Search
Close this search box.

زلزله و حافظهٔ کوتاه‌مدت ایرانیان

زلزله را در چارچوب «مطالعات فاجعه» چگونه فهم کنیم؟ 

zelzele5 96زلزله حادثه نیست

دکتر نعمت‌الله فاضلی – عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم ‌انسانی و مطالعات ‌فرهنگی 

در صد سال گذشته بیش از ۱۵۰۰ زلزله ویرانگر در ایران رخ داده است و ده‌هاهزار نفر از هموطنان زیر آوار جان باخته‌اند و بسیاری بی‌خانمان و مجروح شده‌اند. اکنون پرسش بزرگی در برابر ما است؛ چرا این فاجعه‌های بزرگ را نتوانسته‌ایم مدیریت کنیم؟ تاکنون مهم‌ترین پاسخی که به این پرسش داده شده، این بوده است که فناوری پیشرفته‌ای برای پیش‌بینی زلزله یا برای احداث ساختمان‌های مستحکم نداریم. اما آیا وقت آن نرسیده که در جست‌وجوی راهکار دیگری باشیم؟ آیا نباید به این فکر بیفتیم که پاسخ‌های فناورانه برای مواجهه و مدیریت زلزله ناکافی است؟ زلزله تنها در ایران رخ نمی‌دهد، کالیفرنیا در ایالات متحده امریکا بیشترین تجربه زلزله را دارد و در دو دهه اخیر کمترین آسیب‌ها را از زلزله دیده است. کشور ژاپن نمونه دیگری از جامعه پر زلزله و لرزان با آسیب‌های اندک است. چین نیز از کشورهای لرزانی است که موفقیت‌های بزرگی برای کاهش خسارات ناشی از زلزله به دست آورده است. تجربه این کشورها درس‌های خوبی برای جامعه ما دارد. در این گفتار می‌خواهیم با تکیه بر تجربه کشورهای مختلف در مواجهه با زلزله، به جای راهکاری فناورانه، آن را «مسأله‌ای فرهنگی» معرفی کنیم. زمین‌لرزه واقعی، فرهنگ ما است.

ما برای مدیریت زلزله باید به جای مواجهه با زمین به مدیریت و مواجهه ذهنیت‌های جمعی و فرم‌های فرهنگی مولد زلزله و آسیب‌های آن بپردازیم. منظور از فرم‌های فرهنگی مولد زلزله، مجموعه باورها، خط مشی‌ها و دانش‌هایی است که معنای زلزله را در ذهن و ضمیر و زبان جامعه ما به اشکال گوناگونی به صورت امری اجتناب‌ناپذیر و رخدادی گذرا و تقدیری محتوم و پدیده‌ای معطوف به گذشته می‌شناسند که باید با آن به هر طریق ممکن سازگاری کرد یا آن را به‌سرعت التیام بخشید و به فراموشی سپرد. ما برای اینکه بتوانیم زلزله را مدیریت کنیم بدون تردید به فناوری‌ها نیاز داریم اما چیزی که فناوری را کارآمد می‌کند، تنها تکنیک‌ها و توانایی‌های مکانیکی آنها نیست بلکه نحوه به‌کارگیری آنها و زمینه اجتماعی و فرهنگی که این فناوری‌ها در آنها استفاده می‌شوند، نیز مؤثرند.

ما باید میان «زلزله» و «تهدید زلزله» تمایز قائل شویم. چیزی که جامعه ما و جامعه انسانی را به مخاطره می‌اندازد زلزله نیست، زمین هیچگاه دشمن انسان نبوده است، ما بدون وجود زمین و زلزله‌هایش هیچ گونه تمدنی نداشتیم. امروزه به کمک مطالعات زمین‌شناسی برای ما آشکار شده است که همه تمدن‌ها در کنار کوه‌ها و حیطه تحولات کوه‌زایی زمین شکل گرفته‌اند. در همین کشور خودمان اگر سلسله‌کوه‌های زاگرس و البرز نبود، تمدن ایران هم نبود. زمین‌های حاصلخیر کوهپایه‌ها امکان پیدایش کشاورزی و دامپروری و بعد پیدایش شهرها و تمدن‌ها را برای مردمان بین‌النهرین و ایران بزرگ ممکن کرد.
بنابراین، واقعیت این است که زلزله، غضب خداوند نیست بلکه بخشی از ساز و کار تکوین آفرینش این جهان است. آفرینشی که اگر ما سهم درستی از آن پیدا کنیم به وضوح درمی‌یابیم که در آن بیش از ویرانی، آبادانی و عمران نهفته است. در واقع آنچه خسارت‌های جانی و مادی بزرگ را بر ما انسان‌ها و مردم ایران تحمیل می‌کند، زمین و زلزله نیست بلکه خود ما هستیم. منظور از «ما»، تک‌تک افراد نیست بلکه «دانش‌های فرهنگی»، «باورهای جمعی»، «عادت‌ها» و «خلقیاتی» است که در ذهن و ضمیر و زبان ما شکل گرفته است و نحوه مواجهه ما با واقعه‌‌ها از جمله زلزله را شکل می‌دهد.

 اما باید بدانیم آنچه ما را تهدید می‌کند و موجب عجز و ناتوانی ما در برابر فاجعه‌هایی همچون زلزله می‌شوند، چیست؟ ما می‌دانیم که هر فاجعه‌ای از جمله زلزله در سه مرحله شکل می‌گیرد؛ قبل از لرزش زمین و پیدایش زلزله، هنگام وقوع واقعه و بعد از وقوع آن.
اگر بخواهیم با واقعه‌ای که زلزله می‌نامیم، مواجه شویم باید راهبردهایی برای هر سه مرحله این فرآیند در نظر گیریم؛ زلزله هرگز ناگهان رخ نمی‌دهد و هیچگاه زلزله حادثه نیست! واقعیت این است که زلزله فرآیندی است که بتدریج از طریق گسل‌هایی که در ذهن، ضمیر و زبان جامعه است، شروع به فعال شدن می‌کند و نیروهای تاریخ فرهنگی و فکری ما دست به دست هم می‌دهند تا مقدمات ظهور زلزله را مهیا سازند. بعد از آنکه مقدمات مهیا شد، زمین تکان می‌خورد، خانه‌ها فرو می‌ریزند، آدم‌ها جان می‌سپارند، بدن‌ها مجروح می‌شوند و اشیا آسیب می‌بینند. در این مرحله اتفاقی که می‌افتد این است که ما بسرعت آماده می‌شویم تا با توجه به همان نیروهای تاریخی، فکری و فرهنگی که ما را برای این لحظه آماده کرده‌اند، خود را در فضایی از واکنش‌های عاطفی شدید قرار دهیم و با خلق مجموعه وسیعی از باورهای گوناگون و الگوهای رفتاری متناسب با شرایط پیش‌آمده روبه‌رو شویم. ما در این مرحله به جای بازاندیشی، تأمل و نقد خویشتن تاریخی و فرهنگی‌مان، از این حادثه همچون فرصتی برای تأیید مجدد تمام ارزش‌ها و باورهای پیشینمان کمک می‌گیریم، در این مرحله نوعی نظام معنایی متناسب با زلزله تولید و بازتولید می‌شود.
از این لحظه، سومین و آخرین مرحله از فرآیند زلزله شکل می‌گیرد؛ یعنی، دوره فراموشی، برای مدت کوتاهی تصاویر و نشانه‌های زلزله را در ذهنمان نگه می‌داریم، ذکر مصیبت می‌خوانیم، به آسیب‌دیدگان کمک می‌کنیم تا خودمان را هم تطهیر کنیم. مهم‌ترین فعالیت ما در این مرحله تلاش برای فراموش و بی‌گناه دانستن خودمان است.
طبق چنین تحلیلی از واقعه، می‌توان زلزله را چنین تبیین کرد؛

۱. زلزله حادثه‌ای ناگهانی نیست بلکه محصول فرآیندی تدریجی و در عین حال فرهنگی و اجتماعی است.
۲. خسارت‌ها و مصیبت‌های ما نه‌ از طبیعت و زمین بلکه از فرهنگ ما برمی‌خیزد.
۳. برای مدیریت فاجعه باید به «مدیریت فرهنگ فاجعه» توجه کرد و تا زمانی که نتوانیم نوعی فرهنگ خلاق، مسئول و انسانی برای فاجعه‌هایی مانند زلزله شکل دهیم، همچنان قربانی زلزله خواهیم بود.

 برای خلق فرهنگ انسانی که بتواند با زلزله مواجهه درست داشته باشد باید نکاتی را مدنظر داشت؛

 ۱. دانش اجتماعی و فرهنگی زلزله‌شناسی و به طورکلی «مطالعات فاجعه» باید در جامعه ایران گسترش یابد. مطالعات فاجعه، باید مبتنی بر نوعی دانش پیشگیرانه باشد؛ مطالعاتی که بتواند جامعه ما را در همان مرحله اول شکل‌گیری فاجعه کمک کند نه در مراحل وقوع یا پس از وقوع فاجعه.

 ۲. نیازمند نوعی دانش انتقادی در زمینه خویشتن تاریخی و فرهنگی در حوزه فجایع هستیم. انسان‌ها همواره با بیش از چهل نوع فاجعه بزرگ روبه‌رو بوده‌اند. در یک قرن گذشته این فجایع در کشورهای توسعه‌یافته مدیریت شده است. حتی طبیعی‌ترین آنها یعنی زلزله نیز کمترین پیامدهای مخرب را داشته است. در دهه‌های اخیر در کشور ما هم دانش زلزله‌شناسی توسعه یافته است اما این دانش عموماً همچون دانشی فناورانه و متعلق به حوزه علوم‌ طبیعی قلمداد شده و ابعاد اجتماعی، تاریخی و فرهنگی فاجعه مغفول مانده است و تنها در رشته‌های علوم‌ اجتماعی به طور پراکنده درباره زلزله‌زدگان تحقیقاتی صورت گرفته است.

 ۳. جامعه «تهدید زلزله» را جدی نمی‌گیرد. ریشه‌های گوناگونی در جدی تلقی نکردن تهدید زلزله وجود دارد؛ ما هنوز مطالعات فرهنگی و اجتماعی توسعه‌یافته‌ای نداریم که بتواند مسأله تهدید زلزله را برای ما به‌عنوان نوعی آگاهی مؤثر ارائه کند. میل پنهان جامعه ما این است «تهدید زلزله» را به «زلزله» تقلیل دهد و زلزله را به اراده‌ای طبیعی یا الهی تبدیل کند و از این طریق از صحنه بگریزد.

 ۴. تجربه کشورهای دیگر نشان می‌دهد که باید برای بدل کردن زلزله به نوعی حافظه جمعی و فرهنگی تلاش کرد. اگر می‌خواهیم جامعه تهدید زلزله را جدی تلقی کند، نیازمند این هستیم که این تهدید در زندگی روزمره ما هر لحظه به یاد آورده شود. برای این منظور، در ایالات متحده، ژاپن و چین ایده‌هایی برای به خاطر ماندن زلزله به کار گرفته‌ شده است همچون گالری‌هایی که نشانه‌ها و یادمان‌های زلزله را به طور مستمر در جلوی چشمان مردم به نمایش می‌گذارند. در ایران امروز ما با وجود اینکه در صد سال گذشته صدها زلزله ویرانگر داشته‌ایم اما هیچ مرکزی را برای عینیت بخشیدن به تهدید زلزله ایجاد نکرده‌ایم.

 ۵. در پنجاه سال گذشته تلاش‌های گسترده‌ای برای شکل دادن نوعی فرهنگ همگانی شکل گرفته است که متناسب با شناخت خانه و معماری در جهان است. هدف این فعالیت‌ها رسیدن به نوعی مراقبت از مکان و توجه به ارزش‌های زیباشناسانه، انسانی و اجتماعی ساختمان‌ها است.
در کلمبیا از دهه ۱۹۹۰ سیاست‌های فرهنگی برای مواجهه با زلزله شکل گرفته است. گزارش‌های جهانی نشان می‌دهد این سیاست‌ها موفقیت‌های بزرگی به دست آورده‌اند. در برخی دیگر از کشورهای جهان تلاش کرده‌اند تا نوعی حساسیت ملی نسبت به بلایا و فاجعه‌هایی چون زلزله ایجاد کنند. سازمان ملل متحد، دهه ۱۹۹۰ را دهه مبارزه با فاجعه‌های انسانی نامیده است، بسیاری از کشورها، روز ملی کاهش بلایا اعلام کرده‌اند. هند از سال ۲۰۰۰، در تقویم خود ۱۱ اکتبر را روز مقابله با بلایا نامید و مردم شبه‌قاره هند به طور گسترده‌ای به بازاندیشی و نقادی در فهم خود از بلایا می‌پردازند.

 ۶. مطالعات انسان‌شناسی که در سال ۲۰۰۲ در قالب کتابی با عنوان «فاجعه فرهنگ: انسان‌شناسی بلا» چاپ شد به این جمع‌بندی رسید که ما به خلق فرهنگ توجه به زلزله متعهد نیستیم. این مطالعه نشان داد که ما نمی‌توانیم تنها با تکیه بر علوم‌طبیعی و تکنولوژی، زلزله را مدیریت کنیم.

 ۷. اگر بخواهیم از منظر «سیاست فرهنگی» به زلزله رسیدگی کنیم، باید علاوه بر «سیاست حافظه» سیاست دیگری را نیز به طور همزمان دنبال کنیم، چیزی که می‌توان آن را «سیاست دانش» نامید. موفقیت سیاست‌ها و راه‌‌حل‌های فیزیکی و طبیعی برای مواجهه با فاجعه مستلزم شناخت دقیق و درست ابعاد انسانی و اجتماعی فاجعه در تمام مراحل سه‌گانه آن است.
برای شکل‌گیری فرهنگ انسانی درست مواجهه با زلزله در جامعه ایران، نیاز داریم که محققان علوم‌ اجتماعی و تحلیلگران علوم‌انسانی کشور به پرسش‌هایی از این دست بیندیشند:

• فاجعه و بلایای طبیعی و اجتماعی مانند زلزله در ایران چه معنایی دارند؟ یعنی فرهنگ ایرانی تا چه میزان فاجعه‌ای همچون زلزله را امری متافیزیکی یا طبیعی می‌داند و تا چه میزان فاجعه را نوعی تجربه تکرارپذیر یا نوعی تصادف منحصر به فرد می‌شمرد؟
• در طول تاریخ چه تحولی در فهم جامعه ایرانی از مفهوم فاجعه به وجود آمده است؟ آیا پیشرفت‌های علم و فناوری بر شناخت ما از فاجعه تأثیر گذاشته است؟
• چه پیوندهایی میان فهم جامعه ایرانی از فاجعه با جهان‌بینی او وجود دارد؟
• واکنش مردم و جامعه ایران به فاجعه چگونه است؛ آن را در حافظه خود ذخیره می‌کند یا اینکه نوعی ساز و کار فراموشی برای آن خلق کرده‌ است؟
• جامعه ایرانی چگونه خود را با پیامدهای فاجعه‌‌ای چون زلزله سازگار می‌کند؛ یعنی، آیا ما دچار نوعی فاجعه‌زدگی می‌شویم و به کمک مکانیسم‌های فرهنگی، فاجعه را پاره‌ای از هستی خود می‌دانیم یا اینکه ما خود را توانا و دانا و آماده برای مدیریت آن تلقی می‌کنیم؟
• پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی چون خشونت خانگی، کودک‌آزاری، فرسایش سرمایه اجتماعی و… که در سال‌های اخیر افزایش یافته است تا چه میزان متأثر از زلزله و بلایایی شبیه این است؟
• چه شباهت‌ها و تفاوتی بین واکنش جامعه ایرانی و واکنش جوامع و مردم در فرهنگ‌ها و کشورهای دیگر نسبت به زلزله وجود دارد؟
• کدامیک از ویـژگی‌های روانشناختی، جامعه‌شـناخـتـی و انسان‌شناختی فرهنگ ایرانیِ فاجعه، در پیشگیری یا شکل‌گیری زلزله و فاجعه‌های طبیعی نقش دارند؟ و بسیاری از پرسش‌های دیگر، موضوعاتی هستند که ما نیازمند مطالعه آن در دانش اجتماعی و فرهنگی زلزله هستیم و باید به آنها بپردازیم تا بتوانیم فرآیند فاجعه و زلزله را مدیریت کنیم. بدون نوعی «سیاست دانش» نمی‌توان با فرآیند فاجعه، مواجهه مؤثر و سازنده‌ای داشت.

منبع: روزنامه ایران