دكتر محمدعلی سلطانی
هر بلايی کز آسمان آيد گرچه بر ديگری قضا باشد
بر زمين نارسيده میگويد: خانهٔ انوری کجا باشد؟!
زاگرس از ارس تا اروندرود نبض مصيبتهای طبيعی، اجتماعی و انسانی است. زيباترين مسيری که نه به تعصبِ «حبالوطن»، بلکه به تأييد تمامی جغرافیدانان از اسلام و يهود و يونان، پارچهای از بهشت بر روی زمين است، با ساکنانی بزرگتر از آنچه در قلم آيند در نشانههای انسانی، گذشت، ايثار، شجاعت، غيرت، ميهندوستی و مهماننوازی و همواره در هر بلايی، سينه ستبر ايرانزمين، مردمانی نجيب و مأخوذ به حيا که همواره موی در چشم و استخوان در گلو دارند؛ اما با کمال تأسف اوضاع آن ديار، يادآور سخن اخوان بزرگ است که:
خشکيد و کوير لوت شد دريامان
امروز بد و از آن بتر، فردامان!
و… نمیدانم چگونه بنويسم شرح اين رنجهای نابسامانی را که سالهاست از رأس مخروط اجرايی به زبان و قلم میآيد و در کمر مخروط میشکند و به قاعده میريزد. با کمال تأسف عدهای از واليان منصوب در استان کرمانشاهان، آنچه را که آرزوی ساکنان آن ديار و اهداف مجريان در رأس بود، عملی نکردند يا نتوانستند يا نخواستند يا معدودی در روغن و حلوای تجارت و بازرگانی با دولت همسايه غرق شدند که به قلاب پاکيزهمردان، آلوده شکار افتاده و با وانت پروندههای کذايی عازم مرکز شدند، و از گذشتهای مکرر و عنايات خاص از گريوه، با پنجههای پليد عبور کردند؛ چنان که گويی مصداق بيت معروف:
عيش فقرا، مرگ گدا، ننگ اميران
اين هر سه متاعیست که آواز ندارد!
بودند و امروز نتیجه قریب سالها ایالتمداری حضرات را بر سرزمینی که از ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد تا امروز دهها زلزله ویرانگر در تاریخش ثبت و ضبط شده است، میبینیم (یانگ: ۱۳۴۷،۲۳۶). چنان پریشانم که منابع نوشتهام را گم میکنم! شاید در تاریخ ابناثیر است، بله که بارها دیده و خواندهام: «در زلزلهای در نواحی (حلوان) فاصله قصرشیرین و خانقین در ۵۴۴ق شهری به یکباره در قعر زمین فرو رفت و اثری از آن نماند» (ابناثیر: ۱۳۵۱، ج ۱۸). پس از آن نیز همواره از واقعه هولناک تبریز که مسجد زیبای کبود یادگار آن بلای طبیعی و ضربه عمیق تاریخی است که تنها گوشهای از کاشیکاری جان بدر برده از زلزله، ساعتها اهل هنر را به تماشا وامیدارد و قطران را نیز در زلزلهای که به سال ۴۳۴ق واقع شد و مردم تبریز را سوگوار کرد که گویی سرودهاش بیانگر احوال امروز مردم کرمانشاه است:
بوَد محال مرا داشتن، امید محال به عالمی که نباشد هرگز بر یک حال
از آن زمان که جهان بود، حال زینسان بود جهان بگردد، لیکن نگرددش احوال
دگر شوی تو و لیکن همان بوَد شب و روز دگر شوی تو ولیکن همان بوَد مه و سال
محال باشد فال و محال باشد زجر مدار بیهده مشغول دل به زجر و به فال
تو بندهای، سخن بندگانْت باید گفت که کس نداند تقدیر ایزد متعال
همیشه ایزد بیدار و خلق یافته خواب همیشه گردون گردان و خلق یافته هال
دل تو بسته تدبیر و نالد از تقدیر تن تو سُخره آمال و غافل از آجال
عذاب یاد نیاری به روزگار نشاط فراق یاد نیاری به روزگار وصال
نبود شهر در آفاق، خوشتر از تبریز به ایمنی و به مال و به نیکویی و جمال
ز ناز و نوش، همه خلق بود نوشانوش ز خلق و مال، همه شهر بود مالامال
در او به کام دل خویش، هر کسی مشغول: امیر و بنده و سالار و فاضل و مفضال
یکی به خدمت ایزد، یکی به خدمت خلق یکی به جستن نام و یکی به جستن مال
یکی به خواستن جام بر سماع غزل یکی به تاختن یوز بر شکار غزال
به کار خویش همی کرد هر کسی تدبیر به مال خویش همی داشت هر کسی آمال
به نیم چندان کز دل کسی برآرد قیل به نیم چندان کز لب تنی برآرد قال
خدا به مردم تبریز برفگند فنا فلک به نعمت تبریز برگماشت زوال
فراز گشت نشیب و نشیب گشت فراز رمال گشت جبال و جبال گشت رمال
دریده گشت زمین و خمیده گشت نبات دمنده گشت بحار و رونده گشت جبال
بسا سرای که بامش همی بسود فلک بسا درخت که شاخش همی بسود هلال
کز آن درخت نمانده کنون، مگر آثار وز آن سرای نمانده کنون مگر اطلال
کسی که رَسته شد، از مویه گشته بود چو موی کسی که جسته شد، از ناله گشته بود چو نال
یکی نبود که گوید به دیگری که: مموی یکی نبود که گوید به دیگری که: منال…
(صفا: ۱۳۶۶، ج۲، ۴۲۴)
آنچه اهالی این سامان را رنج میدهد، این است که در بسیاری مواقع، مسئولی اهل فرهنگ که تاریخ و تجربه و ادبیات و عمل را بداند و به کار بندد در این دیار در رأس قرار نگرفت و فریاد کسی هم به جایی نرسید. امروز چون علوم تخصصی شدهاند، بنا به وظیفه وجدان و سوگند مرسوم دانشگاهی، برای مثال پزشکان نتیجه آزمایش بیماران را ملاحظه میکنند و به درمان آن قلم برمیدارند و… به همین شکل تا پایان؛ اما در اداره یک سرزمین به جرأت میتوان گفت جز نگاهی به نتایج پوستهای کارشناسان اداری، پیش از این حتی یک روز را در بررسی سرگذشت سرزمین زخمخورده و رنجدیده سپری نکردهاند. مسئولانی برای تمام فصول و بدون بازنشستگی که سالهاست بر یک شیوه امضا و اداره را یکی دانستهاند، میلیاردها ریال بودجه که سرمایه ملی و پشتوانه دولتی است، به کرمانشاه سرازیر شده است، پس از پنجاه و هفت سال انجماد همهجانبه و هشت سال جنگ تحمیلی و انواع بلایای طبیعی ـ از آفات جنگلهای زاگرس تا آلودگی قرهسو و خشکسالی سراب نیلوفر ـ و برهم زدن نظم آثار تاریخی طاق بستان و عوارض پس از جنگ (چون رتبههای برتر بیکاری، اعتیاد، فساد، فرار فرزندان از خانه، طلاق، گسترش بیسرپرستان و بدسرپرستان، افسردگی و کارتنخوابی و زبالهگردی و…) «حقه زهر بدان نام و نشان است که بوده» و امروز که بلای زلزله بر روستاهای فقیر و نجیب و تولیدگر و بیادعای این استان نازل شده است، دستها رو میشود که نه خانههای روستایی بهرغم صرف هزینه ایمنسازی شدهاند، نه جادههای مواصلاتی بهدرستی وجود دارند، نه نیروگاهها توان مقابله و کشش و تأمین برق اهالی در تاریکی فرورفته را مینمایند و نه نظام آب شهری جوابگوی ضربههای احتمالی است.
کانال سه رسانه ملی، در همان روز با دینمردی که ویدئویش را دوستی دردمند و بیشتر دشمنان در سراسر جهان پارسیدان تلگرام و ارسال میدارند، میفرماید: «واقعش این است که بلایی پیش میآید، اینها عبرتی است برای بقیه. ما با صدقه و کارهای خیر این را باید از پیش دفع کنیم که اینها امتحانهای الهی است. عزیزانی که بستگانشان در این حادثه صدمات دیدهاند، دیگر به امید کمک دولت نباشند و خودشان هرچه میتوانند، کمک کنند تا… مشکلات حل شود و ما هم دعا میکنیم. این زلزلهها در واقع نشانه از زلزله قیامت است که این زلزلهها میگذرد، باید آمادگی با زلزله قیامت پیدا کنیم!» و دهها گفتار از این دست در زمینههای دیگر که متأسفانه از صدا و سیما پخش میشود و دستاویز ماهوارهها و رسانههای مجازی عصیانزده داخلی قرار میگیرد. رسانه ملی تاکنون حتی یک بار در سرزمینهای حادثهخیز این کشور یک برنامه ۳۰ دقیقهای برای راهنمایی مردم و اینکه در هنگام بروز حادثه چه باید کرد، نداشته است. با یک تیزر چند دقیقهای و پخش چند ثانیهای خبر مانور زلزله دانشآموزی، بلای زلزله حل نمیشود! هرچند حساب صدا و سیمای کرمانشاه را انصافاً باید از صدا و سیمای سراسری جدا کرد؛ زیرا در این واقعه به تمام و کمال در خبررسانی کوشید.
امروز در حالی که کمکرسان غیرمتخصص دست و پای یاریگران را بسته است، در مواقعی شهریان از چادر و امکانات برخوردار میشوند، اما در روستاهای غرق گل و سرما، روستاییان آسیبدیده با سوزاندن چوب ویرانهها، شب را به روز میرسانند و… منبنده که روستازادهای ایلنشین و کوچندهام و از «ازگله» تا «اورامان» را زیستهام و سراسر خط شمال غربی کرمانشاه را که مرکز اصلی زلزله بوده است، بهخوبی میشناسم و با جنوب غربی شهر همچون کف دست آشنا هستم، عرض میکنم در سراسر کتابخانههای ادارات شهر، یک کند و کاو درباره حوادث و بحرانهای اجتماعی یافت نمیشود! باید به روان سر.آ.ویلسن درود فرستاد که تعداد تقریبی ۱۶۶ زلزله را که از حدود ۱۵۰۰م تا سال ۱۹۳۰ در ایران روی داده و ذکرشان در مآخذ اسلامی یا اروپایی آمده است، گردآوری نموده است. از آن جمله است تقریباً ۴۰ زلزله مربوط به خط زمینساختی که از سوریه و موصل و از آنجا به بینالنهرین شرقی و شرق بغداد و بوشهر و کنار ساحل خلیجفارس تا بندرعباس کشیده میشود. از این تعداد زلزله، ۳۶ زلزله مربوط به ناحیه تبریز و بیش از ۴۰ زلزله مربوط به کوههای ساحلی بحر خزر و امتداد آنها به استرآباد و مشهد، ۱۳ زلزله مربوط به خط اصفهان ـهمدان، ۱۰ فقره مربوط به ناحیه اطراف شیراز و ۱۹ زلزله دیگر در نواحی متفرق (تقریب ارقام به سبب این است که بعضی از زلزلهها بیش از یک بار ثبت شده یا لرزشها فرعی بوده است). از زلزلههایی که سبب خسارات کلی شده است، اینها را میتوان نام برد:
۱ـ زلزلههای سالهای ۵۴۰، ۶۰۵، ۶۷۹ و ۸۰۸ق نیشابور
۲ـ زلزلههای سالهای ۲۴۴، ۴۳۴، ۱۱۳۳ یا ۱۱۳۴، ۱۲۷۰ و ۱۲۷۳ق در تبریز
۳ـ زلزله ۱۲۶۹ق شیراز
۴ـ زلزله ۱۳۱۴ق در خلیج فارس که شهر قشم را ویران کرد
۵ ـ زلزله ۱۳۴۸ق در سلماس
۶ ـ زلزله ۱۳۳۱ق طرود
۷ـ زلزله ۱۳۴۱ق استان مرکزی قزوین (مصاحب: ۱۳۸۳، ۱۱۷۷)
علاوه بر اینها، سال ۳۶ و ۴۲ و ۴۳ و ۴۴ و ۵۰ و ۵۱ در کنگاور و صحنه و کرمانشاه و… زلزلههایی واقع شده است؛ بنابراین سرزمین ایران بر روی سفرهای از بیم و امید واقع شده است که آفریدگار خود آن را نگهبانی و نگاهداری کرده است، اما در دوران جدید و امکانات امروزین که دانش بشری از میزان صدمات وارده کاسته و یاریگری را آسان نموده است، هنوز شهرهای بیچارهای که با مرکز فاصله دارند و حتی در مرکز ایران دستها کوتاه و خرما بر نخیل است که شیوه کمکرسانی و نجات را در ساختمان پلاسکوی محروم دیدیم!
بهراستی از خود بپرسیم ما چه داریم؟ و در مقابله با این بلایای غیر قابل انکار و پیشبینینشده، وسایل یاریگر و بازدارنده ما چه هستند؟ اگر ما دارای سیستم مجهز و مهیا باشیم و مسئولان کارآمد و آگاه در مراکز استانها حضور داشته باشند، سفر یکی پس از دیگری بزرگان به عرصه حوادث، جز تسلی خاطر بازماندگان، چه معنا و مفهومی دارد؟ آیا در حوادث طبیعی و بلایای اجتماعی، متوسل شدن به نیروهای نظامی که وظیفه تعریفشده خود را دارند و امکاناتشان ویژه موارد مشخصی است، نشان از فقدان زیرساختهای مدیریت بحران نیست؟
یاریگری بیدریغ شهرداری تهران و سپس سایر شهرها به شهرداری استان کرمانشاه با سه میلیون جمعیت، چه توضیحی دارد؟ چرا نباید تمامی این امکانات در استانهایی که مردمش رنج سالها جنگ و دربدری و بدبختی را به دوش کشیدهاند، مهیا باشد؟ تمام این دردها به طور مختصر و مفید در سفر مقام معظم رهبری و ریاستجمهوری با حضور اهالی کرمانشاه به صراحت گفته شد؛ اما پس از چندی، باز همان آش و همان کاسه بود! مشکل کرمانشاه به سبب گستردگی حوزه حادثه و کثرت زخمی و مجروح و ناتوانی بیمارستانهای فرسودهاش نیست، گرچه معاون غذا و داروی دانشگاه رازی از کمبود شدید دارو، سرم، تخت و تجهیزات در استان خبر میدهد؛ مشکل، عدم مرجعیت در بحران و گزارش خلاف واقع برخی مسئولان از فعالیت خود است که موجب آرامش رأس مخروط اجرایی و فراموشی مصیبت میشود. این از خطرناکترین مسائلی است که در حوادث به آن مبتلاییم. مسئولی که فقط در مسیر جاده اصلی کرمانشاه-اسلامآباد و سرپل ذهاب-قصرشیرین تردد دارد و حتی از کوچههای شهر بیخبر است، کجا درد مردم روستایی را درک میکند که از جاده مواصلاتی بیبهرهاند و چشم بر آسمان دارند تا کی بالگردی برسد و افراد را از زیر آوار درآورد یا احیاناً مجروحی را به بیمارستان ویران شهر برساند. در ازگله تا آنجا که پرسیده و تماس گرفتهام، اوضاع بسیار ناگوار است، آلودگی آب قصرشیرین و کدورت آب شهری به سبب زلزله، قطع برق و تخریب کانال فاضلابها و نبود توالتهای صحرایی، فروپاشی ساختار شهرک مسکن مهر در سرپلذهاب، کمبود غذا و شیر برای زنان باردار و شیرخوارگان، همه و همه نمونههایی است که ما برای مقابله با بحران و حوادث طبیعی و نظایر آن در مراحل مقدماتی هم نیستیم و آنگاه به قیاس معالفارق میپردازیم و از ژاپن سخن میگوییم؛ سرزمینی که در وامگیری از تمدن ایرانی افتخار میکند، امپراتوران خود را بازمانده ساسانیان میداند، بر روی گسلهای زلزلهخیز زندگی میکند و این بلای ویرانگر را چون رهواری سرکش به کمند خویش درآورده است و از موبایلی که آفت جان جوان و پیر ایرانی شده است تا آخر سیستم رسانهای و ابزار یاریگر نجات را به مقابله با زلزله مجهز ساخته است. معماری آن، معماری اندیشه و استعداد و وجدان است نه مهندسی قرارداد و زد و بند و دلالبازی که حتی در ساخت مهمترین مرکز کمکرسانی که بیمارستان باشد، رعایت نشود و…
۷۰درصد روستاهای دالاهو و سرپلذهاب و گیلانغرب بین ۶۰ تا ۷۰ درصد تخریب شدهاند. ازگله تنها نامی از خود دارد و به روایتی حلبچه دیگر است. بالغ بر ۲۰۰ پسلرزه تا امروز که این یادداشت را مینویسم، ثبت شده و بنا به آمار موجود، ۵۴۳ کشته و ۶۶۵۰ مجروح معلوم که هنوز آمار روستاهای ویران و خشت و گلشده مشخص نشده است؛ تخریب ۱۹۳۰ روستا و هفت شهرستان که ۱۲هزار واحدش ۱۰۰درصد تخریب و ۱۵هزار واحد بین۵۰ تا ۷۰درصد تخریب شده است. سزاوار نیست میزبانان زوار اربعین که در طی ۱۲ ماه خدمتگزارند و در مرزداری و ایرانمداری و اسلامخواهی کم ندارند، در این بلا به فریاد نان و آب و دارو بخواهند! درست است که معاون درمان وزارت بهداشت در کمال بزرگواری از ارسال سه کامیون دارو و تجهیزات پزشکی مصرفی از لرستان و کردستان و همدان به کرمانشاه و بیست بالگرد و ۱۳۶ دستگاه آمبولانس و ۲۸ دستگاه اتوبوس آمبولانس و چهار باب بیمارستان صحرایی، سخن میگوید، که الحق همه سنگ تمام گذاشتهاند؛ اما وسعت فاجعه بیداد میکند.
زلزلهزدگان روستایی و شهرکها از کمبود آب، پتو، چادر، مواد غذایی و فقدان تجهیزات آواربرداری مینالند. مردم با دست خالی به جدال با آوار خاک و سنگ و سیمان پرداختهاند تا عزیزان خود را درآورند. مهر میورزم بر سگهای زندهیاب و با تقلید از امام مالک، بر سر و دوش آنان دست نوازش میکشم که در نهایت راستی و درستی و خدمتگزاری به نجات جان مردم بیپناه پرداختهاند. با این نوشتار باز هم فریادهای همیشگی را تکرار میکنم. به عنوان خادم فرهنگ آن سامان درخواست میکنم که بزرگان اجرایی سر و سامانی علمی و آموزشی و رسانهای به نظام مدیریت بحران بدهند؛ زیرا همچنان که از ابزار و آلات و وسایل یاریگر در آواربرداری و نجات مصدومان بهرهای نداریم، در خصوص مدیریت نیز باید گفت: «این شحنه در ولایت ما هیچکاره است»! اگر یاریگری مردم از اقصی نقاط ایران غیرتمند نبود، عمق مصیبت جبرانناپذیر مینمود.
نظم، برنامه، دقت، ترس عقلانی، ممانعت از شایعه و هوچیگری، نگاه عملیاتی و دهها مورد دیگر، از اهم امور سازمانی مدیریت بحران است. رسیدگی به مناطق افسرده و مبهوت و وحشتزده، از کنگاور تا قصرشیرین تلخکام باید در دستور کار مسئولان قرار بگیرد. این دیار شرف را چون سرزمین خاموشان به فراموشی نسپریم که سینه ستبر ایران است. دردها را به جوانهای عاشق خدمت بسپاریم و به داد روستاهایی برسیم که هر کدام با اعتقاد خود از دولت انتظار دارند. اهل سنت، دولتمرد را «اولوالامر» میداند، پیرو یارسان او را «مظهر تجلی و یاور» تلقی میکند و شیعه «ولی»؛ و در این منطقه زلزلهزده ـ از ازگله تا اسلامآباد و گیلانغرب ـ پیروان هر سه نحله در معرض این حادثه خانمانسوز قرار گرفتهاند و همین، مسئولیت دولتمردان را دوچندان میسازد که فرمود: «کلکم راع و کلکم مسئول عنه رعیته».
در پایان به یکایک عزیزان یارسان، سنی و شیعه در قلمرو زلزله بیداد به شیوه کردی «بانگ و صلا» میدهم و برای همشهریان غیرتمند آرامش و آسایش آرزو دارم و سخن جرج رویترز را تکرار می کنم که: «کردها تمام مرگها را تجربه کردهاند؛ اما هرگز از ترس نمردهاند.» وای بر ما اگر آنها را فراموش کنیم!
منبع: روزنامه اطلاعات