Search
Close this search box.

شرح اركان پنج‏گانهٔ اسلام – رکن سوم، چهارم و پنجم

tamhidat einolghozat96برگرفته از تمهیدات – عین‌القضات همدانی

رکن سوم اى عزیز زکاة است که مصطفى- علیه السلام- بیان کرد و گفت: «الزکاة قنطرة الإسلام». آن طایفه که مال دارند و زکات مال بر ایشان واجب آید، خود علم آن و کیفیّت آن دانند؛ أمّا ندانم که‏ «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ» از این هشت گروه تو چه فهم کرده‌‏اى که در عمرى یکى بدست نیاید؟

این جماعت هشت‏گانه که علما گویند دیگر باشند، و آن جماعت که محقّقان گویند و ایشان را خواهند دیگر.

این جهان اگرچه از بهر اولیاى خدا آفریدند امّا ایشان خود را بدنیا و با کسب ندهند. از زکات خدا که اصل و فرع، هر دو خود از بهر وجود ایشان ظاهر شد؛ نصیبى بهر یک باید دادن تا مدار و قرار قالب ایشان باشد. امّا این گروه که مال و زکات دادن نعت ایشان باشد ایشان را خود مال نباشد، ایشان را علم لدنّى باشد که «لا کنز أنفع من العلم». از آن کنز و علم و رزق که ایشان را دهند «وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً»، هم‏قرینان و هم‏صحبتان و مریدان را از آن زکاتى و نصیبى دهند که «العلم لا یحلّ منعه»؛ آن بقدر حوصله خلق نثار کنند، و این آیت را کار بندند «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ».

خلق از معرفت گنج «کنت کنزا مخفیّا فأحببت أن أعرف» نصیبى دهند و هم‏صحبتان را. امّا عموم خلق را از دعاى ایشان و از برکت ایشان، از بلا‌ها و از رنج‌ها خلاص دهند. و روز قیامت نیز زکات رحمت خدا نثار کنند؛ هر یکى هفتادهزار محجوب مستحقّ عقاب را اهل بهشت گردانند. هان! تو چه دانى که زکات «کنت کنزا مخفیّا» چیست؟ آن گنج رحمت است که‏ «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ». پس زکات این گنج کرا دهند و که خواهد ستدن؟ دریغا «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» خود گواهى مى‌‏دهد مر این سخن را. پس مصطفى- علیه السلام- آن رحمت را قسمت کند بر خصوص امّت و خصوص خصوص که‏ «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» تا ایشان قسمت کنند بر عموم خلق که «شرّ الناس من أکل وحده». تا هر که در عصر او بود، در دنیا و آخرت از نصیبى از آن رحمت خالى نباشد. و پیش از این زکات این کلمات آن عزیز را نتوان دادن که دل‌ها برنتابد، و خاطر‌ها در ورطه هلاک افتد. و این هنوز یک نصیب است از صدهزار نصیب «ما صبّ اللّه فى صدرى شیئا إلّا و صببته فى صدر أبى‌بکر»! اما نوش مى‏‌کن، «فهل من مزید» مى‏‌طلب.

رکن چهارم اى عزیز صومست؛ 

 و صوم در شرع عبارتست از امساک طعام و شراب که روزه قالب است. امّا صوم در عالم حقیقت، عبارتست از خوردن طعام و شراب؛ کدام طعام؟ طعام «أبیت عند ربّى». کدام شراب؟ شراب‏ «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَکْلِیماً» این را صوم معنوى خوانند، روزه جان باشد؛ این صوم خدا باشد که «الصوم لى». 
چرا؟ زیرا که در این صوم جز خدا نباشد که «و أنا أجزى به» همین معنى دارد. 
چون این صوم خدایى باشد، جزاى این صوم جز خدا نباشد که «و أنا أجزى به یعنى أنا الجزاء». 

 از آن بزرگ نشنیده‌‏اى که گفت: «الصوم الغیبة عن رؤیة ما دون اللّه لرؤیة اللّه تعالى». صوم ما دون اللّه را بیان مى‏‌کند. مریم مى‏‌گوید که‏ «إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً» که افطار آن جز لقاء اللّه تعالى نباشد. مصطفى‏- علیه السلام- از اینجا گفت: «للصائم فرحتان فرحة عند إفطاره و فرحة عند لقاء ربّه» دریغا از خبر «صوموا لرؤیته و أفطروا لرؤیته» چه فهم کرده‌‏اى؟ و از آن صوم چه خبر شاید دادن؟ که ابتداى آن صوم از خدا باشد، و آخر افطار آن به خدا باشد. 

 «الصوم جنّة» سپر و سلاح صوم برگیر. گاهى صائم باش، و گاهى مفطر که اگر همه صوم باشد، محرومى باشد؛ و اگر همه افطار باشد، یک رنگى باشد. مگر که مصطفى- علیه السلام- از اینجا گفت: «من صام الأبد فلا صیام له». صائم ابد خود یکى آمد که «الصمد» نعت او بود. «و هو یطعم و لا یطعم» این معنى بود. صایم‏‌الدهر او بود- جلّ جلاله- دیگران را فرموده است که «صوموا ساعة و أفطروا ساعة» تا خود صوم هر کسى از چیست و افطار هر کسى به چیست. شنیدى که صوم چه باشد. 

 رکن پنجم حج است‏ «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا». 

 اى عزیز بدانکه راه خدا نه از جهت راست است و نه از جهت چپ، و نه بالا و نه زیر، و نه دور و نه نزدیک؛ راه خدا در دلست، و یک قدم است: «دع نفسک و تعال». 

 مگر از مصطفى- علیه السلام- نشنیده‌‏اى که او را پرسیدند: «أین اللّه» خدا کجاست؟ 
فقال: – علیه السلام- «فى قلوب عباده المؤمنین» گفت: در دل بندگان خود. 
«قلب المؤمن بیت‌اللّه» این باشد. دل طلب کن که حجّ، حجّ دلست. دانم که گویى: دل کجاست؟ دل آنجاست که «قلب المؤمن بین إصبعین من أصابع الرّحمن». 

 اى عزیز حجّ صورت، کار همه‌کس باشد؛ امّا حج حقیقت نه کار هر کسى باشد. در راه حجّ زر و سیم باید فشاندن، در راه حقّ جان و دل باید فشاندن. 
این کرا مسلّم باشد، آن را که از بند جان برخیزد. «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا» این باشد. 
اى عزیز این کلمه را گوش دار. عمر خطّاب- رضى اللّه عنه- بوسه بر حجرالاسود مى‏‌داد و مى‏‌گفت: «إنّک حجر لا تضرّ و لا تنفع لو لا أنّى رأیت رسول‌اللّه- صلّى اللّه علیه و سلّم- قبلک لما قبلتک» گفت: مصطفى را دیدم که برین سنگ بوسه داد، و اگرنه من ندادمى. امیرالمؤمنین على- رضى اللّه عنه- گفت: «مهلا یا عمر بل هو یضرّ و ینفع» آن عهدنامه بندگان خدا در میان اینست که‏ «مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَالرَّحْمنِ عَهْداً». آن بوسه، بر روى عهد ازل مى‌‏دهند نه بر سنگ، دریغا «الحجر الأسود یمین اللّه فى أرضه» او را دست خدا خوانند، و تو او را سنگ سیاه بینى! اى عزیز آنچه موسى- علیه السلام- طالب و مشتاق کوه طور سینا بود، آن کوه سنگ نبود بلکه حقیقت آن سنگ بود «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً». 
جمال کعبه نه دیوار‌ها و سنگ‌هاست که حاجیان بینند، جمال کعبه آن نور است که بصورت زیبا در قیامت آید، و شفاعت کند از بهر زائران خود. 
اى عزیز هرگز در عمر خود یک بار حجّ روح بزرگ کرده‌‏اى که «الجمعة حجّ المساکین»؟ مگر که این نشنیده‌‏اى که بایزید بسطامى مى‌‏آمد، شخصى را دید گفت: کجا مى‌‏روى؟ گفت «إلى بیت اللّه تعالى»، بایزید گفت: چند درم دارى؟ گفت: هفت درم دارم. گفت: بمن ده و هفت بار گرد من بگرد، و زیارت کعبه کردى. چه مى‏‌شنوى!!! کعبه نور «أوّل ما خلق اللّه تعالى نورى» در قالب‏ بایزید بود، زیارت کعبه حاصل آمد: 

محراب جهان جمال رخساره ماست‏                                               سلطان جهان در دل بیچاره ماست‏
شور و شر و کفر و توحید و یقین‏                                              در گوشه دیده‌‏هاى خون‏خواره ماست

در هر فعلى و حرکتى در راه حجّ، سرّى و حقیقتى باشد؛ اما کسى که بینا نباشد خود نداند. طواف کعبه و سعى و حلق و تجرید و رمى حجر و احرام و احلال و قارن و مفرد و ممتنع در همه احوال‌هاست‏ «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّ‌ها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ». هنوز قالب‌ها نبود، و کعبه نبود که روح‌ها به کعبه زیارت مى‏‌کردند «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا». دریغا که بشریّت نمى‏‌گذارد که به کعبه ربوبیّت رسیم! و بشریّت نمى‏‌گذارد که ربوبیّت، رخت بر صحراى صورت نهد! هرکه نزد کعبه گل رود خود را بیند، و هرکه به کعبه دل رود خدا را بیند. ان‏شاءالله‏ تعالى که به روزگار دریابى که چه گفته مى‏‌شود! ان‏شاءالله که خدا ما را حجّ حقیقى روزى کند.