امین داودی – پژوهشگر تاریخ ایران
بعد از جنگهای ایران و روس و آشنایی ایرانیان با تمدن جدید غرب، بهتدریج در ایران جریانهای تغییرخواه و جنبشهای انقلابی و رادیکال شکل میگیرد. نظام آموزشی به آرامی دچار تحول میشود و پس از تأسیس دارالفنون بهتدریج در عصر مشروطه مؤسسات آموزش عالی بنیاد نهاده میشود.
بر اساس تجربه دهههای گذشته، در عصر رضاشاه، دانشگاه تهران تأسیس میشود که پیامدهایی همچون جنبشهای دانشجویی را در پی دارد.
بهتدریج، جامعه دانشجویی ایران با مسائل بینالمللی پیوند میخورد و انجمنهای دانشجویی در داخل و خارج از کشور شکل میگیرد.
در این مرحله، دانشجویان بیشازپیش جذب مسائل سیاسی شده و در راستای آرمانهای سیاسی، فرهنگی و صنفی خود دست به فعالیت میزنند.
درباره جنبش دانشجویی و فعالیتهای سیاسی دانشجویان و تأثیر آن بر تحولات سیاسی ایران کارهای ژورنالیستی بسیاری چاپ شده، ولی تاکنون پژوهش مستقلی درباره نقش منفی فعالیتهای سیاسی دانشجویان در موضوعات مختلف ازجمله «استقلال دانشگاه» صورت نگرفته است. این یادداشت کوتاه قصد دارد از این منظر به این موضوع بپردازد. با سقوط رضاشاه و بازشدن ناگزیر فضای سیاسی در ایران احزاب و گروهکهای سیاسی مختلفی تأسیس میشود که در مرحله اول متوجه دانشگاه و دانشجویان میشوند و عاملی مهم در تحریک و فعالکردن دانشجویان محسوب میشوند.
به ترتیب جریانهای فکری- حزبی اعم از مذهبی، مارکسیستی و ملی بیرون از دانشگاه شکل میگیرد که همانا بدون بررسی این جریانهای فکری- حزبی نمیتوان فعالیتهای سیاسی دانشجویان را در این دوره زمانی بررسی کرد.
با مطالعه جنبشهای دانشجویی در جوامع غربی میتوان پی برد که یکی از خصیصههای بارز این جنبشها مسئله اصلاحات دانشگاهی و استقلال دانشگاه نسبت به نهادهای بیرون از دانشگاه بوده (هولاب، ١٣٧۵: ١١٧- ١١١١٨). «استقلال دانشگاه» را میتوان استقلال مالی، عدم مداخله مقامات غیردانشگاهی در امور آن، اعم از تعیین برنامه یا انتخاب استاد یا پذیرش دانشجو و شرایط مربوط به آن دانست. (نراقی، ١٣۵۴: ۵۶) با توجه به بررسی اسناد، میتوان گفت از سال ١٣١٣ تا ١٣٢٠ دانشگاه همانند یکی از ادارات دولت اداره میشد و درواقع استقلالی از خود نداشت و دولت نیز چند حرکت سیاسی یا اعتصاب دانشجویی را سرکوب کرده بود و مجالی به دانشجویان برای ابراز مطالبات سیاسی داده نمیشد و دولت به صورت مستقیم به تنبیه دانشجویان سیاسی میپرداخت.
اما با سقوط رضاشاه و شروع ریاست ١٣ساله علیاکبر سیاسی در مسند ریاست دانشگاه تهران، فصلی نو در تاریخ دانشگاه تهران به وجود آمد که وی در سال ١٣٢١ توانست دانشگاه را به استقلال رسانده و در واقع دست رژیم و دولت را از دانشگاه کوتاه کند.
دانشگاه خود به تنبیه دانشجویان سیاسی و کسانی که نظم و امنیت دانشگاه را به دلیل مطالبات سیاسی و صنفی خود به خطر میانداختند، میپرداخت و از نفوذ و تنبیه دانشجویان از جانب دولت جلوگیری میکرد. در این مدت ١٣ساله یکی از دغدغههای اصلی دولت «مسئله دانشگاه» و چگونگی برخورد با دانشجویان در این مدت بوده ولی قانوناً نمیتوانست به صورت مستقیم در دانشگاه دخالت کرده و به تنبیه دانشجویان بپردازد. فشار و تحریک احزاب بیرون از دانشگاه و ایجاد تشنج در دانشگاه به وسیله دانشجویان سبب شد تا رژیم حاکم و دولت فعالیتهای دانشجویی را زیر نظر داشته باشد ولی دانشگاه به وسیله شخص پرتوانی به نام علیاکبر سیاسی به استقلال «اداری و مدیریتی» رسیده بود و دولت توان دخالت نظامی و اداری در دانشگاه را نداشت. اما فعالیتهای دانشجویی دغدغه مسئولان دانشگاه نیز شده بود و در پی حل این مسئله بودند که چگونه میتوان به مطالبات دانشجویان پاسخ داد و دانشجویانی را که نظم دانشگاه را بر هم میزنند، تنبیه کرد و همچنان از دخالت مستقیم نیروهای نظامی و دولتی در دانشگاه در راستای تنبیه دانشجویان جلوگیری کرد، زیرا دخالت نیروهای نظامی در دانشگاه با استقلال دانشگاه منافات داشت.
اینچنین یک مثلث شکل گرفته بود که در یک سمت آن فعالان دانشجویی قرار داشتند، در سمت دیگر، مسئولان حکومتی و دولتی در راستای تنبیه دانشجویان و جلوگیری از فعالیت سیاسی دانشجویان و در سمت دیگر مسئولان دانشگاه در راستای جلوگیری از دخالت نیروهای دولتی و نظامی در دانشگاه بوده و خواهان حفظ استقلال دانشگاه بودند.
این مسئله در دهه ٢٠ به نفع دانشگاه و استقلال دانشگاه رقم خورد ولی از سال ٣٠ تا اواخر سال ١٣٣٢ به دلیل شدت فعالیتهای دانشجویی و عدم توان کنترل آنها از جانب مسئولان دانشگاه منجر به دخالتهای تدریجی و پیماننامههای همکاری بین دانشگاه و نیروهای نظامی در راستای کنترل دانشجویان شد که بالاخره بعد از کوتای ٢٨ مرداد و در پی حوادث ١۶ آذر این دخالت در دانشگاه به نقطه اوج خود رسید و با برکناری علیاکبر سیاسی بهتدریج بر نفوذ نیروهای نظامی و دولتی در دانشگاه افزوده شد تا در اوایل دهه ۴٠ و در پی حوادث اول بهمن ١٣۴٠ و همچنین دیگر فعالیتهای سیاسی ضد رژیم حاکم به وسیله دانشجویان، به صورت قانونی و آییننامهای ساختار مدیریتی و کنترل نظم دانشگاه تغییر پیدا کرد و رئیس دانشگاه به وسیله شاه انتخاب میشد و نظم دانشگاه نیز به وسیله نیروهای وابسته به ساواک و گاردی منتخب از جانب ساواک اداره میشد.
همچنین با تأسیس وزارت علوم در سال ١٣۴۶ به استقلال دانشگاه پایان داده شد و دانشگاه به وزارت علوم پیوست. چنانکه عدهای معتقد هستند مرگ دانشگاه همزمان با پایان استقلال دانشگاه در ایران است و طبیعتاً از دانشگاه مرده تولید علمی رخ نخواهد داد.
پینوشت:
١- همچنین بنگرید به: باتامور، تی، بی، منتقدان جامعه، ترجمه محمد جواهرکلام (تهران: مهرویستا، ١٣٩٠)، صص ١٢۶- ١٢٧، ٢٠ – ٢١، ١٢۴ – ١٢۵.
منبع: روزنامه شرق