بسم الله الرّحمن الرّحیم
یک تبریک هم بگویم در موقعی که چاره ندارم، نمیتوانم زیاد حرف بزنم، معطل بشوم، این است که این تبریک من را قبول کنید؛ با قبول این، خداوند هم محبت میکند بهتون یک قبولی هم به شما میدهد که من هم خودم جزئش باشم، جزء همان قبولی باشم. انشاءالله خداوند همهی عبادات شما را در مقام خودش قبول کند و به شما اجر بدهد، به شما دنیا و آخرت را بدهد. انشاءالله ما عاشق آن دنیایی هستیم که خدا داده به ما، نه دنیای دیگری. دنیایی که شعبهای از همان اُخری هست.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
انشاءالله همیشه در زیر سایهی این بزرگوارانی که خودشان رفتند ولی سایهشان همیشه هست بر سر ما، در زیر سایهی این بزرگواران زندگی مرفه و آرام و عبادات خالصانه داشته باشید، مثل اینکه یعنی پیغمبر که آمد، آن اوایل خب اولش که خیلی اذیت کردند حتی پیغمبر به آن روستایی که نزدیک مکه بود- اسمش حالا سر زبانم است- رفت که آنجا اگر مؤمنی باشد اسلام بیاورد ولی بچهها- البته به تحریک بزرگها- جمع شدند و پیغمبر را مثل یک مرد غریبه از ده بیرون کردند و حتی سنگ زدند به پای مبارک آن حضرت که زخمی شد. آنقدر سنگ زدند، این یک نفر ایمان آورد و مسلمان شد. غلام، یعنی نوکر یک خانواده فقط. این اولِ مسلمانی بود. اولِ اسلام بود. اول اسلام بود که هنوز خداوند اجازه نداده بود که صدایش را بلند کند که مردم بفهمند. فقط خودش و همسر بزرگوار و چیز با هم میرفتند گوشهی مسجد مکه، مسجدالحرام و به نماز میایستادند. «نماز» هم ما حالا اسمش را میگذاریم میگوییم نماز، نمیدانیم چی میگفتند؟ چه حرکاتی میکردند؟ البته همه میگویند همین نماز را که ما میخوانیم همین نماز را میگویند آن موقع، ولی بههرجهت اینجوری در گوشهگیری و در خفا زندگی میکردند. محمد را میشناختند توی قبیلهشان، ثروتمندی نبود که از لحاظ ثروت بشناسند؛ از لحاظ خانواده میشناختند. مثلاً ممکن بود بگویند که نوهی آن آقای حرمدار یعنی عبدالمطلب که خانه را حفظ میکرد، این حضرت نوهی اوست و همینجور… این جور، اینقدر هم نمیشناختند در هیچ چیزی ولی این حضرت نامش به جایی رسید که خداوند تقریباً نه مثل ما بشرها که هزار عیب داریم بهعنوان منتگذاری گفته باشد، نه. میگوید: ألم نشرح لک صدرک، و وضعنا عنک وزرک، و رفعنا لک ذکرک، فأن مع العسر یسرأ، أن مع العسر یسرأ. آیا ما سینهی تو را گشاده نکردیم؟ چرا. در آن جلسهای که به صورت معنا دید پیغبر در بچگی، جوانی، که دو تا فرشته از آسمان آمدند سینه را شکافتند، سیاهیهای سینه را ریختند دور، تمیز کردند شستند. خداوند این پیغمبر را آراسته به اخلاق، به همهچیز برای ما فرستاد. «ألم نشرح لک صدرک، و وضعنا عنک وزرک». از تو آن سنگینی بار را برداشتیم، یعنی همانجا بود که به دهی میرفتی پایت را زخم میکردند، بیرونت میکردند ولی حالا نامه مینویسی به امپراتوران جهان و مایهی افتخار همهی ماها میشود. «و رفعنا لک ذکرک». و نام تو را بلند کردیم. در همهجا نام تو بلند است، که ما وقتی نام او میشنویم صلوات میفرستیم ولو در دلمان باشد. «رفعنا لک ذکرک». همهی اینها را دیدی پس اینجا این سوره هم، سوره درست است خطاب به پیغمبر است ولی چرا در کتاب عمومی گفته شده که همهی مردم؛ بنابراین همهی مردم هم چیز هستند. هر کسی همین. «فأن مع العسر یسرأ». ببین یادت بیاید، ای مردم مسلمانی که تابع این بزرگوار هستید ببینید خدا به او چی گفت، به ما هم همین را میگوید. هر سختیای هست یسر و آسایش هم دارد، نگران نباشید. باز هم تأکید میکنم در هر سختیای، آزمایشی. حالا که اینجوری شده هر وقت میتوانی عبادت خدا را به جا بیاور. البته این عبادت یعنی عبادتی که باید ایستاد و… واِلا همیشه باید در حال عبادت باشید. خود تبریک هم که ما میگوییم عبادت است. تبریک میگوییم برای کی؟ برای کسانی که بندگان خاص خدا هستند. خدایا ما به این بندگانت ارادت داریم، ورود آنها را، تولدشان را تبریک میگویم. خدایا ما را هم جزو همانها… ولی این هم بدانید؛ «أن مع العسر یسرا». هرگز ناراحت نشوید. هر عسری که داشته باشید خداوند یسر هم باهاش هست منتها باید بدانید، یسرش را خودتان فراهم کنید، انشاءالله.