بسم الله الرّحمن الرّحیم
امروز قرار بوده بیایم… ولی فردا انشاءالله میآیم. حرفها که اینقدر اگر شروع کنیم حرف هست… این است که اشکالی ندارد که یک روز تعطیل کنیم اثری نمیکند در… امروز آقای کاشانی … را به اشتباه انداخت از امام حسن… و حال آنکه با مظلوم واقعی… از همه رقم کلاه سرش گذاشتند. حتی نزدیکانش اذیتش کردند و حتی شمشیر کشیدند جلویش، که حتی حضرت ران پایش [زخمی] شد؛ زخم شدیدی از این که حمله کردند. بعد هم معاویه از لحاظ اینکه زودتر چیز بشود، چون که امام حسن خیلی ملایم و خیلی ظریف بود، با امام حسین میتوانست درافتد که درافتاد و خودش هم ورافتاد ولی با امام حسن نه. موافق بود که امام حسن بیاید. بعد از امام حسن هم آن که دلش میخواست که امام حسن هم بروند، دیگر کسی نباشد. چون فرمایش پیغمبر که فرمود که حسن و حسین دوتا گلهایی هستند، به هر صورت امامند، چه قیام کنند چه نکنند امامند. این شیعه از شیوع این فرمایش پیغمبر نگران بود میخواست زودتر امام حسن هم از بین برود و بعد، امام حسین هم خودش… آدم جلادی بود. آدم جلادی بود که در هر موقع خیلی ملایم حرف میزد و؛ مخلص شما هستم، چاکر شما هستم… ولی در موقع چیز شمشیر میکشید… به هر جهت ما، برای ما امام حسن و امام حسین همه یکی بود و برای همه به ایجاد ناراحتی… هم ما برای امام حسن و امام حسین هر دو آن اصل و ارزش معنوی قائل میشویم.