها و خطابهها انتخاب کرده است؟
یعنی «در آن است آنچه در آن است» این نامگذاری از آن روست که بگویند این کتاب، یعنی فیه ما فیه با کتابهای مرسوم که فصلبندی و عنوانبندی منظمی شده و مقدمهای دارد و مطالب زنجیرهوار در پی هم میآید، بهکلی فرق دارد. بلکه کتابی است که گام به گام با رویدادها پیش رفته و به مناسبت هر رویدادی مطلبی گفته شده است. بنابراین نباید از این کتاب توقع داشت که مانند کتب رایج باشد. از آن رو که محتوایش عجیب است، نامش نیز عجیب انتخاب شده. اما این نامگذاری احتمالاً از طرف بهاءالدین ولد (فرزند ارشد مولانا) و یاران خاص او صورت گرفته است.
• فیه ما فیه کتابی است به نثر که از موضوعات گوناگون تشکیل شده است. ابتدا بفرمایید این اثر نسبت به دیگر آثار مولانا چه رتبه زمانی دارد؟
از سیاق متن فیه ما فیه و قرینههای مختلف تاریخی و تذکار بعضی از وقایع برمیآید که این اثر از حیث زمانی پا به پای مثنوی و تا حدودی غزلیات پیش میرفته است. مولانا روحی دریاصفت داشته. دریا گاه آرام است و گاه طوفانی. در وقت آرامش، غالباً به مثنوی و گفتارهای فیه ما فیه و بعضاً مکتوبات مشغول بوده. و در وقت طوفانی شدن، غزلیات را میگفته است.
• این اثر را از نوع «مجلسگوییهای صوفیانه» برشمردهاید. این به چه معناست؟
مجلس گفتن در لغت یعنی وعظ گفتن. و مجلسگویی از شیوههای تعلیمی همه ادیان بوده و هست. منتهی مجلسگویی صوفیان، نوعی خاص از این شیوه تعلیمی بوده که یا وجد و ذوق و شور و حال نیز همراه میشده و گاهی نیز به لطایفگویی تبدیل میشده است. یعنی آیه با حدیثی را مرتجلاً مطرح میکردند و شیخ خانقاه با زبانی تأویلی و ذوقناک پیرامون آن مطالبی میگفته که غالباً مورد قبول ارباب عمائم نمیافتاده و زبان به اعتراض گشوده میشده است. صوفیه کلاً فرهنگشان گفتاری و شفاهی بوده و به نوشتن تمایلی نداشتهاند. غلبه گفتار بر نوشتار در تصوف از آن روست که عرفان و تصوف با قلب سروکار دارد و نه فقط با ذهن. ذهن غلط انداز است. همینکه محفوظاتی در اتاق ذهن انبار شد آدم خیال میکند که کار تمام است و کمال معنوی حاصل شده است. در حالی که چه بسا همین محفوظات حجاب اکبر باشد. برای همین است که رویکرد تعلیمی مولانا نقش زدن نیست، صیقل زدن است.
پس چو آهن گرچه تیرههیکلی صیقلی کن صیقلی کن صیقلی
پس حضور شاگرد در برابر انسان کامل بهتر از سیاهه واژگان او را به مقصد میرساند. «یک جلوه دیدار بِه از دامنِ دینار»
• چرا در نسخ قدیمی این اثر را «اسرار الجلالیه» نامیدهاند؟
اسرار جلالیه به دو وجه قابل تفسیر است: یکی آنکه در این کتاب اسرار حضرت ذوالجلال بازگو شده، و دیگر آنکه اسرار عرفانی این کتاب از تراوشات روحانی جلالالدین محمد بلخی رومی است. در ابتدا معروف به «مقالات» و «اسرار جلالیه» بوده و بالاخره نام «فیه ما فیه» بر آن قطعی شده است.
• فیه ما فیه چه شباهتها و تفاوتهایی با «مجالس سبعه» دارد؟ و همچنین در ادامه بفرمایید نسبت فیه مافیه به دیگر آثار مولوی چگونه است؟ به ویژه در مقایسه و نسبت با مثنوی معنوی؟
مجالس سبعه (هفت نشست عرفانی و اخلاقی) مربوط است به زمانی که هنوز مولانا و شمس به یکدیگر نرسیده بودند و آن تحولات غریب روحانی در مولانا پدید نیامده بود. شیوه کار در این کتاب اینست که ابتدا خطبهای عربی به سبک خطیبان در حمد خداوند میآید و سپس مناجاتی به فارسی در پی آن. و آنگاه نقل حدیثی و تفسیر آن توأم با حکایت و تمثیل. در مجالس سبعه آن شور و حالی که در مثنوی و خصوصاً غزلیات هست دیده نمیشود. و فیه ما فیه مشتمل است بر مطالبی گوناگون که سبب آن گفتارها، برخی از وقایع روزگار و با سؤالات شاگردان و مریدان بوده است. مطالب فیه ما فیه تاریخمند است. در واقع آینه تاریخی عصر مولاناست و از این نظر نیز خیلی اهمیت دارد. حال آنکه مطالب آثار بسیاری از عارفان در خلأ تاریخی فراهم آمده است و هیچ اشارهای به وقایع عصر خود ندارند. انتزاعی محض است. فیه ما فیه شبیهترین اثر به مثنوی است از حیث محتوا. اصلاً میتوان گفت که حاشیهنویسی و تعلیقی است بر مثنوی. و بسیاری از مطالب آن تفصیل اجمالهای مثنوی است، و گاه اجمال تفصیلات آن. حتی از مولانا در فیه ما فیه سؤال شده که منظور شما از این بیت که میگویید: «ای برادر تو همان اندیشهای» چیست؟ و مولانا جواب میدهد که منظورم از اندیشه همین افکاری که زاییده عقل بحثی و جدلی است نیست. بلکه اندیشهای مخصوص است که از روی ناچاری با لفظ اندیشه بیان شده. اگر فیه ما فیه را نخستین تفسیر و شرح مثنوی هم بدانیم ایرادی ندارد.
• فیه ما فیه و بقیهی آثار مولوی به شیوه «امالی» ثبت شدهاند. اگر امکان دارد اندکی درباره این روش برای ما شرح دهید؟
امالی جمع املاء است و املاء یعنی مطلبی را شفاهاً بگویی و دیگری آن را دیکتهوار بنویسد. تقریر و تقریرات هم به همین معنی است. شیوهای بوده است در قدیم برای انتقال دروس. استادان مطالب خود را شفاهاً میگفتند و شاگردان این تقریرات را مینوشتند. بعدها همان تقریراتِ نگاشتهشده به صورت یک کتاب درمیآمد. شیوه امالی در همه عرصههای فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانی دایر بوده است.
• در این شیوه چه اندازه احتمال خطا چه در ضبط صورت و چه در انتقال محتوا وجود داشته است؟ به عبارت دیگر چقدر امکان دارد آثاری که به دست ما رسیده در بخشهایی به مولوی تعلق نداشته باشد؟
البته این شیوه نیز آفات و اشکالات خود را داشته. گاه مطلب درست شنیده نمیشده و یا درست شنیده میشده ولی درست نوشته نمیشده است. گاه کاتب مطلب منسوخ را شنیده ولی مطلب ناسخ را نشنیده است. یعنی از تجدیدنظر استاد بیاطلاع بوده است. گاه قلم تندنویس از گفتههای استاد عقب میافتاده و در نتیجه مطالب به صورت گسیخته و پاره پاره از آب درمیآمده است. مثلاً مقالات شمس یکی از بارزترین این نمونههاست. گنگی این متن علاوه بر علل دیگر به این گسستگیها نیز بازمیگردد. در امالی، لحن گفتار و آهنگ کلام ساقط میشود حال آنکه شنیدن لحنِِ کلام زمین تا آسمان با نشنیدن آن تفاوت دارد. چون لحن کلام به فهم معنی خیلی کمک میکند که آیا تعجبی است، استفهام انکاری است، استفهام تقریری است، طنز است و غیره و غیره. همچنین در آثار گفتاری و امالی امکان جعل نیز بیشتر از آثار نوشتاری است. این جعلیات و الحاقات را در نسخههای متعدد مثنوی و دیوان و سایر کتب شاهد هستیم. کاتبان به سلیقه خود ابیات را تغییر میدادند و حتی مطالبی از خودشان هم اضافه میکردند. مثلاً مولانا در حکایت لقمان و خواجهاش میگوید لقمان بُرشهای خربزه را که خواجهاش به او میداد با اشتهایی تمام میخورد. حال آنکه آن خربزه مانند زهر هلاهل تلخ و آزاردهنده بود. و چون خواجه اشتهای لقمان را دید به هوس افتاد و خواست که آخرین بُرش خربزه را خودش بخورد. همین که به دهان گذاشت از تلخی آن چهرهاش در هم رفت و با تعجب به لقمان گفت: چگونه این همه خربزهی تلخ را خوردی؟ جواب داد: دیدم شرط مروّت نیست که از دست تو عمری نعمت خوردهام و حالا برای یک تلخی اظهار ناخرسندی کنم.
مولانا به اینجای داستان که میرسد میگوید:
از محبّت تلخها شیرین شود از محبت مسها زرین شود
و دو بیت دیگر هم در همین ردیف میآورد که عشق و دوستی خاصیت تبدیلگری دارد. ادنی را به اعلی تبدیل میکند. کاتبان وقتی دیدهاند که محبت میتواند تلخ را شیرین کند و مس را طلا، و دردها را شفا دهد، و نیز میتواند مُرده را زنده کند و شاه را بنده، پس چرا نتواند کارهای دیگر کند، لذا نشستهاند و بافتهاند که بله:
از محبّت خارها گُل میشود! از محبّت سرکهها مُل میشود!
از محبت دار، تختی میشود! از محبت بار، بختی میشود!
از محبت نار، نوری میشود! از محبت دیو، حوری میشود!
از محبت نیش، نوشی میشود! از محبت شیر، موشی میشود!
و همینطور بافتهاند و جلو رفتهاند! بنده خدا مولانا فقط دو سه نمونه آورده که مطلب اصلی را جا بیندازد، ولی کاتبان پشت سر هم میگویند از محبت فلان چیز، بهمان چیز میشود. حال آنکه اگر ادامه مثال لازم بود خود مولانا بهتر از هر کس و بیشتر از هرکس میتوانست ادامه دهد.
• این مسأله در دیوان غزلیات چگونه است؟
در دیوان غزلیات هم همینطور است، بلکه چند درجه شدیدتر. چون کتابتِ آن حدوداً یک قرن پس از رحلت مولانا صورت گرفته. و در این صد سال چهبسا غزلیاتی که مفقود شد و چه بسیار الحاقیات که ساخته شد. فیه ما فیه نیز همینطور. قدیمترین نسخه آن پنجاه سال پس از وفات مولانا صورت گرفته. پس طبیعی است که اِسقاط و الحاق داشته باشد. همینجا باید گفت که وظیفه مصحح نسخهها فقط این نیست که پاورقی را پُر کند از نسخههای بدل. اینها به چه درد خواننده میخورد، جز حیرانی و خستگی! مصحح نباید خیال کند که همینکه طول و عرض صفحات نسخه را با خطکش اندازه گرفت و فاصله سطرها را تعیین کرد و نوع کاغذ و ترنجها و تذهیبهای آن را متوجه شد، کار تمام است. بلکه مصحح باید بر محتوای اثر وقوف کافی داشته باشد. و اگر احیاناً نسخهای یافت که مقداری اضافه داشت زود ذوقزده نشود که کشف غرائب کرده. بلکه محتوا را باید حلّاجی کند و آنها را به محک سبکشناسی و تحلیل درون متنی بزند تا معلوم شود عیار این اضافات چیست؟! چه بسا این اضافهها ارزش محتوایی نداشته باشد و از بافتههای کاتبان بیسواد باشد. و چاپ آن بر تاریکیها بیفزاید و چهره بزرگانی همچون مولانا را مخدوش کند.
• نکته جالبی به ذهنم خطور کرد که مخاطبان درسهای فیه ما فیه چه کسانی بودند؟
مخاطبان مولانا را طیفی وسیع از همه قشرهای اجتماعی تشکیل میدادند. عالم و عامی، کاسب و مدرّس در مجلس او حاضر میشد. این همه تمثیلات برای چیست؟ برای آنکه عموم مستمعان بهرهمند شوند و نه خواص.
این مثل چون واسطهست اندر کلام واسطه شرط است بهر فهم عام
عرفان مولانا و سبک بیان او با بزرگانی که فقط در کلیشه اصطلاحات غریب حرف زدهاند فرق اساسی دارد. عرفان مولانا عرفان اصطلاحزده نیست. آنقدر تجربههای روحانی او شفاف و زنده و به دور از اوهام بوده که نیازی به استعمال اصطلاحات دشوار نداشته است. معانی را عریان بیان کرده و زره سنگین اصطلاحات را کنار گذاشته است. انصافاً چه کسی تا به حال توانسته است با منازل السائرین، سیر و سلوک کرده باشد آن هم به آن ترتیباتی که آمده؟! مولانا عرفانیات را از ابرهای وهمآمیز آن بیرون آورده و به متن زندگی مردم وارد کرده است. و یکی از دلایل قطعی استقبال از آثار مولانا همین بوده و هست. از محقّق گرفته تا عموم به آثار او علاقمندند. ولی حالا بروید سراغ دشوارگویان و مغلقنویسان، چه دردی را دوا کردهاند؟!
• این که شما در مقدمه کتاب فیه ما فیه گفتهاید «…مطالبش نغز و نثرش زیبا و دلکش است و از صنایع تکلفبار ادبی در آن خبری نیست ص ۱۸» آیا به مخاطبان اثر هم بازمیگردد؟ یعنی با در نظر داشتن آنها این روش را برگزیده است؟
روش مولانا اینست که مطالب دشوار را ساده کند، نه بالعکس. بعضیها لقمه را دور سر میچرخانند و مادون قرمز را به ماورای بنفش تبدیل میکنند و اسمش را میگذارند عمق مطلب!
• چرا در مقدمهی کتاب بهترین چاپ فیه ما فیه را متعلق به استاد بدیع الزمان فروزانفر دانستهاید؟
به طور نسبی بله همینطور است. یادمان باشد که این کار حداقل به شش دهه قبل بازمیگردد.
• نکتهی قابل توجه درباره اثر شما این است که نخستین شرح کامل از فیه ما فیه محسوب میشود. تا جایی که میدانم سه گزیدهی همراه با شرح و توضیح از دکتر حسین الهی قمشهای، دکتر محمدعلی موحد پیش از این چاپ شده ولی هیچکدام شرح کامل نیست. چه شد که تصمیم به شرح کامل این اثر گرفتید؟
متون مادر به منزله هویت تاریخی و فرهنگی و معرفتی ماست. پس چه بهتر که همه اجزایش تفسیر گردد نه فقط بخشی از آن. البته شرح تمامت متنکاری دشوار است. ولی وقتی که نام گزینه بر آن نهادیم دستمان باز میشود که خود را با مشکلات آن دست به گریبان نکنیم.
• شیوهی کار شما در شرحنویسی و استفاده از منابع چه بود؟
شیوه بنده در نوشتن شرح، پایبندی به متن است. از چهارچوبه متن دور نمیشوم. سعی میکنم با قرینههای روشن و چراغ حجّت و دلیل، مطلبی نوشته شود. والّا هر چیزی را میتوان به بهانه شرح داخل کتاب کرد، شرحنویسی با خطابه و سخنرانی فرق دارد، خصوصاً سخنرانانی که از این شاخ به آن شاخ میروند و سرانجام معلوم نمیشود که چه گفتهاند! شرح باید در متن مستهلک شود نه بالعکس. مطلب دیگر نگاه تاریخی و دنبال کردن پیشزمینههای هر فکر است. خیلیها میآیند و بزرگان اندیشه را به صورت ذهنی و انتزاعی تحلیل میکنند که مثلاً فلان اندیشور ناگهان به کشف فلان مطلب نایل شد. حال آنکه آنان نیز فرزندان زمان خود بودهاند و بر سر سفره گذشتگان خود نشستهاند.
• کدام نسخه از فیه ما فیه مورد استفاده شما بوده است؟
نسخه مرحوم فروزانفر.
• برای آخرین پرسش میخواهم بدانم در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید؟
فعلاً مشغول شرح دیوان شمس هستم. این کار را سالیانی است که آغاز کردهام و با افت و خیزها و قطع و وصلهایی همراه بوده است. به حدود هزار غزل رسیدهام، امّا جرأت پیشروی ندارم و نیز جرأت چاپ این هزار غزل را! راستش خوف دارم که نکند راه را درست نرفته باشم. لذا کارم اینست که به تکرار شرح خود را مرور کنم. البته هیچ غزلی را حذف نکردهام، و نیز هیچ بیتی را. و همین کار را به مراتب سختتر کرده. ولی با این وجود از این سختی خرسندم.