Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح جمعه ۹۶/۱۰/۱ – خانم‌ها (عدد چهل و مراحل مختلف تکامل انسان – احترام به قانون الهی و حقوق افراد)

Hhdnat majzoobaalishah96 70 بسم الله الرّحمن الرّحیم

این عدد «چهل» که در مَثَل‌ها هم وارد شده، می‌گوید اگر چهل شب و چهل روز بدوی به این راه نمی‌رسی مثلاً، و امثال این‌ها. این مبنایش مثل مبنای خیلی چیزهای دیگر- بحث‌های دیگر از این قبیل- مبنایش مبنای طبیعت انسان است. طبیعت انسان در هر چهل روز یک تکامل پیدا می‌کند. این تکامل در کوچکی یعنی از وقتی که در رحم مادر یک جانی پیدا می‌کند تا وقتی که بچه‌ای می‌شود و بزرگی می‌شود محسوس است. دیده می‌شود، فهمیده می‌شود. البته بعد بزرگتر که شدند این‌ها، دیده نمی‌شود و خودشان می‌دانند. در هرچه. کمااینکه احکام فقهی هم منطبق با این تقسیم‌بندی شده است. مثلاً در احکام شرعی یک حکم «قصاص» هست که البته نه این قصاصی که مردم می‌گویند یا حالا… قصاص شرعی واقعی. همان قصاصی که اگر یادتان بیاید این مطلب را که بار‌ها گفته‌اند بهتون؛ علی (ع) را وقتی آن شخص ضربت زد، گرفتنش، بعد در‌‌ همان روز یا دفعات دیگری حضرت سفارش کرد فرمود؛ این غذایی که برای من آوردید، از این غذا برای او هم بردید؟ یکی گفت مثلاً بله یا گفت نخیر. گفتند: عین آنچه برای من می‌آورید یعنی آنچه که مایه‌‌ی حیات من است، مایه‌ی حیات او هم باید باشد. یعنی به حیات او همانقدر علاقمندم که به حیات خودم علاقمندم. این آن حدّ اعلایش است. تا وقتی که حکم حاکم شرع چیز بشود. در این مورد هم خب مردم طبیعتاً- الان ما‌ها خودمان هر کدام اگر فکر کنیم، مجسم کنیم کسی که علی (ع) را ضربت زده، دارد می‌گوید به من بدهند من چه کارش می‌کنم، لااقل چهار تا فحش می‌دهم، کتکش می‌زنم. حضرت فرمود: نه، زندگی آرامی داشته باشد. اگر مُردم؛ یک ضربت به من زده، نمی‌دانم آن ضربت را برای چی زده، چرا؟ اگر مُردم از طرف اولاد من یک ضربت به او بزنید. حالا آن ضربت او را کشت، مُرد، و اگر نکشت (زنده ماند) دیگر اذیتش نکنید. یک ضربه. به این اندازه ما را چیز می‌کنند. چرا؟ چون اگر خوب فکر کنید این، هر انسانی، میلیارد‌ها انسان الان هستند، از اول هم بودند تا حالا. هر انسانی را یک مراحل تکاملی به وجود آمده، بزرگ شده، رشد کرده، یک مدتی از او گذشته. وقتی خودش یک خرده سنش بالا شد فکر کرد، این نظام را، این زحماتی را که کشیده به خاطر آورد، باید فکر کند که تمام مردم همین زحمات را کشیدند، همین ناراحتی‌ها را دارند. مجموعه‌ی این ناراحتی‌ها را نمی‌شود بیخودی از بین برد. مجموعه‌ی آن انسان‌هایی که این همه زحمت کشیدند بیخود نمی‌شود از بین برد. این همه خون‌هایی که به ناحق ریخته می‌شود، آن کسی که ناحق خون ریخته او هم باید مجازات… همه‌ی این‌ها هست، منظم. هر چهل روز گفتند دیه‌ی جنین را معین کردند یعنی اگر دعوایی بشود، در دعوا یا اختلاف قدیمی باشد، بزند به یک زنی، ضربه‌ای بزند که آن ضربه موجب سقط جنین او بشود، باید دیه‌ی آن جنین را بدهد. یعنی او ا یک انسان حساب می‌کند. باید دیه… منتها دیه‌ی او فرق می‌کند. هر چهل روز که بگذرد دیه‌اش بیشتر می‌شود. به اندازه‌ی یک انسان کامل نیست. دیه‌اش کم است، چهل روز که گذشت بعد از چهلم دیه‌اش سنگین‌تر می‌شود و همینطور… این حساب‌هایی که ما از فکر کردنش، نوشتنش خسته می‌شویم، نمی‌فهمیم، این حساب‌ها را پیغمبر از طرف خداوند گفت. پیغمبری که ظاهراً بی‌سواد بود، توی کارهای اجتماعی هم تا آنوقت مثلاً نبوده. این پیغمبر این‌جور قواعد مفصل و منظمی گفته. آنوقت آدم یادش می‌آید آن شعر سعدی می‌گوید: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی  به کف آری و به غفلت نخوری». و همه‌ی این قواعد را خداوند معین کرده، به زبان پیغمبر گفته. حالا فکر کنید احترام این قانون، احترام قانون شرع، احترام خداوند را نگه دارید و نگه داشتن این احترام این است که تمام دستوراتی که داده اجرا کنید. انشاءالله.

دو نفر قوزی (قوز داشتند)، بعد از چند روز یکی از این‌ها دید که آن رفیقش دیگر قوز ندارد! گفت: چه کار کردی آن را برداشتی؟ این داستان را گفت. گفت: صبح رفتم حمام- مَثَل مشهور که می‌گویند در حمام جن هست- دیدم جار و جنجال و سر و صدا هست توی حمام. پرسیدم: چیه؟ فکر کردم که این‌ها جن‌ها هستند و حتماً عروسی دارند که داد و بیداد می‌کنند. شروع کردم به رقصیدن و این‌ها و … یکی آمد گفتم: تبریک می‌گویم. گفت: خیلی متشکر، تو چی می‌خواهی؟ گفت: من می‌خواهم قوزم نباشد. قوز را برداشت انداخت دور، خوب شدم. این‌ها، این داستان‌ها تمثیلی‌ است. این که شنید خوشحال شد، گفت خب من هم همین کار را می‌کنم. رفت حمام دید سر و صدایی‌ست، بعدش هم رقص و خوشحالی کرد، آن جن‌ها آمدند گفتند: چرا روی… گفت: برای شما… گفتند: ما عزاداریم. و حالا به جبران این که نفهمیدی؛ آن قوزِ او را که برداشتیم می‌گذاریم روی قوز تو. یعنی بدترش هم می‌کنیم. «قوز بالا قوز» که می‌گویند این است. یاد باید بگیری که در مجلس عزا، عروسی نکنی. در مجلس عروسی، عزا نکنی. و یاد بگیرید نامه را چه‌جوری می‌دهند. 

در مورد زلزله می‌گویند، قرآن می‌گوید که: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»؛ یعنی زمین سنگینی‌های خودش را بریزد بیرون. ببینید چه سنگینی دارد! خود کره‌ی زمین که وزنی ندارد، توی آسمان‌ها… پس یک چیزی که وزن دارد، وزن حالا؛ یا وزن صحیح یا وزن غلط، «أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا». بعد حتی مردم بهش می‌گویند که چرا اینجوری؟ چه‌جوری هست؟ چرا از… «بِأَنَّ رَبَّک أَوْحَى لَهَا»، خداوند بهش وحی کرد، یعنی دستور داد. حالا پس بنازیم باز هم به درگاه خدا، به همین… خداوند خب، دستور خداوند هم باشد، شیطان می‌کند، هستند شیاطین.