Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح چهارشنبه ۹۶/۹/۲۹ (تعادل و کمال به داشتن صفات برجسته – انسان کامل)

Dr Noor Ali Tabandeh Majzoub Alishah 93 gha ng بسم الله الرّحمن الرّحیم

مطالب راجع به عرفان همیشه یکی‌ست، چیز نمی‌خواهد، منتها هرچندوقتی یک نفر که تئوری‌سازی‌اش یعنی تسلطش بر افکار و بر کلمات زیاد است مجموعه‌ای از این‌ها را جداگانه یک اسمی برایش می‌گذارد. مثلاً خب در همه‌ی ایام زندگی بشر، خودش جوانمردی و گذشت را یکی از شرایط بزرگی و بزرگواری می‌داند. خب داستان‌هایی هم که ساخته شده، نه اینکه داستان ساخته شده؛ واقعیت آمده رد شده هیچکس توجه بهش نکرده ولی یک شخصی به این‌ها توجه می‌کند، این‌ها را جمع می‌کند و ازشون یک تئوری می‌سازد. مثلاً همین بزرگی؛ یکی این بزرگی را دارد ولی هزار حسن دیگر را که باید داشته باشد ندارد. بزرگی دارد ولی سخاوت ندارد که یکی را که زندگیش بر تباه است درست… یا کسی سخاوت دارد، این را ندارد. یا کسی طبع شعر دارد، شعر می‌گوید ولی شعرش «شعر» است. یعنی هیچ خودش خبر ندارد. شعری می‌گوید دیگران بهره می‌گیرند. بنابراین ما می‌بینیم تعادل و کمال یک شخص به یک جزء نیست. چندین صفت باید داشته باشد. اگر همه‌ی آن صفات را کسی داشت اصطلاحاً بهش می‌گویند: «انسان کامل». انسان کامل هم علی‌القاعده نباید خیلی آسان پیدا بشود. ما که شیعه‌ایم و می‌گوییم چهارده‌معصوم، یعنی معتقد هستیم که آن چهارده نفر انسان کامل بودند، دیگران را نمی‌دانیم، بعضی‌ها ممکن است باشند، بعضی‌ها ممکن است نباشند دیگر. صفات خوب داشته باشند. این صفات خوب، صفاتی که مجموعه‌ی یک عارف را تشکیل می‌دهد. فرض کنید مثل یک پازلی. این پازل تمام آن قطعات اگر جمع بشود یک تصویر کامل می‌دهد.‌‌ همان جور تمام این قطعاتی که برای صفات یک مرد عارف کامل گفته‌اند آن صفات هم اگر جمع بشود در آن شخص، می‌گویند: انسان کامل. پس نه اینکه انسان کامل از پیش نبوده و حالا هست یا از پیش بوده و حالا نیست، نه. همیشه یک جور است. اسمی که برایش گذاشته‌اند فرق می‌کند. آنوقت‌ها «انسان کامل» می‌گفتند فرض کنید ائمه، چهارده‌معصومی که ما می‌گوییم سالم هستند، کامل هستند، آن چهارده معصوم را می‌گفتیم کامل و کسانی هستند که باید از آن‌ها پیروی کرد، دیگر چیز نمی‌گفتیم بعد باید توصیف… اما با یک کلمه‌ «انسان کامل» همه‌ی این صفات و خصوصیات را بیان کردیم. یعنی که این کلمات و این اصطلاحاتی که ایجاد می‌شود، اصطلاح ایجاد می‌شود، نه خود صفت، این کلمات انسان کامل. فرض کنید داستان «پوریای ولی» را همه شما شنیدید و گفتید. پوریای ولی این صفتش دیده شد که گذشت کرد. به خاطر یک انسان دیگری از دارایی خودش یعنی از قهرمان بودن گذشت کرد که او زنده بماند. ممکن است این پوریای ولی هزار عیب دیگر هم داشته باشد؛ آدم بداخلاقی باشد، مثلاً آدم کِنِسی باشد، آدم پرخوری باشد و این‌ها، به آن‌ها کاری نداریم. چون این یک صفت در او خیلی برجسته شد به نام پوریای ولی شناختیم. به این جهت «انسان کامل» نه اینکه در یکی، که یک یا دو یا چند صفتِ خوب دیدید، سراغ داشتید، فکر کنید که او همه‌ی صفات را دارد! مگر هر صفتی را ببینید. ولی خب مجموعاً خداوند این مجموعه‌‌ی صفات و این چیز‌ها را به بندگانی از خودش می‌دهد که مأمور هدایت خلقند. یا فرض کنید در مقام عرفان و تکامل در عوالم عرفانی، خب از بایزید بسطامی خیلی چیز‌ها دیدید. در «تذکرةالاولیاء» صفات بسیاری و حالاتی از بایزید بسطامی ذکر شده. از دیگران هم همین، که نشان‌دهنده‌ی آن فداکاری و گذشتی می‌شود که بر درجات آخر عرفان است. یعنی آن درجاتی‌ست که به قول آن شاعر می‌گوید: چنان پر شد فضای سینه از دوست/ که نقش خویش گم شد از ضمیرم. آن‌وقت به‌عنوان مثال هم خواستند آن داستان را بگویند؛ مولوی می‌گوید که آمد منزل معشوقش در زد. خب از توی منزل، خود آن شخص، خود آن عارف جواب داد: کیه؟ این گفت: منم. گفت: برو، اینجا جای «من» بودن نیست. این را رد کرد. این رفت مدتی بعد آمد. در زد. همان عارف گفت: کیستی؟ گفت: «تو»ام. یعنی از خودش، البته این خیلی تخیلی است، توهمی. این حالات در مراحل عالیه‌ی عرفان در همه‌ی عرفا هست، یعنی حالت این که منیّت و خودیّت برای خودش حس نمی‌کند. این را خب همه می‌گفتند از قدیم. یک نفر، آقای شیخ محی‌الدین این‌ها را دیده. دیده است که این‌ها کمتر می‌شود با سایر صفات در یک جمع… بعد خواسته است این صفت را یعنی گذشت از انانیت و هویت خودش و گذشت مرادش را، مریدش را در خودش ببیند، این‌ها حالات مختلفی دارد. در شیخ ابوسعید یک جور دیده می‌شود، در آن‌یکی دیگر یک جور. دیده می‌شود در همه ولی در هر کدام یک جور. این آقای شیخ محی‌الدین (رحمت‌الله علیه) این‌ها را جمع کرد، چون نویسنده و دانشمندی هم بود. به این‌ها گفت: «وحدت وجود». یعنی آن وجود، آن صفات بزرگواری‌ای که در این هست در آن هم‌‌ همان است. آن هم دارای همین است. این هم دارای همان، یکی است، وحدتی‌ست بین این‌ها، یعنی کسی یکی را تجربه کند، دقت کند میفهمد همه‌اش را. همه‌ی عرفای سابق می‌بینیم در این زمینه یک حالاتی داشتند؛ تذکرةالاولیاء را بخوانید. شیخ محی‌الدین این‌ها را جمع کرد گفت: مجموعه‌ی این صفات، «وحدت وجود» است. یعنی جز وجود خداوند چیزی نمی‌بیند و لازمه‌ی این آن است که غیر از او هم نبیند. اسم این را گذاشتند «وحدت وجود». بعضی‌ها آمدند از این لغت عصبانی شدند، عناد و دشمنی با وحدت وجود. وحدت وجود یک حالتی‌ست از عرفان، از عرفا، وقتی در درجه‌ی آخر، همه‌ی حالات را دیده باشند؛ از فداکاری، گذشت، مهربانی و حتی تحکم به‌موقع همه‌ی این‌ها را دیده باشد آن‌وقت… این که علی (ع) را خداوند تعریف کرد خود محمد را تعریف نکرد برای اینکه یک حالت خیلی سختی‌ست که ما‌ها، همه‌ی مردمی که پیرو محمدند و مسلمانند طاقت اجرای آن را ندارند. این است که محمد خودش حداقلِ زندگی را برای همه‌ی ما گفت؛ یک نمازی، یک روزه‌ای، یک عبادتی اینها. آن حالات عالیه را سپرد به علی. نه اینکه خودش نداشت. خودش استاد علی و صد تا مثل آن بود. علی می‌گفت: من بنده‌ای از بندگان محمد هستم. این را خود علی می‌گفت. تعارف هم نداشت با ما. عملاً می‌دیدیم که هر جا پیغمبر، چیزی بود، منتها پیغمبر لازمه‌ی این صفات را که جمع بشود برای عارف، سپرد به علی که به ما نشان بدهد شناخت چیه؟ عرفان چیه؟ بزرگواری چیه این‌ها؟ این است که همه‌ی این اصطلاحاتی که در عرفان هست غالبِ آن‌ها واقعیت خارجی دارد منتها با یک اسم دیگری، با یک وضع دیگری. انشاءالله ما ندانیم همین اصطلاحات را، ولی عملاً بدانیم خوب است. یعنی مثلاً ما یک بزرگواری می‌کنیم و نانی را که برای خودمان است برمی‌داریم می‌دهیم به او. این فداکاری و گذشت است. ما این حالت را داشته باشیم که نبینیم کسی نیازمند است و ما به کمکش نرسیم. اسم این حالت را مثلاً گذاشتند فداکاری. حالا ما آن صفت فداکاری را داشته باشیم بدون اینکه اسمش بدانیم. بدون اینکه متوقع باشیم دیگران ما را آنجوری بگویند. این صفتِ «انسان کامل» است. به‌هرجهت «انسان کامل» که از من پرسیده بودند هست؟ واقعی است یا خیالی؟ اینجوری‌ست. هم واقعیت دارد، هم کمتر هست. برای اینکه هیچ‌وقت ناامید نشوید این واقعیت را بپذیرید و کوشش کنید برای اینکه خودتان یک انسان کامل باشید. نگویید که فراهم نمی‌شود، نه. چه کار دارید. شاید خداوند در یک لحظه این کار را کرد و شما را به درجه‌ی انسان کامل، یعنی همه‌ی آن صفات را هم… انشاءالله خداوند همه‌ی ما را حفظ کند.