بسم الله الرّحمن الرّحیم
بشر خب از اولی که ظاهر شد؛ فکر میکنم احتیاطاً مردم میگویند اینجوری- فرقی نمیکند- میگویند که به صورت یک حیوان معمولی، حیوانهای دیگر به دنیا آمد، بزرگ شد و زندگی کرد. ولی ما حیوان، این حیوانی که اینجوری است بشر نمیشود. بشر آن حیوانی بود؛ از اولی که به دنیا آمد تحت حمایت بود و از همان اول هم تنهایی را نمیپسندید. حتی الان هم ما بچههای نوزاد، شیرخور را میبینیم از مادرشان وقتی میرود بیرون خیلیهایشان، بعضیهایشان نه، آرامند، ولی خیلیهایشان در همین مدت که احساس میکنند کسی ندارند گریه میکند، ناراحتی میکند، غالباً اینجوری است. این برای یک فطرتیست که خداوند در این حیوان- در این انسان- حیوان که اسمش انسان است، آفریده شده که همیشه باید با دیگران زندگی کند. در همین وضع زندگی میکند و تکامل زندگیاش و تکامل وضع زندگیاش در اثر فکر خودش است و این فکر خودش سرچشمه میگیرد از آن فطرتی که خداوند آفریده. بنابراین در هر فطرتی، در هر اقدامی اگر نقشی از فطرت درش باشد موفق میشود. اینکه عملاً ما یک چیزی طبیعی میدانیم علتش، و آن این است که اجتماع و جمع بودن مردها با هم موجب قدرتشان میشود که بتوانند کاری بکنند. فراوان در تاریخ نمونههایش را داریم که مهمترین نمونههایش در داستانهای صدر اسلام است. چرا اتفاق موجب پیروزی میشود؟ برگردیم به همان فرض کنید جنگ بدر. در آن جنگ سیصد و سیزده نفر میگویند و این هم که الان برای ما مانده، برای شیعیان، میگویند: امام زمان ظاهر که بشود انشاءالله سیصد و سیزده نفر. برای اینکه آن حضرت مسلماً پیرو جدّش است و ما هم از همین الان پیرو آن امام هستیم و پیرو جدش یعنی پیغمبر. این است که به سیصد و سیزده یک تقدسی قائلیم. در اثر این پیروزی، اینها پیروز شدند، ولی آیا یک شتر- شش تا شتر میگویند داشتند، نمیدانم چند تا- یک شتر نیرومند است، شش تا شتر نیرومند نیست؟! نه. این زیادیِ عدد لشگریان نه مال عددشان است و نیروی ظاهریای که دارند؛ مال آن نیروی معنویایست که دارند. آن نیروی معنوی سرچشمه میگیرد از فطرتشان، از آن خاصیتی که خداوند در اینها آفریده. به همین حساب هم خب خیلی مفصل میشود صحبت کرد، این یک چیز است، ولی در همین حال هم در زندگی معمولی وقتی که میبینیم چند نفر با هم مهربانی … دارند یک حالت خاصی به ما دست میدهد مثل علاقهمندی و میل. و من در بین فقرا بودم خیلی هستند ولی دوتا خانواده به نظر من خیلی چیز است؛ یکی خانوادهی مرحوم عراقی، حاجآقا محسن عراقی، یکی خانوادهی نسلی که از حاجآقا محسن عراقی مانده و الحمدلله تا یک قدری هم نسلی که از مرحوم آقای «سلطانعلیشاه» مانده، در خانوادهی ایشان الحمدلله آن تفرقه نیست. اختلاف با هم دارند ولی آن تفرقه نیست. وجود ندارد. و یک خانوادهی دیگر که اسمش یادم رفته، از فقرا هستند، این دوتا خانواده، و به همین جهت هم من از آنها خواهش کردم گفتم که وقتی یک نفرشان از این خانواده میخواهد بیاید پیش من، خبر میدهند، همه میتوانند بیایند. یعنی: «یک، همه است». این امر را ما فراموش نکنیم و البته با هم بودن و اتحاد لازمهاش این نیست که از عقاید خودش، از وضعیت خودش به اندازهی حتی یک ارزن کم بکند مگر آنهایی که قابل کم کردن هست، آن اعتقاداتی که قابل کم کردن هست، با توافق کم میشود. بنابراین خود همبستگی ولو دشمنی هم نباشد که بگوییم برای مخالفت، نه، خود همبستگی نیرو را زیادتر میکند. آن مَثَل مشهور است که در کتابهای ابتدایی هم حتی بود خیلی. پادشاهی چند تا پسر داشت، دوازده پسر مثلاً، بهعنوان آخرین وصیتش بچههایش را جمع کرد. دوازده تا تَرکه کندند آوردند. یک ترکه داد همه توانستند بشکنند… دو تا شد، کمکم پنج تا شد، پنج تا شش تا شد دیگر نمیتوانستند پنج-شش تا را بشکنند. اجازه داد گفت با هم هم باشد، هر کدام با هم نه، تکتک ولی پنج نفر آمدند دیدند نمیتوانند. این نشاندهندهی این است که نیروی پنج نفر پنجبرابر نیروی یک نفر نیست. بیشتر است. یعنی پنج ترکه به اندازهی بیست ترکه نیرو دارد. این هم شما همیشه بدانید که بنابراین استحکام یک ملتی و یک گروه، استحکامشان بر همبستگیشان است باهم. حالا این همبستگی فواید دیگری هم دارد. خوشبختانه ما فقرا الحمدلله این همبستگی را باهم داریم؛ بالنسبه، جز موارد خیلی معدود و نادری که هست که امیدوارم آن هم مورد توجه و مورد رفع کدورتها قرار بگیرد انشاءالله. خداوند هم از جمع راضیست، نگاه میکنیم در همهی موارد، خداوند چیزی را که میخواهد با جمع بهتر است. نماز معمولی گفتهاند که واجب است برای هر کس، پنج نماز، ولی گفتند مستحب است و بهتر است به جماعت باشد. نماز جماعت غیر از نماز که هست، جماعت هم درش هست. نماز یعنی؛ خود نماز، مناجات با خداوند است. خب خداوند اگر این مناجات را دوست دارد نباید بگوید که دو-سه نفر با هم بیایند مناجات کنند، مناجات تکتک است، معذلک روی اهمیتی که خداوند میدهد و به ما هم توصیه میکند، این است که همه کارهایتان حتی عبادتت، من که خدا هستم بهتون میگوید آن نمازی را که تکی میخوانی برای من، با هم دستهجمعی بخوانید. در روزه مستحب است موقع افطار دعوت کند از مهمانهایی، منتها با توصیه اینکه اسراف نکنند، کمااینکه مشهور است که دو نفر از صحابه- که حالا اسمهایشان یادم نیست دقیقاً- مثلاً فرض کنید که سر افطار وقتی خوردند تمام شد، سلمان که مهمان بود گفت: الحمدلله، شکر خدا را که ما را قانع قرار داد که همان یک لقمه نان کافی است برایمان و قناعت کردیم به یک لقمه نان. صاحبخانهاش که او هم از… گفت که یادت باشد به خدا بگو که درست است یک لقمه نان است ولی همین یک لقمه نان، ابریق من به گرو رفت، که به اندازهی یک لقمه نانی که دو نفری بخورند نداشته. ابریقش را گرو گذاشته نان گرفته. ولی بههرجهت نشاندهندهی همبستگی اینهاست و نشاندهندهی این که ولو به قیمت گرو رفتن لوله آفتابه آمده. حالا ما هم انشاءالله خداوند این توفیق را به ما بدهد. این دل را به ما بدهد که دل ما بخواهد. سعی کنیم دلمان بخواهد که با دیگران خوب باشید و همراه باشید. دلتان بخواهد؛ خداوند درست میکند.