بسم الله الرّحمن الرّحیم
خداوند یک سر و گردنی به هر کدام ما داده میخواهد ببیند ما از حرکات این سر و گردنی که امانت داده به ما، حرکاتش را چهجوری انجام میدهیم؛ سربالا و، نگاه به آسمان و، زیر پا گذاشتن زمینیها؟ یا اینکه بهعکس میفهمد که از خاک آفریده شده، با همین خاک هم باید باشد و با بندگان خدا. البته ما از توجه به این مطلب ضرر ندیدیم. شما خودتان حساب کنید در همین حسابهای همین دنیایی که میکنیم با هم ببینید در این معامله ضرر نکردیم ما. بله اگر یک نفر از بین رفت در عوض صد نفر احیا شدند، و ما چون یک واحد هستیم- یک شخص هستیم- همهی اینها به حساب هم است. آن که در اثر حوادث روزگار که میبینیم نمونهاش زلزله و اینها، آنی که در اثر حوادث روزگار به ناراحتی و بهاصطلاح بدشانسی افتاده، او هم از نظر پروردگار یک حساب شخص خودش دارد، یک حسابی برای فقرا. فقرا ما میگوییم الحمدلله که فقرای گنابادی، فقرای ما الحمدلله تا حدی که میشود به دستورات الهی رفتار میکنند و مهمتر از همه به هم محبت دارند، یک واحد هستند، ولی خدایینکرده تک و توکی ممکن است پیدا بشود که بعضیها بهعنوان بهاصطلاح فضولی آمدند که ببینند چه خبر است اینجا. ولی خب روی هم رفته میبینیم که با همانها تعادل به هم نخورده. این تعادل مربوط به همبستگیایست که فقرا با یکدیگر دارند. گفت که آخرین سفری که در بیدخت بودم و دیگر نتوانستم بروم بیدخت، گویا پدر من و بزرگان ما من را گفتند: دیگر نیا. هنوز هم فرمایش ایشان هست، نمیرویم. چون ایشان هم در دل امر کنند، همان امر الهیست. بههرجهت فعلاً اینجوریست. در همان سفر هنوز ما از راه رسیده، ماه رمضان بود، افطار چیده بودند که ما بیاییم از راه رسیدیم سر افطار. یک جمعیت فراوانی توی کوچه بودند. ما قبلاً به هیچکس نگفته بودیم. بعد آن آقایان از آن طرف گفتند که اینها را کی خبر کرده؟ چطور خبر کردید؟ که برای ما خیلی مهم است که بدانیم این طرز خبرگزاری شما که همه… گفتم؛ مثالی زدم که این مثال در گوش هم میشود گفت. گفت: مثال ظاهر انسان یک وجود است، یک بدنی است. در این بدن میخندد، با همین بدن گریه میکند، با این بدن مینشیند استراحت میکند، با همین بدن فعالیت میکند… ظاهری که ما میبینیم بله همین بدن است ولی همین بدن را اگر جلویش را بگیرید هیچ تکانی نمیتواند بخورد ولی فکرش و روحش زنده است، کماکان فعالیت میکند، نگران است که فرزندش چطور شد؟ آن چطور شد اینها، زنده است… در این بدن اگر شما یک سوزن کوچک به پایش فرو کنی میپرد از جا. نوک انگشتش خبردار شده، نوک انگشتش میرود این سوزن را درمیآورد میاندازد دور و میگوید آخ مثلاً. اگر همین سوزن که به پای این خورده، بگوییم این سوزن خورده به دستش، باز هم آخ میگوید. این آخ همان آخ است. همانی که اگر سوزن به پایش خورده بود میگفت آخ، حالا هم میگوید آخ. این عین همان است… آن سوزن اگر به پایش خورده بود موقع چیز، اخم میکرد، حالا هم اخم کرده. پس سوزن خوردن به دست و پا عکسالمعلش در این مجموعه یکی است. پس این مجموعه غیر از اینکه ما میبینیم؛ دست هست و پا و سر و گردن و سر و سینه، یک چیزی دیگر دارد که آن مشترک با همه است. یعنی همین حملهای که به این شخص شد، به یک شخص دیگری هم بشود، همینجور طی میکند. یک آخ هم میگوید، خم میشود سوزن را درمیآورد از پایش. عین همان، کسی یادش نداده. شاید برای اولین بار هم. اینها بنابراین یک وجود دیگری هست که این وجود اصلاً تعلیمدادهی الهیست، نه اینکه تعلیم داده باشند. چیزهایی که میگیرد، مستقیماً از درگاه الهیست؛ ما بهش میگوییم «روح». شماها هرچی، آنهای دیگر هرچی میخواهند بهش بگویند. ولی این اداره میکند. وقتی این اداره کند این در من همان قدر تسلط دارد که در او دارد، در دیگران دارد. بنابراین اگر جلویشان… به آنها هم گفتند، گفتند شما جلوی اینها را هم بگیرید، الان اینجا که چیزیست، شما یک درویشی را در مثلاً مغرب ایران دچار ناراحتی بشود، فکر همین زارع گنابادی که اصلاً نهتنها او را ندیده، اسمی هم ازش نشنیده، نمیداند چهکار میکند اینها. همین متأثر میشود و خبر میشود. بنابراین شما به یک نفر میخواهید جلوی فعالیت او را بگیرید، مزاحمت فراهم کنید، این به دیگران هم میرسد. در این قضیه خب بر ما که این مسأله واجب بود، خبر داشتیم ولی خب در این واقعهی زلزله و بعدش هم کارهایی که انجام شده و میشود این اولاً به ما فهماند که آنچه ما میدانستیم در عمل، در آزمایشگاه، خداوند نشان به ما داد. با هزار تأسف از اصل واقعه، ولی از اینکه خود برادرانمان توجه کردند و الحمدلله تلفات و ناراحتیهای خیلی کمی داشتند… اخیراً آقای کاشانی را فرستادیم مغرب، مغرب ایران… کرمانشاه اینجا، برگشتند.از این قضایا باید عبرت بگیریم. هرچه کمتر عبرت بگیرید لطمه به خودشان میخورد. آن آقایانی که رفتند و برگشتند امروز شرحی میگفتند الحمدلله نارضایتی عمدهای نمانده غیر از نارضایتی مردم آزاد. در قرآن راجع به واقعهی زلزله اصلاً سورهی خاصی آمده: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْض ُزِلْزَالَهَا. وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا». زمین آنچه که نهفته دارد آشکار میکند. آنچه نهفته دارد هم اعمال و افکار ما مردمیست که رویش زندگی میکنیم و هم گنجها یا چیزهایی که ما آسان نمیبینیم خب معلوم است ما زیر زمین را که نمیبینیم «و قال الانسان مالها یومئذ تحدث اخبارها». بشر روی زمین میگوید: چه خبر است؟ زمین جواب میدهد: خبری نیست، به ما امر شد که آنچه نهفته داریم آشکار کنیم یعنی آنچه خداوند در کرهی زمین و در بین زمینیها یعنی ساکنان کرهی زمین مقرر کرده است خداوند میگوید… بله خیلی زلزلهها بعد از آن قبلاً هم دیدهاند رگههای معدنی پیدا میشود، یک چیزهایی آشکار میشود. میگوید: چرا هرچه دارید پیدا میکنید؟ میگوید برای اینکه اشارهی امر الهی بود. یعنی تمام این گردش زمین و زمان، تمام پنهانها و آشکارها، اینها همه مخلوطیست که خداوند بهعنوان امانت به بشر سپرده و بشر در این موقعیت زلزله میبیند که اینها آشکار میشود. حالا انشاءالله خداوند ما را مورد محبت قرار بدهد. آنچه داریم و مخفی میکنیم و آنچه داریم و بدون آن، همهی آنها مورد رضایتش باشد. میگوید: «الهی چنان کن سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما رستگار»، انشاءالله.