مقالهی زیر به مناسبت یکصدمین سالگرد شهادت حضرت آقای حاج ملاعلی بیدختی نورعلیشاه ثانی طاب ثراه در شماره ۴۰ مجله عرفان ایران به چاپ رسیده است که در اینجا بازنشر میگردد.
نگاهی به زندگی، آثار و تألیفات حضرت حاج ملاعلی نورعلیشاه ثانی
جناب حاج ملاعلی بیدختی نورعلیشاه ثانی قطب سلسلهی نعمتاللهی و فرزند جناب حاج ملاسلطانمحمّد گنابادی ملقّب به سلطانعلیشاه در ۱۷ ربیعالثانی ۱۲۸۴ قمری مطابق با ۲۷ مرداد ۱۲۹۷ شمسی در بیدخت گناباد به دنیا آمد. شش ماه بود که پدر بزرگوارش از سوی حضرت آقای سعادتعلیشاه اصفهانی، قطب وقت سلسلهی نعمتاللهی، به مقام شیخوخت در این طریقه منصوب شد. در دو سالگی مادر خود، صبیهی حاج ملا علی بیدختی، که به زهد و نیکی مشهور بود را بر اثر بیماری از دست داد. پدر به ملاحظهی حال وی و خواهر بزرگتر ایشان، خاتونجان (متوفی در ۱۳۲۱ ش)، تا هفت سال ازدواج نکردند و خود تربیت و سرپرستی فرزندان را به عهده گرفتند.
جناب حاج ملاعلی خواندن و نوشتن را در مکتب آموخته و دروس مقدماتی عربی، فنون ادبی، منطق، بیان، بدیع، طب، فقه و اصول را در خدمت پدر و سایر علوم مانند هیئت، نجوم، حساب و هندسه را نزد چند نفر معلّم مخصوص که معیّن شده بود، فرا گرفت و از آنجایی که هوش سرشاری داشت از همدرسان سبقت گرفته و به پیشرفتهای فراوانی نائل آمد. همچنین خط نسخ را در نزد آخوند ملاغلامحسین طهرانی و نستعلیق را نزد میرزا محمّدهاشم خوشنویس که از ارادتمندان پدر ایشان، جناب سلطانعلیشاه و از اساتید مسلّم این فنّ بودند، آموخت.
گفته شده است که از اوایل نوجوانی شور و شعوری در سر وی بود و شجاعت، شهامت و جدّیت ایشان آشکار و مورد حیرت همگان بود. در حدود ۱۳ سالگی در نزد پدر جلیلالقدرشان مشرّف به فقر شدند. خودشان در این باره میفرمایند: «وقتی از اوقات کودکی در حدود سیزده سالگی به امر آقای والد رفتم به اتاق جناب آقا میرزا عبدالحسین ریابی (پدر همسر آقای سلطانعلیشاه) که ایشان را بگویم بیایند به خانه، دیدم مشغول نماز وُتیرهاند. برگشتم تا فارغ شوند و با خود در فکر بودم که خوب است من هم بروم ببینم این همه مردم از تهران و کاشان و اصفهان و غیرها میآیند برای چه؟ از نماز فارغ شدند و قبل از سجده فرمودند: «آقاجان بچگی تا کی و چند؟ بس است شما هم بیایید ببینید این همه از تهران و کاشان و اصفهان و غیرها میآیند، چه خبر است و برای چه نزد پدر شما میآیند.» با آنکه سیزده ساله و با پای برهنه در بازی بودم و اهل این مطالب نبودم، گریهام گرفت و از همان وقت در طلب برآمدم و تا چندی بود که شبها را تا نصفشب گریه میکردم و دست بر نمیداشتم. آخر در جواب فرمودند: «تو باید تحقیق کنی و چنین و چنان بر سرت آید.» و چنان شد که فرموده بودند.»
بعد از تشرف مایل به سفر بودند و گویا درد خداجویی و حقیقتطلبی ایشان جز به سفر و تحقیق آرام نمیشد، در حدود سن ۱۵ سالگی، دختردایی ایشان، صبیهی مرحوم حاج ملا محمّدصالح را به عقدشان درآورند تا بلکه ایشان را پایبند خانه و کاشانه کنند و ایشان با این شرط که ازدواج بعد از سفر صورت گیرد، موافقت کردند. اما مرغ دل آن بزرگوار به این دام و دانه گرفتار نشد و عزم سفر در قلب ایشان جای گرفته بود و زبان دلشان مترنم بود که:
عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد
گفتوگویی در زبان ما فکند جستوجویی در درون ما نهاد
به همین جهت و برای تکمیل تحصیلات راهی مشهد مقدس شده و بعد از بازگشت به بیدخت، مجدداً برای بار دوم به مشهد عزیمت کرد. در آنجا برای تحقیق و تفحص در امور دینی تصمیم به سیاحت گرفتند و بدون اجازهی پدر راهی سفری هفتساله شدند. از راه عشقآباد به بخارا، بلخ و سمرقند رفتند و مدتی در آنجا اقامت کردند و با اصناف و عموم مردم و کسانی که ارباب علم و دانش و یا مدّعی معرفت و بینش بودند، به معاشرت پرداختند.
از آنجا به هرات و کابل و قندهار رهسپار گشته و چندی در آن شهرها به سیاحت پرداختند و با هر کسی که مجالست کردند، از او علمی و هنری آموخته و یا او را علمی یاد دادند. در کابل با امیر عبدالرحمنخان (متوفی در ۱۳۱۸ ق) ملاقات کردند و از آنجا به کشمیر رفته و مدتی متوقف و مشغول تدریس شدند.
سپس سرزمینهای سند و هند را گشته و بعد به طرف حجاز آمدند و در سال ۱۳۰۵ ق حجّ بیتالله الحرام را بجا آوردند. در آنجا پدر را نیز که آنجا آمده بود، برای لحظهای پدر را دیده ولی چون هنوز تحقیقاتشان پایان نپذیرفته بود، احساسات دینی بر احساسات خانوادگی غلبه کرده و آشنایی ندادند. سپس به شام رفته و مدتی نیز در آنجا متوقف و سپس جهت تکمیل تحصیلات راهی عتبات عالیات شدند. در هر جا با بزرگان و کسانی که ادعای مقام و دعوی مراتبی داشتند، معاشرت کرده، بر ادعای آنها واقف شدند و با فرقهها و طوایف مختلفه مذهبی ارتباط پیدا و دعاوی هر یک را بررسی کردند.
در تمام مدت سفر جز دو بار یکی از بخارا و یکی از سمرقند، کسی را از حال خود با خبر نکرد. در حالی که تمامی اقوام و دوستان از بیخبری وی اظهار نگرانی میکردند، پدر بزرگوارشان آنها را به حیات وی اطمینان میبخشیدند و فرموده بودند: «پریشان نباشید و او را به حال خود و اگذارید که موقع پیدایش او آتشی از شوق و شور طلب حقیقت در درون من مشتعل بود که در نهاد او نیز تأثیر نموده و تا سیاحت و سفر نکند، حال اضطراب و اشتعال درونی او از بین نمیرود ولی بالاخره مراجعت خواهد کرد.»
در سال ۱۳۰۶ قمری و پس از بازگشت آقای سلطانعلیشاه از سفر حجّ، ایشان به جناب حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه (متوفی در ۱۳۵۶ ق) در کربلا نامه نوشته و امر فرموده بودند که در آنجا به تجسّس حاج ملاعلی باشید. جناب حائری نیز بواسطهی یکی از خادمین ایشان را در کربلا یافته و به حضرت آقای سلطانعلیشاه خبر داد. جناب حاج ملاعلی بعد از این ملاقات جهت تکمیل تحصیلات چند وقتی در عتبات مانده تا آنکه پس از تمام شدن تحقیقات و گردش ممالک اسلامی در سال ۱۳۰۶ ق در کربلای معلی انقلاب حالی برای وی رخ داد و اینطور درک کرد که باید به گناباد و نزد پدر باز گردد.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
و بدینگونه بود که در اوایل سال ۱۳۰۷ قمری و پس از ۷ سال مسافرت به گناباد بازگشت. در تمام مدت سفر با یادگیری فنونی چون حکاکی، قلمدانسازی، خیاطی، کلاهدوزی و عکاسی به امرار معاش پرداخته و از آنجایی که در نسخ و نستعلیق استاد بودند، از این راه امرار معاش میکردند.
پس از بازگشت به گناباد ازدواج کرده و مورد لطف پدر واقع و هر روزه در مجالس ایشان حاضر میشد. امرار معاش ایشان مانند پدر بزگوار و اخلافشان از طریق کشاورزی، زراعت و احیای اراضی موات و اجرای قنوات بود. از آنجایی که در طول سفر علاوه بر تحقیقات مذهبی در اکثر علوم متدوال زمان مهارت یافته و با علوم شرعی و عقلی و فنون غریبه نیز آشنایی داشت، خود نیز هر روز صبح به تدریس میپرداخت. به امر پدر خلوت گزیده و چند اربعین به ریاضت مشغول شد تا سرانجام و پس از این که هفت سال از سفرشان گذشته بود، در ۱۵ رمضان ۱۳۱۴ قمری از طرف پدر اجازهی دستگیری و جانشینی دریافت و به لقب نورعلیشاه ملقب گردید.
در سال ۱۳۱۸ قمری سفر دیگری به مکه نمود و در این مسیر به بسیاری از شهرهای ایران همچون تهران، کاشان، یزد، اصفهان و غیره رفته، مورد استقبال و تکریم شایانی قرار گرفت و عدهی کثیری به واسطهی او در طریق سلوک وارد شدند.
در سحر ۲۶ ربیعالاول ۱۳۲۷ قمری پدر بزرگوارشان، حضرت آقای سلطانعلیشاه، به دست معاندین و مخالفین محلی به شهادت رسیدند و حضرت آقای حاج ملاعلی نورعلیشاه ثانی بر مسند ارشاد و قطبیت سلسلهی نعمتاللهی متمکن شدند.
نیمهی نخست دوران قطبیت دهسالهی ایشان مصادف بود با بحران انقلاب مشروطه در ایران و نیمهی پایانی آن با شروع جنگ جهانی اول همراه شد. این ایام سراسر پر از رنج و زحمت ناشی از این وقایع و عداوت و دشمنی حاسدین و مغرضین بود، به نحوی که کمتر زمانی بود که زندگی ایشان در گناباد با آزار و اذیت همراه نباشد.
هنوز چند ماه از شهادت پدر بزرگوارشان نگذشته بود که سالارخان بلوچ و همراهانش به ادعای حمایت از مشروطه به بیدخت یورش برده و پس از دستگیری حضرت آقای نورعلیشاه، حدود ۲۵ روز ایشان را در حبس نگاه داشتند و به مدت چند روز منزلشان را غارت میکردند. پس از این واقع ایشان جهت پیگیری واقعهی شهادت پدر و حملهی سالارخان سفری به تهران داشته و مجدد به بیدخت بازگشتند. چندی بعد یوسفخان هراتی به علت درگیری با روسها از مشهد فرار و در مسیر حرکت، به قصد چپاول به بیدخت یورش نمود که قبل از آن آقای نورعلیشاه از آمدن وی مطلع و مدتی مخفی شدند. در رمضان ۱۳۳۳ ق نیز سربازان روس که پس از شروع جنگ جهانی اول در ایران حضور چشمگیری داشتند، به تحریک مخالفین و به ادعای ارتباط با آلمانها، ایشان را دستگیر و به اجبار به تربت حیدریه انتقال دادند. کنسول روس پس از ملاقات ایشان، متوجه این تهمت ناروا شد، ایشان را آزاد و نهایت محبت و علاقه را ابراز داشت.
ولی باز هم دشمنان دست بر نداشته و چندین مرتبهی دیگر هم درصدد اذیت و آزار بلکه قتل ایشان برآمدند تا آنکه این تهدیدات به حدی رسید که آن جناب بناچار شبانه و مخفیانه از راه کاشمر و سبزوار به طرف تهران حرکت کردند. چندی در تهران و در جوار حضرت عبدالعظیم ساکن و سپس سفری به اراک، همدان و تویسرکان داشتند و بعد از بازگشت مجدد به تهران، به خواهش دوستان به کاشان رفتند. در آنجا ماشاءالله خان کاشی (مقتول در ۱۳۳۷ ق) که به ایشان ابراز علاقه و اظهار ارادت میکرد، به ملاقات ایشان رفته و تقاضاهایی داشت که چون مورد قبول ایشان واقع نشد، آن جناب را مسموم کرد. ایشان پس از مشاهدهی آثار مسمومیت به طرف تهران حرکت کرده ولی سرانجام در سحر ۱۵ ربیعالاول ۱۳۳۷ قمری مطابق با ۲۸ آذر ۱۲۹۷ شمسی در کهریزک تهران روح مقدس آن بزرگوار به جنان پر کشید. پیکر مطهرشان با احترام و تجلیل به حضرت عبدالعظیم حمل و در جوار مرحوم حضرت آقای سعادتعلیشاه اصفهانی- که قبل از سفر کاشان دستور تعمیر و ساختمان آن را داده بودند- به خاک سپرده شد. آن بزرگوار در سال ۱۳۲۹ قمری فرزند ارجمند خود، حضرت آقای شیخ محمّدحسن بیدختی را با لقب طریقتی صالحعلیشاه به جانشینی انتخاب کردند و پس از ارتحال حضرت آقای نورعلیشاه فقرای سلسلهی نعمتاللهی مفتخر به وجود آن جناب شدند.
آثار و تألیفات
حضرت آقای نورعلیشاه ثانی علیرغم زندگی سراسر پرتلاطم و پرهیجان خود چه در دوران سفر هفتساله و چه در ایام استفاده از محضر پدر و چه در قطبیت که ده سال به طول انجامید، کتب و تألیف بسیاری را تصنیف کردند که از جنبهی کثرت و تنوع در موضوعات در بین اقطاب سلسلهی نعمتاللّهی، کمنظیر، بلکه بینظیر بوده و از این رو تنها میتوان ایشان را تنها با حضرت شاه نعمتالله ولی (طاب ثراه) مقایسه کرد.
موضوعاتی چون صرف، نحو، معانی، بیان، منطق، فقه، اصول، کلام، تفسیر، فلسفه، عرفان، اخلاق، تاریخ، علوم غریبه، هیأت و ریاضیات و تربیت کودکان از جمله مواردی است که دستمایهی تألیفات ایشان شده است. برخی از آنها هنوز استنساخ نشده، بعضی دیگر مفقود و یا بعداً خود آن جناب از آنها صرفنظر کردهاند. ایشان در پایان کتاب سلطان فلک سعادت پس از نام بردن از برخی از آثار خود مینویسند: «پس اینها را استنساخ نکرده، ترک کردهام و برای بقاء حفظ نکردهام.» و در جایی دیگر میفرمایند: «[این کتابها] استنساخ نشده یا نباید بشود، غرض بقاء آنها نبوده بدهور» البته لازم است ذکر شود که همانطور که در ادامه خواهیم گفت، تعدادی از آثار ایشان نیز به چاپ رسیده و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
غیر از مواردی که خود آقای نورعلیشاه در مورد کتابها و رسائلشان توضیحی فرمودهاند، در کتابهای مختلفی چون مقدّمه صالحیه، نابغه علم و عرفان و ظهور نور نیز به برخی از آنها اشاره شده است و این در حالی است که تاکنون یک فهرست جامع که دربردارندهی تمامی آثار ایشان باشد، وجود نداشته است، لذا در ادامه سعی شده است که به این موضوع پرداخته شود. در ضمن برای آشنایی و درک بهتر با این آثار و تألیفات، بررسی خود را در سه مقطع از زندگی ایشان انجام خواهیم داد. مقطع اول: مدت هفتسالهی سفر، مقطع دوم: در دوران بازگشت از سفر و حضور در خدمت پدر که بیست سال بوده است و مقطع سوم: دوران قطبیت دهسالهی ایشان.
البته در اینجا ذکر دو نکته نیز حائز اهمیت است، اوّل اینکه تاریخ تألیف برخی از آثار ایشان بدست نیامد، به همین جهت این آثار را در پایان و تحت عنوان «کتابها و رسائل دیگر» آوردهایم و دوم اینکه برای بعضی دیگر بنا به قرائنی تنها حدود زمانی تألیف مشخص شد لذا آنها را در مقطع زمانی متناسب با آن قرائن معرفی کردهایم.
مقطع اوّل (۱۳۰۰-۱۳۰۷ قمری)
همانطور که گفته شد، ایشان علوم مذهبی و دینی را نزد پدر بزگوار و دیگر اساتید آموختند و سپس در شانزده سالگی (۱۳۰۰ ق) راهی سفر شدند. رهتوشهی این آموختن و نیز توجه به این نکته که یکی از راههای امرار معاش ایشان تدریس بوده است، سبب شده کتابهایی که در این ایام نگارش فرمودهاند، عموماً آموزشی و برای استفادهی محصلّان و شاگردان باشد. امّا چون همواره در سفر بودهاند، لذا از بسیاری از کتب ایشان جز نامی باقی نمانده و یا خود نخواستهاند که باقی بماند. در ضمن ذکر این نکته نیز ضروری است که اطلاعی در مورد نگارش احتمالی کتاب در ایام قبل از سفر از سوی ایشان، در دست نیست.
۱. تذهیب التهذیب: این کتاب بنا بر توضیحی که در کتاب نابغه علم و عرفان آمده است، در سال ۱۳۰۰ قمری تألیف شده و شرحی مزجی و کوتاه است بر کتاب تهذیب المنطق و الکلام نوشته ملّاسعد تفتازانی (فقیه و ادیب حنفی مذهب و متوفی به سال۷۹۲ ق). لازم به ذکر است که حضرت آقای سلطانعلیشاه نیز شرح دیگری بر این کتاب نگاشتهاند. از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست.
۲. اسرار النحو: این کتاب در نحو به رشته تحریر در آمده است. به علت آنکه در مقدمهی کتاب اختیار به نام این کتاب اشاره شده و از آنجا که آن کتاب در ربیعالاول ۱۳۰۳ ق نگاشته شده است، لذا زمان تألیف کتاب اسرار النحو نیز باید قبل از سال ۱۳۰۳ ق باشد. متأسفانه از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست.
۳. زاد الحجاج افغان: این کتاب در ایام توقف ایشان در کابل و به خواهش امیر عبدالرحمنخان (متوفی در ۱۳۱۸ ق) حاکم وقت آنجا نوشته شده است. موضوع کتاب آنطور که از اسمش بر میآید در خصوص توشهی راه حاجیان در سفر مکّه میباشد. تاریخ نگارش آن احتمالاً بین سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۳ قمری میباشد. متأسفانه از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست.
۴. زاد المسافرین کابل: این کتاب همانطور که از نامش پیداست در ایام اقامات ایشان در کابل نوشته شده است. هر چند که احتمال دارد این کتاب همان کتاب زاد الحجاج افغان باشد ولی به علت اینکه قرینهای حاصل نشد، به عنوان تألیفی جدا آورده شد. تاریخ احتمالی نگارش آن بین سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۳ قمری میباشد و از محتوای آن اطلاعی در دست نیست.
۵. حجّ مکّه: رسالهای است که مؤلف محترم در پایان کتاب سلطان فلک سعادت به آن اشاره کردهاند. به نظر میرسد که موضوع کتاب همانطور که از نام آن مشخص است، در مورد مسائل حجّ میباشد. در ضمن این احتمال وجود دارد که نام دیگری برای کتاب زاد الحجاج افغان باشد ولی در عین حال نمیتواند نام دیگری برای کتاب زادالمسافرین کابل باشد، چرا که در پایان کتاب سلطان فلک سعادت در کنار هم و به صورت جداگانه به آن اشاره شده است.
۶. التنباک: نام رسالهای است که به گفتهی خود مؤلف در پایان کتاب سلطان فلک سعادت آمده است در کشمیر تألیف شده و از اسم کتاب بر میآید که در موضوع تنباکو و موارد مرتبط با آن است. تاریخ تألیف آن باید قبل از سال ۱۳۰۳ ق باشد و در زمان حضور ایشان در کشمیر باشد. از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست.
۷. نخبة المقدمات: این کتاب در صرف و نحو به رشته تحریر در آمده است و آنطور که از نامش پیداست جهت استفادهی محصلین و به صورت مقدماتی به بیان مطالب پرداخته است. زمان تألیف این کتاب نیز به علت آنکه در مقدمه کتاب اختیار به نام آن اشاره شده است، تاریخ تألیف آن باید قبل از سال ۱۳۰۳ ق باشد. از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست.
۸. رافع الاحراض: در تقریظی که حضرت آقای صالحعلیشاه، فرزند و جانشین آن جناب، بر کتاب شریف صالحیه مرقوم فرمودهاند: در علم نحو و صرف. تصذیف و اشتقاق به طرزی مخصوص که مرغوب اهل و آسان و سهل نماید. از آنجا که در مقدمهی کتاب اختیار به نام این کتاب اشاره شده است، نگارش آن باید قبل از سال ۱۳۰۳ ق باشد. از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست.
۹. کامل: کتابی است در علم منطق و در مقدمه کتاب اختیار به نام آن اشاره شده است. تاریخ تألیف این کتاب نیز به یقین قبل از ۱۳۰۳ ق میباشد. از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست.
۱۰. نظیم: الفیهای است عربی در تشریح علم معانی و بیان و بدیع در بحر رجز که هزار بیت کامل میباشد. بر حسب آنکه در مقدمه کتاب اختیار به نام آن اشاره شده، تاریخ نگارش آن باید قبل از سال ۱۳۰۳ ق باشد. از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست. از این کتاب به اسم نظیمه نیز نام برده شده است.
۱۱. نور الغیب: بنابر آنچه مؤلف در مقدمهی کتاب اختیار بیان کرده موضوع کتاب در ردّ تمام مذاهب میباشد. تاریخ تألیف این کتاب نیز بنا بر مقدمهی کتاب اختیار، میبایست قبل از ۱۳۰۳ ق باشد.
۱۲. علویة کلام: از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست ولی آنطور که خود مؤلف محترم در پایان کتاب سلطان فلک سعادت به آن اشاره فرمودهاند، در موضوع عقاید به نگارش در آمده است. تاریخ تألیف آن قبل از ۱۳۱۱ ق میباشد.
۱۳. مختصر هیئت و جفر: از آنجایی که ایشان در زمان نوجوانی و در طول سفر هفتسالهی خود هیئت و جَفر را آموخته و آشنایی داشتند، لذا میتوان به این نکته پی برد که موضوع آن توضیحاتی در مورد آن دو مقوله میباشد و از آنجا که از این کتاب در پایان کتاب سلطان فلک سعادت نام برده شده است لذا زمان نگارش آن باید قبل از سال ۱۳۱۱ق باشد.
۱۴. شرح عوامل: شرحی اجمالی و کوتاه است بر کتاب عوامل ملامحسن فیض کاشانی در موضوع نحو عربی. لازم به ذکر است که کتاب عوامل خود جزئی از کتاب جامعالمقدمات میباشد. تاریخ نگارش آن باید قبل از سال ۱۳۰۳ ق باشد. از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست.
۱۵. معین الادراک: کتابی است مختصر نحو به فارسی. نسخهی خطی این کتاب موجود بوده و با کتابهای اختیار، مقلبالقلوب، رساله در اسطرلاب، صحافی شده است. ایشان پس از حمد و سپاس پروردگار و صلوات بر حضرت خاتم النبیین(ص) و وصی ایشان، علی(ع) علت نگارش را مشوشالخاطر و بیتاب شدن جمعی از طلاب در درک نحو بیان فرموده و مینویسند: «خواهش نمودند که رساله فارسیه در نحو، انشاء نمایم که خالی باشد از چیزی که محتاج به دقت و نظر کردن» و ابراز امیدواری میکنند که «یحتمل از وادی تحیر بر راه درک مطالب بیایند.» کتاب در یک مقدمه، سه مقاله و یک خاتمه تدوین شده است. تاریخ تألیف آن نیز به یقین قبل از ۱۳۰۳ ق میباشد. این کتاب تاکنون به چاپ نرسیده است و نسخهای از آن به خط مؤلف محترم در کتابخانهی حضرت آقای محبوبعلیشاه موجود است.
۱۶. جمع: کتابی است که در مقدمهی کتاب اختیار به آن اشاره شده است، بنابراین تاریخ تألیف آن نیز به یقین قبل از ۱۳۰۳ ق میباشد. با توجه به نام آن، موضوع کتاب احتمالاً در ریاضیات و حساب است. از محتوای کتاب اطلاعی در دست نیست.
۱۷. مناهج الوصول: این کتاب با نام کامل مناهج الوصول إلی معالم الأصول فی شرح معالم الأصول فی علم الأصول در شرح کتاب معالم الدین و ملاذ المجتهدین معروف به معالم الأصول که تألیف جمالالدین حسن ابن شیخ زینالدین شهید ثانی و از کتابهای معتبر در فقه و اصول میباشد، نوشته شده است. تاریخ تألیف این کتاب نیز بنا بر مقدمهی کتاب اختیار میبایست قبل از ۱۳۰۳ ق باشد.
۱۸. حُسبانِ حساب: نام دیگر این کتاب مُحسِب است که احتمالاً با توجه به نام آن در علم اعداد، حساب و ریاضیات نوشته شده است. در مقدمهی کتاب اختیار به نام این تألیف اشاره شده است، بنابراین تاریخ نگارش آن نیز به یقین قبل از ۱۳۰۳ ق میباشد.
۱۹. اختیار: مؤلف محترم که این کتاب را با موضوع هیئت، رَمل، نجوم و احکام در سن نوزده سالگی به رشته تحریر در آورده، در مقدّمهی آن مینویسد: «اراده کردم در این زمانها که قریب نوزده سال از عمر [میگذرد] از بخل بیرون آیم و رمل خود را که بحز این ضعیف در ایران کسی ندارد به نسخه در آرم تا هر که ریاضت او را بکشد، بفهمد و منوط بُوَد به هیئت و نجوم و حساب، لهذا این کتاب را گفتم و نامیدم به اختیار تا آن که انشاءالله بعد تصنیف نمایم و ترتیب دادم بر چهار باب.» این کتاب با کتابهای مقلبالقلوب، معینالادراک و رسالهای در اسطرلاب در یک مجلّد صحافی شده ولی تاکنون به چاپ نرسیده است. در ضمن نسخهای از آن به خط مؤلف محترم در کتابخانهی حضرت آقای محبوبعلیشاه موجود است.
۲۰. مقلّب القلوب: این کتاب که با یک مقدمه و سه باب در اثبات اسلام، تشیع و عرفان نوشته شده است تاکنون به چاپ نرسیده است و با کتابهای معینالادراک، اختیار و رسالهای در اسطرلاب به خط مؤلف محترم و در یک مجلّد صحافی و در کتابخانه حضرت آقای محبوبعلیشاه موجود است. ایشان در پایان این کتاب مینویسند: «چون این حقیر ضعیف علی از پانزده سالگی که اول بلوغ بوده است، چهار سال میگذرد با کسری، در وادی تحیّر گردش میکردم و دری نمیجستم و هر روز نمیجستم و هر روز به گوشه[ای] بودم و همه مذاهب را اختیار کردم و از تمامی گردیدم و کتب متعدده در انکار تمام مذاهب حتی یهود و نصاری و چشتی و زردشتی و نحو ذالک خصوص اسلام خصوص شیعه خصوص علماء خصوص عرفاء [خواندم]. در این اوان به توفیق الهی سعادت قرین گردید و درِ نجات را باز گردانید، اگر نبندد، لازم دانستم که در تدارک مافات برآیم و بر معتقَد خود دلیل اقامه نمایم و امیدوارم که بعضی را از شقاوت ابدی برهاند و هر چه گفتم درین کتاب آنچه بود که به زبان درآمد و اِلّا آنچه فهمیدنی است که به زبان نیاید یا نتوان آورد.» این نوشته نشان میدهد که این کتاب در ایامی نوشته شده است که ایشان با یقین قلبی به حقّانیت مکتب تصوف و تشیع ایمان داشته و به همین جهت این کتاب را در جهت جبران شکّ قبلی خود نگاشتهاند. تاریخ تألیف آن بنا به آنچه خود در پایان کتاب آوردهاند، ۱۴ محرمالحرام ۱۳۰۳ ق بوده است.
مقطع دوّم (۱۳۰۷-۱۳۲۷ قمری)
در این ایام که بیست سال به طول انجامیده است، آقای نورعلیشاه از سفر بازگشته و با توجه به اطلاعات کسبشده، ملاقاتهای حاصله و سیر آفاق و انفسی که در مدت هفت سال داشتهاند، شروع به نگارش و تألیف میکنند. ایشان که در این مرحله از زندگی با یقین قلبی در مسیر سیر و سلوک الهی قدم بر میداشتند و در ظلّ عنایات و تربیت معنوی پدر عالیمقدار مراتب عرفانی را طی میکنند. غالب کتب تألیف شده در این زمان در اثبات و تبیین مکتب تشیع و عرفان و تشریح مبانی فقهی-عرفانی خود و پدر گرامیشان و در عین حال توجه به مسائل مبتلابه جامعه از جمله کشیدن تریاک و تربیت فرزندان میباشد.
۲۱. رساله آیات: به نوشتهی خود مؤلف محترم محتوای این رساله «در اثبات حقیقت عرفای حقّه» بوده و در دو بخش که هر یک را یک آیه نامیدهاند که عبارت است از الف: در ذکر ادلّه اثبات طریقه عرفاء عقلاً، نقلاً، سنةً و کتاباً و ب: در جواب ایراداتی که بر فرقه ناجیه عرفاء گرفته شده است. زمان تألیف این رساله با توجه به اشاره مؤلف به کتابهای مقلبالقلوب (تألیف ۱۳۰۳ ق) و سعادتنامه (تألیف حضرت آقای سلطانعلیشاه در ۱۳۰۵ ق) در متن آن و عدم دسترسی حضرت آقای نورعلیشاه به کتاب سعادتنامه در زمان سفر، به سالهای بعد از سال ۱۳۰۷ ق (زمان بازگشت از سفر) باز میگردد. این رساله هنوز چاپ نشده است.
۲۲. قلزم: کتابی است حجیم که مانند دائرةالمعارف که در آن دربارهی آفرینش جهان، تاریخ زندگی پیامبران و امامان(ع)، اصول عقائد مانند: توحید، معاد، امامت و نیز مسائل مربوط به فروع دین پرداخته میشود. همچنین مسائلی چون عرفان و تصوف، قصص عرفانی، مسائل کلامی، اخلاق، حکم و مواعظ، تجارت، ازدواج، طب، کهانت و سحر نیز مورد توجه قرار گرفته است. هدف نویسندهی محترم در این کتاب صرفاً جمعآوری و نقل جمیع اطلاعات موجود دربارهی موضوعات مختلف مزبور ـ و حتی اطلاعاتی از عهد عتیق و جدید ـ اعمّ از صحیح و نادرست میباشد و از این حیث بسیار به کتاب بحارالأنوار علامه مجلسی شبیه است. این مجموعهی عظیم در هفت مجلد ترتیب داده شده است و مؤلف محترم در جمع مطالب به گفتهی خویش به جز قرآن کریم از بیش از دویست کتاب بهره برده است. آقای نورعلیشاه در انتهای کتاب سلطان فلک سعادت و به تاریخ ۱۳۱۱ ق به چند کتاب و نوشتهی خود اشاره دارند که کتاب قلزم هم یکی از آنهاست، لذا مشخص میگردد که زمان شروع این کتاب باید قبل از سال ۱۳۱۱ ق میباشد، اما از آنجایی که نگارش و تکمیل این کتاب حجیم بسیار طولانی به نظر میرسد، لذا زمان دقیقی برای پایان نگارش آن در در دست نیست. این کتاب به همراه ترجمهی آن در چهل مجلد وزیری توسط انتشارات ضامن آهو و انتشارات سلسلةالرضا، در مشهد و طی سالهای ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ ش به چاپ رسیده است. لازم بذکر است که در بعضی کتب، از بخشی از کتاب قلزم به عنوان اثری مستقل به نام سلطنةالحسین نام برده شده است. اما در بررسیهای به عمل آمده مشخص گردید که این کتاب که شامل مراثی و شرح حال حضرت سیدالشهداء(ع) و ائمّه اطهار(ع) میباشد، بخشی از کتاب قلزم بوده و نباید به عنوان یک اثر مستقل در نظر گرفته شود.
۲۳. ذوالفقار: کتابی است که مؤلف با توجه به گرایش مردم آن زمان به ماده مخدر و ضررهای ناشی از آن درصدد برآمدند که با نوشتن آن به «دفع این فساد و اصلاح عباد و تعمیر بلاد» بپردازند. بخشبندی کتاب به یک مقدّمه، چهار فقره و خاتمه بوده و ۱۱۰ دلیل عقلی و شرعی در اثبات حرمت کشیدن تریاک اقامه شده است. این رساله برای اولین بار در سال ۱۳۱۸ ق به چاپ رسید و از چند مراجع تقلید آن زمان هم در این باب استفتاء شده، که آنها نیز حرمت آن را تأیید نمودهاند و در آخر کتاب چاپ شده است. با توجه به اشارهی مؤلف محترم در پایان کتاب سلطان فلک سعادت به این کتاب، لذا تاریخ تألیف آن باید به قبل از سال ۱۳۱۱ ق بازگردد. این کتاب تاکنون چهار بار به چاپ رسیده است که آخرین بار در سال ۱۳۸۵ ش و توسط انتشارات حقیقت بوده است.
۲۴. سلطان فلک سعادت: این کتاب در چهارده شریعت تنظیم شده که هر شریعت خود شامل چند دلیل و شعبه است. در بخش شریعت اوّل تا نهم به موضوعاتی فلسفی و کلامی چون اثبات خالق، فعل حقّ، عدل، قضا و قدر، لزوم ارسال پیامبر از جانب خدا، اثبات نبوّت حضرت محمّد بن عبدالله(ص) و… اشاره و از شریعت نهم تا پایان کتاب به مباحثی چون اثبات طریقه عرفاء و پاسخگویی به شبهات گرفته شده بر این مسلک و همچنین ارائه ادله در ردّ مذاهب گوناگون و ادیان منسوخ شده، پرداخته شده است. از آنجایی که مؤلف محترم در شریعت نهم این کتاب به سال ۱۳۰۸ ق اشاره میکنند لذا زمان شروع نگارش آن قبل باید قبل از این سال باشد. همچنین زمان پایان آن بنا به گفتهی مؤلف محترم آخر سال ۱۳۱۱ قمری میباشد. این کتاب در دو جلد، توسط انتشارات حقیقت آمادهی چاپ میباشد.
۲۵. رجوم الشیاطین: آقای نورعلیشاه این رساله را در سال ۱۳۱۵ ق در زمان حیات پدر بزگوار خود، حضرت آقای سلطانعلیشاه، به عنوان تقریظی بر تفسیر شریف بیانالسعادة فی مقاماتالعبادة ایشان به رشته تحریر در آوردند. مؤلف محتوای رساله را به پنج شهاب تقسیم کرده که به ترتیب: در بیان نسب جسمانی و روحانی، در ذکر قسمتی از حالات، در ذکر سیره و شمایل و گفتار آن حضرت، در معنی کشف و کرامات و بالاخره ذکری از تفسیر بیانالسعادة و فضل آن است. این کتاب یک بار در همان سال و به صورت سنگی در مطبعه آقا سیدمرتضی در تهران و بار دیگر توسط انتشارات حقیقت و به همراه رساله شهیدیه عباسعلی کیوان قزوینی در سال ۱۳۸۷ ش به چاپ رسیده است.
۲۶. زاد المنازل: این رساله حاوی یادداشتهای سفر دوم آقای نورعلیشاه به مکّه معظمه در سال ۱۳۱۸ ق است که ایشان آن را در قالب این مجموعه کوچک به رشته تحریر در آوردهاند. ایشان در مقدمه علت نگارش این رساله را اینگونه بیان میفرمایند: «اراده کردم که برای شکرانه، سفرنامهی مختصری بنویسم که مسافرین این راه از وقایع آگاه بوده باشند تا این شکر سبب مزید توفیق شود.» در ابتدای این رساله ایشان به سفر هفتسالهی خود اشاره کرده و سپس به بیان مطلب میپردازند. این رساله به عنون بخشی از کتاب تاریخ حج گزاری ایرانیان توسط خانم اسرا دوغان، محقق ترک، توسط انتشارات مشعر و در سال ۱۳۸۹ ش به چاپ رسیده است.
۲۷. خوبینامه: این کتاب به زبان ساده و به صورت کاملاً عامیانه، به عنوان یک اندرزنامه برای تربیت کودکان تألیف شده است. بخشبندیهای این کتاب با عنوان «ورق» مشخص شده و شامل بیست و سه ورق است. موضوعات کتاب با عناوینی چون در چیزهایی که باید بدانی، در آنچه ما باید خود بکنیم، در طریقه شاگردی، در آداب معاشرت، در مکافات عمل و… نوشته شده است. مؤلف پس از ذکر این بیست و سه ورق، خاتمهای با عنوان «خداحافظ کتاب در متفرقات» ذکر میکنند که حاوی برخی نصایح اخلاقی است. این اثر که در سال ۱۳۲۳ قمری نوشته شده است، در سال ۱۳۴۷ ق و به خط علیاکبر خطاط خراسانی تحریر و در مطبعه علمی به صورت سنگی به چاپ رسیده است. این کتاب چاپی دارای برخی نقاشیهای مرتبط نیز میباشد که به زیبایی آن افروده است.
۲۸. کرسینامههای سلاسل عرفانی: از آنجایی که مضبوط بودن سلسله عرفاء حقّه همواره مورد تأکید بزرگان دین بوده است لذا حضرت آقای نورعلیشاه ثانی در زمان حیات پدر بزرگوار خود اقدام به نوشتن کرسینامه سلسله نعمتاللهی کردهاند. البته در کنار این سلسله جهت آگاهی سایر سلاسل را نیز ذکر کردهاند و در ابتدای یکی از این کرسینامهها مینویسند: «واضح بوده باشد که این خادم فقرای نعمتاللهی علی بن سلطانعلیشاه خواستم که سلاسل حقه و باطله عرفا و مشایخ و اولیاء و داعیان بطریقت و صوفیه شیعه و اهل سنّت مضبوط بوده باشد که بر ناظر سهل باشد لهذا بانجام این ورقه پرداختم و حتیالوسع در تتبّع و تصحیح آن کوشیدم و در ذکر بسیاری بتاریخ و نسب آنها هم اشاره نمودم و اغلب مدعیهای ارشاد و شیخوخت را درج کردم، خواه صدق و خواه کذب؛ و خواه با مرشد و خواه اویسی؛ و خواه منصوص و خواه مدّعی مفتری» ایشان نفرات مجاز در این سلسله اجازات را نیز بدین گونه بیان فرمودهاند: «قطب در زمان حضرت محمّد(ص) خود آنحضرت بودند و بعد رشتهی قطبیت به علی(ع) و ازو به اولاد امجاد تا امام محمد مهدی دوازده قطب بودند و اگر چه نبی نبودند و لکن ممتاز بودند بمرتبه خلافت نبوّت و ولایت و امامت کلیّه… لکن معروف و سری قطب نبودند… لکن شیخ جنید که خلیفه سری بود بعد از رحلت امام حسن عسگری زنده بودند و حضرت حجّت مشایخ را معزول فرمودند و اجراء نداشتند غیر از حضرت جنید… لهذا بعد از حضرت حجّت(ع) در سلسلهی اقطاب شیخ جنید را نوشتم لکن دایره شیخ معروف و شیخ سری را امتیاز دادم… و سلاسل دیگر یا مطیع بودند یا بطرف دیگران رفته بودند و علاوه بر کرسینامهها که حاضر بود و خود تفحص بعض سلاسل را نمودم از بعض کتب سیاحتنامهها و احادیث شیعه و سنّی و تواریخ و تذکرهها حاضر بود و در نزدم.» تعداد کرسینامههایی که بدین گونه توسط مؤلف محترم تحریر شده است، مشخص نیست ولی حداقل ۵ نمونه از آن اکنون موجود میباشد.
مقطع سوّم (۱۳۲۷-۱۳۳۷ قمری)
در این ایام دهساله که مصادف با دوران قطبیت ایشان و تکیه زدن بر مسند ارشاد سلسلهی نعمتاللهی میباشد، ایشان همانطور که به صورت اجمال گفته شد، دچار انواع حوادث، گزندها و آزارها از سوی مخالفین خود بوده و به هیچ وجه آسودگی نداشتند و نهایتاً هم توسط یکی از کسانی که ظاهراً به ایشان ارادت میورزید، به شهادت رسیدند. اما با همهی این وجود دست از تربیت مریدان و هدایت خلق بر نداشته و در این مدت دو کتاب ارزشمند که به لحاظ محتوایی و اهمیت موضوع و نگارش از تمامی آثار گرانقدر دیگرشان ارزشمندتر و غنیتر میباشد، را به رشته تحریر درآوردند.
۲۹. صالحیّه: این کتاب به عنوان مهمترین اثر حضرت آقای نورعلیشاه ثانی به نام فرزند برومندشان حضرت آقای صالحعلیشاه تألیف شده است. علت نگارش آن هم این بوده که فرزند بزرگوارشان در ایام تحصیل اصفهان در عرایض خود سؤالات و بعضی رموزات عرفانی را به عرض میرسانده و چون مطالب زیاد بوده از حضور پدر گرانقدرشان تقاضا میکنند که کتابی در بیان حقایق عرفانی، رموزمعرفت و آداب دیانت مرقوم دارند. آقای نورعلیشاه نیز که در آن ایام در تهران و شهر ری توقف داشتند، این تقاضا را پذیرفته و با مشغولیت زیاد و کارهای بسیار، این کتاب شریف را در ایام ماه رمضان ۱۳۲۸ ق و در طول تنها یک هفته به رشته تحریر درآوردند. غالب مسائل عرفانی و رموز سلوک در این کتاب با بیانی شیوا که غالباً به زبان رمز است ذکر شده است. این کتاب به گفتهی اکثر محققین و داشمندان علوم عرفانی از بهترین کتابها و محتوی رموز بسیاری از مراحل سلوک و سیر إلیالله است. در بارهی صالحیه گفته شده است که:
صالحیّه شد چو قرآن مدل هادی آنکس که دارد ذوق دل
این کتاب برای اولین بار در ذیالقعده سال ۱۳۳۰ ق و با مقدّمه حضرت آقای صالحعلیشاه و خط خوشنویس شهیر شیخالمشایخ امیرمعزی به چاپ رسید و مجدداً در سالهای ۱۳۴۵ و ۱۳۵۰ نیز به زیور طبع آراسته شده است.
۳۰. محمّدیّه: کتابی است در که در مورد احکام عملیّه است و مشتمل بر چهار شریعت به این تریبب است: شریعت اولی در آنچه در شریعت اسلام بدان امر شده است؛ سریعت دوم در نواهی؛ سوم در سیاسة المِدن، چهارم در آداب و سنن. زمان آغاز نگارش این کتاب ۱۳۳۳ ق بوده ولی به علت گرفتاریهایی که برای ایشان بوجود میآمد و غالباً در سفر بودند، نوشتن آن به طول انجامید که متأسفانه قبل از شروع به نوشتن شریعت چهارم، ماجرای مسمومیت و شهادت ایشان رخ داد. از سه شریعت نوشتهشده نیز تنها دو شریعت اول به چاپ رسیده است.
کتابها و رسائل دیگر:
غیر از کتبی که در قسمت بالا معرفی شد، برخی دیگر از آثاری که در زیر به آن اشاره میشود نیز توسط حضرت آقای نورعلیشاه ثانی تألیف شده است ولی از زمان نگارش آنها و در برخی موارد محتویات آن اطلاعی در دست نیست.
۳۱. نجد الهدایة: موضوع این کتاب در اختلاف مذاهب و ملل و در عقاید و اعمال و مشتمل بر مهمّات تواریخ و بعض عجایب عالم و اشاره مختصر به علوم رسمیّه و علوم غریبه است. تاریخ نگارش این کتاب نامشخص و به علت مشغلههای بوجود آمده، نگارش آن ناتمام مانده است. حجم این کتاب دو جلد بوده و به تازگی استنساخ شده و آماده چاپ میباشد.
۳۲. رساله اسطرلاب: این رساله در حقیقت مختصری کتاب بیست باب در معرفت اسطرلاب خواجه نصیر طوسی است که مؤلف محترم آن را برای سهولت یادگیری دانشپژوهان تألیف فرمودهاند. تاریخ تألیف کتاب نامشخص ولی نسخه خطی آن موجود میباشد.
۳۳. سهل و آسان: کتابی است در نحو و صرف عربی که برای مبتدئین فارسی زبان به نگارش در آمده است که بدون معلّم نیز میتوان مباحث آن را مطالعه کرده و متوجه شد. از محتوای کتاب و زمان نگارش آن اطلاعی در دست نیست، هر چند که با توجه به موضوع آن میتوان اینگونه حدس زد که باید در مقطع اوّل (۱۳۰۰ تا ۱۳۰۷ ق) و برای محصلین و دانشآموزان خود تحریر فرمودهاند.
۳۴. صحیفه مکاشفات: با اینکه از محتوی این کتاب اطلاعی در دست نیست اما آنطور که از نام کتاب بر میآید شامل توضیحاتی در خصوص مکاشفات ایشان بوده است. گفته شده است که این مجموعه توسط خود ایشان و بنا بر مصالحی از بین رفته است.
۳۵. رساله در ملل و نحل: نسخه خطی این رساله به خط مؤلف محترم موجود و در آن به برخی از مذاهب کلامی و اعتقادی مانند بشریه، کیسانیه، ارزقیه، جاحظیه، مزدکیه و مؤسسین آن اشاره شده است. علاوه بر اینکه این رساله هنوز به چاپ نرسیده است، تاریخ نگارش آن نیز مشخص نیست.
۳۶. رساله در طب سنتی: هر چند این رساله تاکنون به چاپ نرسیده است اما نسخهی خطی آن به خط مؤلف محترم موجود میباشد که در آن به خواص درمانی بعضی مواد اشاره و دستورالعملهایی برای رفع بعضی بیماریها ارائه شده است. تاریخ نگارش این اثر نامعلوم است.
۳۷. رساله در اعداد: نسخه خطی این رساله به خط مؤلف محترم موجود و در آن به برخی از خواص اعداد اشاره شده است. این رساله هنوز به چاپ نرسیده است و تاریخ نگارش آن هم مشخص نیست.
۳۸. حکوما: این کتاب با موضوع علوم غریبه نوشته شده و از محتوای آن اطلاعی در دست نیست. زمان نگارش آن با توجه به موضوع آن احتمالاً در مقطع اوّل (۱۳۰۰ تا ۱۳۰۷ ق) بوده باشد.
۳۹. کشکول: از زمان نگارش و محتوای این کتاب که در انتهای کتاب سلطان فلک سعادت به آن اشاره فرمودهاند اطلاعی در دست نیست ولی مشخص است که جنگی بوده که موارد جالب و یا نکتههای نغزی که دیده و یا خوانده بودند را در آن یادداشت میکردند.
۴۰. دم آدم: از محتوای کتاب و زمان نگارش آن اطلاعی در دست نیست.
۴۱. نسخه در رمل: هر چند میتوان از عنوان این رساله به موضوع آن پی برد ولی از محتویات و زمان نگارش آن اطلاعی در دست نیست.
۴۲. نسخه رمزی در صنعت و اوراق و نقشه سیاحت: از محتوای این نسخه که حضرت آقای صالحعلیشاه در مقدّمهی کتاب صالحیّه به آن اشاره فرمودند، اطلاعی در دست نیست، امّا موضوع کتاب از عنوان آن مشخص میباشد. تاریخ نگارش آن احتمالاً باید در مقطع اوّل (۱۳۰۰ تا ۱۳۰۷ ق) بوده باشد.
۴۳. ترجمه هدایة نحو: اصل این کتاب به زبان عربی و موضع آن همانگونه که از نامش پیداست در نحو میباشد. در مورد نویسنده متن عربی آن اختلاف وجود دارد؛ برخی او را ابوحیان اندلسی، بعضی، زبیر بصری و بعضی ابن درستویه دانستهاند. حضرت آقای رضاعلیشاه در مقدمهی چاپ دوم کتاب صالحیه در مورد این کتاب اینگونه مرقوم فرمودهاند: «آن جناب [آقای نورعلیشاه] بسیار تندنویس بوده به طوری که کتاب هدایة نحو را که شروع به نوشتن نمود در یک روز همهی آن را نوشت.» اکنون از محتویات این ترجمه اطلاعی در دست نیست و به علت آنکه در پایان کتاب سلطان فلک سعادت به آن اشاره است، میتوان تاریخ نگارش این کتاب را قبل از ۱۳۱۱ ق دانست.
چند نکته مهم
در این قسمت ذکر چند نکته در مورد آثار و تألیفات حضرت آقای حاج ملاعلی نورعلیشاه ثانی ضروری به نظر میرسد:
الف- این احتمال وجود دارد که آثار دیگری نیز از ایشان وجود داشته باشد که هنوز نام و محتوای آن نامعلوم است.
ب- نگارنده اذعان دارد که ممکن است بر یک اثر و تألیف واحد چند نام تعلق گرفته باشد اما از آنجا که قرائنی برای یقین به این موضوع پیدا نشد، لذا هر یک از اسامی موجود به صورت جداگانه معرفی گردید.
ج- هر چند ایشان به معنای مصطلح شاعر نبودهاند، اما جهت تبرّک یک دو بیتی در اینجا آورده میشود:
تا که گشـتیم بنـدهی سلـطانعلی پا نهادیم بر دنـی و بر علی
جملهعالم زنده از فیض من است زانکه گشتم زنده از نور علی
د- همانطور که در زندگینامهی ایشان ذکر شد، ایشان خوشنویسی را نزد اساتید مشهوری چون آخوند ملاغلامحسین طهرانی و میرزا محمّدهاشم خوشنویس فرا گرفته بودند و در طول سفر هم یکی از محلهای امرار معاش ایشان خوشنویسی بوده است، در عین حال ایشان بسیار تندنویس هم بودهاند به طوری که نقل شده است که ایشان میتوانستند چهار هزار بیت کتابت کنند. جمع این دو مورد با هم از خصوصیات منحصر به فرد ایشان بوده است. همانطور که ذکر شد ایشان بسیار تندنویس بوند بطوری که کتاب هدایة نجو را در یک روز نوشتند و در عین حال بسیار خوشخط بودند بطوری که هر موقع با دقّت مینوشتند از بهترین خطّاطان محسوب میشدند و نیز بسیار باحافظه بود که کمتر چیزی را فراموش مینمودند و بعضی از تألیفات خود را بدون مراجعه به منابع و در دسترس نبودن سایر کتب نگارش میکردند.
ه- از مطالعهی کتابها و آثار تألیفی ایشان میتوان دریافت که علاوه بر زبان فارسی به عنوان زبان مادری، بر زبانهای عربی و عبری نیز احاطهی کامل داشتهاند.
و- تنوع موضوعی و عمق مطالب ارائه شده توسط ایشان و نثری پخته، فنی و گاه دشوار به حدی زیاد بوده است که برخی از افراد و محققین نتوانستهاند این موضوع را هضم کنند که چگونه ممکن است نویسندهی کتاب صالحیّه که شامل مطالب و رموز عرفانی است، همان نویسندهی کتاب تربیت کودک خوبینامه نیز باشد. مسلماً نگارش کتاب در زمینههای عرفانی، فقهی، ملامی، هیئت، نجوم، رمل، اسطرلاب، تربیت کودک، حدیث و… جامعالطرفینی نویسندهی محترم، نثر انعطافپذیر و احاطهی ایشان به موضوعات مختلف و گوناگون را میرساند.
در پایان امید است که در ظلّ توجّهات بزرگان و همّت دوستان، نسخههای خطی مفقودشدهی ایشان، یافت و به همراه دیگر آثاری که هنوز استنساخ نشده است، به چاپ برسد تا همگان از آنها بهرهمند گردند.