بسم الله الرّحمن الرّحیم
یادبود این عید، عید دوقلو به قول چیز، اینجا هر چیزی دوقلو ما داریم؛ این عید هم دوقلوست، باید همهی اعیاد ما هم انشاءالله همینجور باشد. بههرجهت این عید را تبریک میگویم به همهی برادران و همهی خواهران و انشاءالله یادآوری این روز، چراغ راه آیندهی ما باشد. خود ظهور پیغمبر، حالا تولد آن کسیست که ما میخواهیم شرح حالی از آیندهی این مولودها بگوییم. پیغمبر که همه خب در داستانهایش مطلعیم، خواندهایم که یک دنیایی را از جهل و خرافه و هزاران تعصب ناراحتکننده آفرید. دشمنان دیروزشان را تبدیل به دوستان فداکار امروزی کرد که نمونهی آن؛ دو تا قبیلهی اوس و خزرج که سالها دشمنی بین اینها بود؛ اینها را تبدیل به دوستی کرد. که این دو تا قبیله هر دو تسلیم شدند به عظمت پیغمبر. از این منجلاب، خداوند اینها را نجات داد، راه راست و شوسه به سمت فلاح و راحتی را نشان آنها داد. دست بعضیها را گرفت و برد و بعداً هم به خود همانها سفارش کرد. این است که یک عدهای از مردم آگاه شدند و راه پیدا کردند ولی باز هم عدهای ماندند. عدهای ماندند که اولاً در اثر عادت به یک زندگی بتپرستی در همان محیط ماندند. فکرشان در همان محیط ماند. بعضیها باور نمیکردند که پیغمبر مالی میگیرد به مردم قسمت میکند و خود از آن بهرهی ظاهری نمیبرد. بهرهی پیغمبر از جانب خداست و او یعنی خزانهی الهی کلیدش در او بود، محتاج به اجازهی مجدد نبود تمام اوامر خودت. در این مهلت، در این محیط زندگی کردند و آداب و رسوم خاص خود یاد گرفتند. کلاهبرداران یا بعضی موشهای چیز بودند که اول خفه شدند و گوشهای گرفتند یا ساکت شدند و مسلمان شدند. بسیاری از اینهایی که ما لعن میکنیم اینها به صورت ظاهر مسلمانانِ خیلی معتقد بودند؛ خودِ «زیاد ابن ابیه» گرچه اصلاً وجودش با لعنت هماهنگ بود ولی ظاهراً مسلمانی بود و حتی تا مدتی از طرف علی (ع) حکومت فارس را داشت. پسرش «ابن زیاد» همراهانش هم اینها بسیاری بودند. کم کم خیل اینها زیادتر شد و بر روحیهی مردم تسلط پیدا کرد و آنها را در همان راهی که میرفتند دچار انحرافات کرد و بعد، این انحرافات تدریجاً اینقدر بزرگ شد که به کلی از اسلام جدا شد. ظاهرِ اسلام، ولی هیچیک از واقعیات اسلام را نداشت. اما در چنین وضعی خداوند نخواست که ملتی را که دوستش- حبیب خودش- محمد مصطفی آماده کرده بود و در راه خدا میرفتند، اینها به کلی منحرف بشوند. چراغهایی در بین مسیر، اینها داشتند که یکی از عمدهترین آنها زندگی حضرت «جعفر صادق» بود. حضرت «جعفر صادق» مورد قبول و احترام تمام بزرگان آن ایام بود و غالباً به شاگردی حضرت افتخار میکردند؛ کمااینکه بسیاری از علمای زمان حضرت، منجمله مثلاً ابوحنیفه و امثال اینها افتخار میکردند که چند سالی در خدمت پیغمبر بودند. این چراغ هم که شعلهی چراغ اولیه بود بر ملت مسلمان ارزانی فرمود. انشاءالله ما بتوانیم چراغی را که در این ایام افروخته شد و همگان احساس کردند ما هم بتوانیم نگهدارش باشیم و شعلهاش را بلندتر کنیم. مجدداً این عید را تبریک میگویم و انشاءالله خداوند موفقیتهای دنیوی و اخروی به کارتان بدهد.
میگویم توجه بفرمایید همهتان؛ من چون یک نفرم از لحاظ بدن هم ضعیفم، انشاءالله از لحاظ معنا نه، قوی. بتوانم… از لحاظ بدن ضعیف، مهلت کم، عدهی شما هم زیادتر است انشاءالله خدا زیادترش کند و انشاءالله نیروی شما را هم زیادتر کند. بنابراین برای اینکه هرچه بیشتر چیز کنیم، آنهایی که قبلاً یا در موارد مختلف یا جای دیگری امکان مصافحه دارند، تشریف نیاورند، توی دلشان مصافحه کنند و با برادر دیگرشان. فقط اینهایی که نیامدند، از شهرستانها اینها هستند، اینها بیایند انشاءالله. خیلی متشکرم از همه.
مجدداً تبریک میگویم به همهی برادران و خواهران. انشاءالله سایهی آن بزرگوارانی که ما را از مرگ به حیات راهنما شدند، همیشه سایهشان بر سر شماها باشد و از ما حمایت کنند.