بسم الله الرّحمن الرّحیم
در قدیم این علومی که ما الان داریم بوده، نه اینکه از زیر بوته درآمده. اینها همان علوم تدریجاً خداوند به هر اندازه که عقل بشری اقتضا داشته و جرأت داشته، مطالبی به ذهنشان میدادند که دربیاید… خب آن اول به صورت ظاهر میدیدند که یک خورشیدی هست و ماهی و ستارهای و اینها و میدیدند هر وقت مثلاً فلان ستاره ظاهر میشد بیشتر اینها در داخلهی مسلمین یک تغییراتی، یک بیماریهایی یا یک چیزهایی پیدا میشد. گو اینکه یک کمی اثر آن را هست ولی این گردش روزگار مطابق میل بشر نبود. بشر کم کم خیال میکرد که تمام این جهان را آن کسی که آفریده برای تو آفریده. این تا یک حدی درست است؛ ما در چیز هم داریم که میگوید: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری». درست است همهی آنها این کارها را [میکنند] ولی نه اینکه فقط آنها باشند. آنها هم یک جزئی از گردش روزگارند. حرکت ماه در این ایام و یا خورشید یا اینها و ارتباطش با گرما و سرمای هوا که آیا چیز بشود هست، یک چیز محسوسیست منتها نه اینکه فقط و فقط گرما به واسطهی این گردش باشد؛ چندین عامل مختلف هست، این هم یکی از عواملش است. خداوند هر یکی از اینها را گذاشته که خودشان وظیفهی خودشان را انجام بدهند و از مجموع وظایف این موجودات … سرنوشت پیدا میشود برای چیز. در این رباعی خیام خودخواهی بشر نشان داده میشود و ضعف خودش. میگوید:
گر بر فلکم دست بُدی چون یزدان برداشتمی من این فلک را ز میان
وز نو فلک دگر چنان ساختمی کآزاده به کام خود رسیدند آسان
که آن شعر نمایندهی این است که، میگوید که تمام گردش روزگار برای این است که آزاده به کام خود برسد آسان. و حال آنکه آزاده هم مثل خیلی آزادههاست. خیلی مردانِ خوب هستند، اصلاً از دنیای دیگری هستند، در اینجا «خوب» تلقی نمیشوند. در آن دنیایی که هست، خب مثلاً پیغمبر و ائمه در آن دنیایی که اینها مال آنجا هستند، در آن دنیا اینها خیلی مردمان بزرگ و بااهمیتی هستند ولی به این دنیا که میآیند ناچار این سختیها و این پستیها را… ولی آن کسی که این شعر را میگوید یک شاعریست البته دانشمند هم هست که میگوید: «گر فلکم دست بدی چون یزدان». حالا کم کم ما آمدیم جلو یعنی علم بشر آمده جلو، فهمیده: این فلک را نه اینکه من ساختم و بعد هر کار بخواهد بکند میکنم. فلک را میگوید که درست است کسی دیگر آفریده ولی همهی اینها را از لحاظ منافع تو در اختیارت گذاشته. نه اینکه این ستارگان و اینها که آفریده همه را فقط به خاطر تو آفریده، نه. ولی تو فرض کن که اینها را به خاطر تو آفریده. یعنی تمام نیازهای تو را اینها برمیآورند. تو فرض کن که این جهان بنا به گردش توست. هر جا رسیدی برخورد کردی در فکرت به اینکه نه، یک ارادهی دیگری هم هست، آنوقت عرفان و ادیان- دین واقعی- میگویند: بیا من بهت بگویم. قدم به قدم انسان میرود جلو. یعنی امکاناتی که برایش فراهم میشود این را میبرد به جلو. خودش گاهی نمیخواهد برود به جلو ولی هل داده میشود به جلو، علمش کاملتر میشود. در اینجا این است که نباید گفت: «گر در فلکم دست بدی چون یزدان». نه. یزدانی که تو میگویی آن یزدان به این چیزها کار ندارد. این دست تکان دادن، ارادهای، هرچه میشود با ارادهی اوست. نه اینکه هرچه اراده کند انجام میشود. این فرق است. هرچه انجام میشود برحسب ارادهی اوست. ارادهی او خودبهخود یک کاری را انجام میدهد. آنوقت انتخاب چیزها با خود شخص است یعنی خداوند میگوید که به صورت سؤال و اینکه آنهایی که نمیدانند، بدانند؛ «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ، وَ وَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ … وَ رَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ، فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»، دنبالهاش، آیا ما سینهی تو را گشایش ندادیم؟ «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ». خطاب به نوع انسان. یعنی چرا، سینهی تو را گشایش دادیم. برای اینکه همهی این چیزها را بفهمی. «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ، وَ وَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ». و آن سنگینی باری که ممکن است به گردنت بیفتد از تو برداشتیم. یعنی به خودت اعتماد کردیم و گفتیم بدون زحمت میتوانی این چیزها را بفهمی، بری جلو. «و َرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ». و یاد تو را بالا آوردیم. همهی اینها را نگاه کنی از این قبیل. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا، َإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا». هر سختیای که تو در فهمت و در اینکه رو به جلو بروی از بین … باشد از گردنت برداشتیم. یعنی دیگر هیچ زحمتی هم نیست. حالا که اینجوری است تو خودت برو جلو. یعنی تو را مثل بچهی کوچکی را که ما راهرفتن یادش میدهیم، تازه به زحمت راه میرود، خداوند هم بشر را همینجوری تشویق میکند. میگوید: همهی اینها را ما کردیم، تو خودت بفهم، تو خودت نگاه کن. یعنی هر کاری که ما کردیم، یعنی خداوند نه اینکه فقط این چیزها، نه، اینها مجموعهی زحمت و کارهای بشر در این چند تا چیز است. «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک». حالا در این وسط البته کسی باید توجه بکند که آنکه این کار را کرده، این وضعیت چیز کرده، خودش از بیکاری نکرده، که بیکار بوده آمده این کار…، نه. یک جای دیگر هم میگوید: از روی بازی نیست که این جهان را آفریدیم؛ اینها هدفی دارد. به فکر آن هدف باشد. بگوییم ما هم جزء آن هدف هستیم یعنی همین جور که ما را میبرد جلو، ماه میآید، خورشید میآید اینها، همین جور هم زندگی ما میرود جلو. از چه جهت میرود جلو؟ از جهت اینها؛ «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک». از جهت اینکه خداوند میگشاید، سینهی ما را گشایش داده به اینکه بفهمیم و دنبال… در این وسط چون راه خیلی باریک است، مثل این فیلمهایی که میبینید که یک نفر مثلاً طنابی بین دو تا قلهی کوه وصل میکند آنوقت از روی طناب رد میشود. برای اینکه تعادل حفظ کند گاهی بدنش از اینور خم میشود گاهی بدنش از آنطرف، تا خودش را نگه دارد. از هر طرف به اندازهی معینی اگر بیشتر خم شد سقوط است. همان کسی که آن وسط راه میرود تا مثلاً این اندازه که اینجوری باشد مجاز است، اگر یک خرده برگشت، بیشتر شد، سقوط است. این برنامهی زندگی ماست و اینکه خداوند از ما بازخواست میکند. هم بازخواست میشود گفت، هم امتحان میکند. میگوید آخر با این همه چیزهایی که بهت دادیم «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک، و َوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَک» و اینها، با وجود اینکه خودت چیز کردی، بنابراین با این امکاناتی که ما دادیم بهت تو خودت باید اختیار کنی، این هم خودت اختیار کردی. حالا بدانید که هرچه میکنید نتیجهی کارهای خودتان است. خودتان انتخاب کردهاید. نه اینکه خداوند هیچ اثری ندارد. اصل این اثرها و تغییرش، اینها دست خداوند است. اینکه میگوییم یک جایی میفرماید که از مؤمنین آنهایی که میخواهد ببخشد، این نقطهی کوچکی خطا هست میبخشد، ندیده میگیرد، چشمش را هم میگذارد ولی از گنهکاران هیچ چیزی رد نمیشود. حالا همهی اینها نشان میدهند که ما خودمان داریم این کار را میکنیم. آن شعر میگوید: «خودم کردم که لعنت بر خودم باد». آنچه کردیم ما کردیم، خودمان. خداوند بر ما دشمنی ندارد که به ما بدی بدهد. او که خزانهی خوبیاش هم تا مدتی همینجور سخت است ولی بعد که روان شد دیگر خزانهی خوشبختیاش، خوشیاش در اختیار بزرگان مذهبیست که خودش گذاشته. ولی در هر جهت آنچه ظاهر است ارادهی ما، ارادهی شخص ما خیلی… بنابراین اینکه هر کاری بکنیم بگوییم خدا خواست اینجوری، نه. خدا خواست ولی همان مجازات را هم خدا خواسته. مواظب باشیم که هر کار ما یک اثر دارد. انشاءالله کارمان خوب باشد که اثراتش هم خوب باشد.