Search
Close this search box.

اصل‌ آزادی/ جان ‌راولز و نظریهٔ عدالت

nazaiye edalat ravlz 96ترجمه: مسعود‌ علیا

اصل آزادی بدین قرار است: «هر شخصی باید حقی برابر داشته باشد برای برخورداری از گسترده‌ترین نظام کلی آزادی‌های اساسی برابر که با نظام آزادی مشابهی برای همه سازگار باشد». به عبارت دیگر، شخص عاقل با انتخاب کردن از پس پرده جهل خواهان آن است که همگان در جامعه حقی برابر برای برخورداری از آزادی‌های اساسی داشته باشند. جز این اگر باشد، این شخص ممکن است سرانجام کارش به آن‌جا بکشد که قربانی تبعیض شود. مثلاً آزادی عقیده، آزادی اختیار کردن هر قسم عقیده دینی یا غیردینی که به زعم شما قانع‌کننده است، یکی از آزادی‌های اساسی است که حکومت حق ندارد آن را تحدید کند. مداخله حکومت تنها زمانی موجه و برحق است که اعمال شما تهدیدی برای آزادی‌های دیگران باشد، زیرا در آن حال آزادی شما به این وجه با آزادی یکسان برای دیگران مغایر خواهد بود. حتی افرادی که عقیده دیگران را بر نمی‌تابند تا جایی که [بقای] آزادی یکسان دیگران را در معرض خطر قرار نداده‌اند حق دارند از نعمت آزادی محظوظ باشند. برای تضمین آزادی‌های گوناگونی که حق یکایک اعضای جامعه محسوب می‌شود حکومت قانون ضرورت دارد.

 راولز تصریح می‌کند که اصولی که او به‌عنوان انتخاب‌های عقلانی همگان در وضعیت نخستین مطرح کرده است به لحاظ قاموسی ترتیب یافته‌اند. این بدان معناست که آن‌ها به نحوی ردیف شده‌اند که اصل اول باید پیش از ملاحظه اصل دوم تحقق یافته باشد؛ اصل دوم پیش از رفتن به سراغ اصل سوم، و به همین ترتیب. در این جا معنای حرف راولز این است که حق آزادی برابر اساسی‌ترین اصل در نظریه اوست، و همواره بر صدر نشسته است. ابتدا باید مقتضیات این اصل را برآورده کرد، و این مقتضیات در قیاس با مقتضیات اصل دوم اهمیت بیش‌تری دارند. بدین قرار، تصویری که راولز از جامعه عادل ترسیم می‌کند، تصویری است که در آن قانون بر حق آزادی یکسان برای همه صحّه می‌گذارد و آن را به اجرا در می‌آورد.

 اصل برابری منصفانه فرصت‌ها و اصل تفاوت

 اصل دوم راولز، این اصل که با توزیع عادلانه مایحتاج اولیه سر و کار دارد، به واقع مرکب از دو اصل است: اصل برابری منصفانه فرصت‌ها و اصل تفاوت. به طور کلی، اصل دوم بر همه اقسام اصول‌ ناظر به کارآمدی و اثربخشی تقدم قاموسی دارد. این مطلب دال بر آن است که عدالت مهمتر از سودمندی است.

 اصل برابری منصفانه فرصت‌ها بیانگر آن است که هرگونه نابرابری اجتماعی یا اقتصادی در مناصب یا مشاغل تنها در صورتی مجاز است ک باب این مناصب یا مشاغل تحت شرایط اصل برابری منصفانه فرصت‌ها به روی همگان مفتوح باشد. از باب مثال، هیچ‌کس را نباید به دلایلی نامربوط نظیر جنسیت یا نژاد از مشاغلی که دستمزد خوبی دارند محروم کرد. به نزد راولز، برابری فرصت‌ها چیزی بیش از تبعیض ستیزی صرف است. این برابری، به طول مثال، فراهم ساختن امکانات تعلیم و تربیت را هم شامل می‌شود تا همه مردم مجال پیدا کنند که استعدادهای خود را پرورش دهند. اصل برابری منصفانه فرصت‌ها به جزء دیگر دومین اصل راولز، یعنی اصل تفاوت،‌تقدم قاموسی دارد.

 اصل تفاوت بر این معنا تأکید می‌گذارد که هر قسم نابرابری اجتماعی یا اقتصادی تنها به شرطی باید روا داشته شود که بیش‌ترین منافع را برای اغلب اعضای محروم جامعه به بار آورد. این اجرای راهبردی است که به «ماکسیمین» یا «maximin» مشهور است. ماکسیمین صورتی اختصاری است برای عبارت «حداقل را به حداکثر برسان»، که به معنای انتخاب گزینه‌ای است که بیش‌ترین بهره را به بدترین مورد می‌رساند. اگر مثال دستمزدهای منصفانه در جامعه‌ای عادل را در نظر بگیریم، احتمالاً آسان‌تر به درک این اصل راه می‌بریم. دو وضعیت را در خیال خود مجسم کنید. در وضعیت اول، غالب مردم دستمزدی کلان می‌گیرند ولی ده درصد جمعیت به سختی نان بخورونمیری به دست می‌آورند. در وضعیت دوم، با این که سطح میانگین زندگی به مراتب پایین‌تر است، آن ده درصد جمعیت که در وضع ناگوارتری نسبت به دیگران قرار گرفته‌‌اند سطح زندگی مناسبی دارند. راولز مدعی است که در نظر هر کسی که در وضعیت نخستین دست به انتخاب می‌زند، وضعیت دوم بر وضعیت اول رجحان دارد زیرا این وضعیت تضمین می‌کند که همه افراد در جامعه به سطح زندگی مناسبی دست پیدا کنند: آن‌هایی که بدترین وضع را دارند تنگدست نیستند. با این حال، در مورد اول اگرچه بخت آن هست که سرانجام کاملاً در رفاه غوطه‌ور شویم، این خطر مهم‌ هم وجود دارد که دستمزدمان به قدری باشد که به سختی بتوانیم نان بخورونمیری برای خود فراهم کنیم. با اختیار کردن راهبرد ماکسیمین باید بدترین خطرها را به حداقل برسانیم، و بدین قرار باید وضعیت دوم را انتخاب کنیم. ارزش ندارد که بر سرزندگی در قعر فقر دست به قمار بزنیم.

 نقد نظریه عدالت

 انتقاد مهمی که بر مفهوم وضعیت نخستین اقامه شده این است که به لحاظ روان‌شناختی مقدور نیست خودمان را از معرفت به کیستی و چیستی خویش، حتی در تجربه‌ای فکری، رها سازیم. جانبداری‌های شما خواه ناخواه به این سانسور تن نمی‌سپارند. شماری از منتقدان رویکرد راولز مدعی شده‌اند که نهایت کاری که راولز به واقع با تجربه فکری وضعیت نخستین انجام داده این است که جانبداری‌های از پیش موجود لیبرالی خود را تأیید کرده و به آن‌ها صبغه اصولی را داده است که به طرزی عقلانی انتخاب شده‌اند.

دور از واقع است که تصور کنیم می‌توانیم به سادگی دانسته‌های خویش و آنچه را در وجود فردی ما نقشی بسیار محوری دارد در عالم خیال کنار بگذاریم. در دفاع از راولز می‌توان گفت تنها چیزی که این مطلب نشان می‌دهد دشواری اجرای راستین این تجربه فکری است. با این حال، تجربه فکری مزبور ممکن است بهترین وسیله‌ای باشد که ما جهت پدید آوردن اصولی برای سامان بخشیدن به جامعه در اختیار داریم گو این که، به دلیل خصوصیات روان‌شناختی آدمی، این تجربه فکری احتمالاً‌ از بسیاری جهات ناقص است.

راولز هرگز ادعا نمی‌کرد که روش او از خطا عاری است. ولی به راحتی می‌توان دید که این روش می‌تواند نشان دهد که در پیش گرفتن پاره‌ای اصول جانبدارانه به وضوح ناشدنی است و آن‌ها را از دور خارج کند. با وجود این، وضعیت نخستین در دل خود مفروضاتی بنیادی دارد. راولز اصولی را از دل آن بیرون می‌کشد که عرضه‌دارنده جامعه‌ای لیبرال و روادار و تساهل‌پیشه است، جامعه‌ای که در آن افراد می‌توانند در کنار هم به سر برند و تصوری را که خود از خوبی و درستی دارند نصب‌العین قرار دهند و پی بگیرند. نحوه شکل‌گیری این تجربه فکری به خودآیینی یا خودمختاری ـ قابلیت ما برای تصمیم‌گیری با رأی خودمان درباره طریق بایسته‌ای که باید در زندگی اختیار کنیم ـ اولویتی عظیم می‌بخشد. افراد متعلق به آن دسته از سنت‌های فرهنگی و دینی که بر سلسله مراتب، سنت و متابعت تأکید بیشتری می‌ورزند شاید چندان دلیلی نبینند که به تجربه فکری وضعیت نخستین بپردازند زیرا در دل این تجربه فکری این جانبداری از تصور لیبرال و کانتی در این باره که فاعل اخلاقی صاحب عقل چگونه شخصی است جای گرفته است.

 ایراد سودنگرانه

 اصحاب سودنگری ممکن است با استناد به این که اصول راولز لزوماً سعادت را به حد اعلی نمی‌رساند به این اصول ایراد بگیرند. ایشان عقیده دارند که عمل اخلاقاً‌ درست در هر وضع و حالی عملی است که بیش از سایر اعمال احتمال دارد حداکثر سعادت را به بار بنشاند. یکی از اغراض عمده راولز در نگارش نظریه عدالت این بود که جایگزینی منسجم برای این قسم محاسبه سودنگرانه پدید آورد. بعید است که دفاع از رشته‌ای حقوق ناظر به آزادی، و به خصوص اجرای اصل تفاوت، سعادت را به حد اعلی برساند. نتیجه مستقیم پافشاری بر این که یگانه اساس موجه نابرابری‌ها این است که آن‌ها به نفع محروم‌ترین افراد باشند کنار نهادن بسیاری از راه حل‌های اجتماعی است که سعادت کلی به مراتب بیشتری به بار می‌آورند. 

پاسخ راولز به رویکردهای سودنگرانه در زمینه جامعه این است که چون شما هنگامی که در وضعیت نخستین دست به انتخاب می‌زنید نمی‌دانید که چه جایگاه و مرتبتی در جامعه دارید، رویکرد عقلانی کنار نهادن هرگونه خطر به سرآوردن حیاتی ناگوار است. سودنگری، دست‌کم در ساده‌ترین اشکالش، از حقوق و آزادی‌های اساسی آدمی صیانت نمی‌کند؛ دور از خردمندی است که در وضعیت نخستین آن را انتخاب کنید. رویکرد راولز بر این معنا تأکید می‌گذارد که‌ ای بسا غایاتی مهم‌تر از صرف دستیابی به حد اعلای سعادت کلی ممکن وجود داشته باشد.

 قمار کردن در برابر رعایت احتیاط

 در پیش گرفتن راهبرد ماکسیمین راهی است برای این که جانب احتیاط را نگه داریم. این راهبرد تضمین می‌کند که محرومان از هر قسم نابرابری که در نهادهای اجتماعی وارد شده است منتفع شوند. با این حال، کثیری از ما در قمار کردن فایده و لطفی می‌بینیم و مایلیم پاره‌ای از اسباب آسایش خود را در ازای احتمال به دست آوردن صرفه‌ای چشمگیر به خطر اندازیم. از کجا معلوم که اگر در وضیعت نخستین جامعه‌ای را انتخاب کنم که در آن احتمال زیادی وجود دارد که وضع زندگی‌ام بسیار خوب شود گو این که این امکان هم وجود دارد که در واقع وضع بدی نصیبم شود، این انتخاب عاقلانه نباشد؟
ممکن است به دیده فردی قمارباز، این کار بر اطمینان حاصل از مهار نابرابری‌ها که از کاربرد اصل تفاوت ناشی می‌شود رجحان داشته باشد. جواب راولز این است که راهبرد قمارباز بسیار خطرخیز است؛ ولی از آن طرف هم قمارباز عقیده دارد که رویکرد راولز نوعی محافظه‌کاری است.

 ایراد آزادیخواهانه

 فلاسفه آزادیخواه، نظیر رابرت نوزیک(۱۹۳۸ـ) مدلّل ساخته‌اند که حکومت بجز حفظ پاره‌ای حقوق اساسی نباید خود را چندان درگیر کنترل و نظارت بر نهادهای اجتماعی کند. به زعم نوزیک، تنها حکومتی حداقلی صواب است، حکومتی که از افراد در برابر سرقت محافظت می‌کند و قراردادها را به اجرا در می‌آورد، ولی هر نوع فعالیت فراتر و گسترده‌تر از این ناقض پاره‌ای از حقوق مردمان خواهد بود که نباید از آن‌ها بازداشته شوند. در مقابل،‌ جامعه عادلی که راولز سنگ آن را به سینه می‌زند، از باب مثال، بر دارایی‌ها مالیات می‌بندد به گونه‌ای که توزیع ثروت را اصلاح کند.
در این جا نوزیک این معنا را مسلم می‌گیرد که این حق(آدمی) که نباید مانع و رادع وی شد بنیادی‌تر از حقوق ناظر به انواع گوناگون برابری است، و حقوقی مانند حقوق مالکیت از هر عامل دیگری مهم‌تر است. مفروضات راولز از لون دیگری است: راولز بر آن است که اصول او، و علی‌الخصوص اصل حق آزادی برابر، شالوده جامعه عادل است. این‌ها نمودگار دو رویکرد مغایر و ناسازگار در فلسفه سیاسی‌اند.

برگرفته از: «آثار کلاسیک فلسفه»  نایجل واربرتون
منبع: روزنامه اطلاعات