سید علی میرفتاح
به روایتی، سالروز وفات مولاناست. شب عرس: به معنی عروسی. مولانا به بازماندگانش گفته «به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/ گمان مبر که مرا درد این جهان باشد».
خداوندگار از دریغ و افسوس خوشش نمیآمده، افلاکی هم به مناسبتی از حضرتش نقل کرده «دریغ میان ما چه میکند؟» غزلی که یک بیتش را جلوتر نوشتم وصیتنامه شاعر است: «برای من مگری و مگو دریغ دریغ/ به دوغ دیو درافتی، دریغ آن باشد». دوغ دیو یعنی گرفتار اهریمن شدن. باید برای کسی بگرییم، یا وقتی به حال و روزمان تاسف خوریم که فریفته شیطان شویم… از دید ملای روم، مرگ یک جور غروب است: «غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟» اتفاقاً به شیعیان حلب هم انتقاد میکند چرا میگریند. تعبیرش جالب است: «روح سلطانی ز زندانی بجست/ جامه چه درانیم و چون خاییم دست؟» در آن غزل معروف «بمیرید بمیرید» هم گفته: یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان/ چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید…» چیز دیگری میخواستم بگویم، افتادم به شرح غزل. مرا چه به این بلندپروازیها؟ «خویشتن بشناس و نیکوتر نشین.» میخواستم بگویم اگرچه قونیه تبدیل به یکی از جاذبههای گردشگری شده و ترکیه دنبال بهانه است تا توریسم عرفانی را رونق بخشد، اما کار بدی نمیکند. بد که نیست، خوب هم هست. بالاخره کسی که هزینه میکند و به قونیه میرود، خواه نخواه یک فرقی با مسافر آنتالیا دارد. مسافر آنتالیا را طعنه نمیزنم. هرکس هرجا دوست دارد و آنجا خوش است، برود و صفا کند و حالش را ببرد. گوشت بشود بچسبد به تنش. بد، آن است که در پوستین خلق بیفتیم و در کار مردم فضولی کنیم. عرضم چیز دیگری است.
میخواهم بگویم چرا ما بلد نیستیم تور عرفانی راه بیندازیم و مسافرها را به سمت شهرها و مکانهای درست و حسابی ببریم؟ قونیه تماشایی است اما بسطام و خرقان و نیشابور هم تماشاییاند. راه انداختن شب عرس که سخت نیست. مگر نه اینکه مولوی شیفتهی شمسالحق تبریزی بوده؟ به قول شهریار آنکه آنجا میزبان شمس ماست، میتواند یکشب اینجا میهمان شمس ما باشد؟ عرضم را ملتفت میشوید؟ میگویم خب چرا ما برای عرس و غیرعرس برنامه نمیریزیم و سفر تدارک نمیبینیم؟ کاری به دولت و سازمان گردشگری ندارم. منظورم خودمان است که میتوانیم دوستانه برنامه بریزیم و مسافرت کنیم و به خوی و تبریز و خراسان و دامغان و ری و… برویم و تاریخ عرفان و ادبیات را مرور کنیم. ترکها با یک قونیه دارند صفاها میکنند و ما کلاً بازی را نه فقط در آنتالیا که در عرفان هم به ایشان واگذاشتهایم.
منبع: روزنامه اعتماد ۹۶/۹/۲۶