بسم الله الرّحمن الرّحیم
خداوند به ما خیلی مهربانی نشان داده؛ مهربان که هست، میگوییم: «الرحمن الرحیم». رحیمترین رحیمهاست، نشان داده، ولی نسبت به ما این محبت را کرده که این زلزلهها را دانهدانه فرستاده. یکمرتبه نفرستاده که هفت ریشتر آن باشد، پنج ریشتر این، اینها جمع بشود؛ ده-دوازده ریشتر بشود به کلی نابودمان کند، نه، ما را آفریده و به قول: «لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْر»؛ فقط ناراحتی و کفر را از بندگانش خوشش نمیآید، ناراضیست. اینها را برای همان چیز کرده که ما بفهمیم. خیلی خب، چه جوری بفهمیم؟ خب فهمیدیم یک خرده. فهمیدیم ولی کتاب مینویسیم. کتاب مینویسیم که بله چنین است، چنان است. هر کدام به اندازهی ده تا کتاب فهمیدیم، ولی به کتاب مینویسیم. مثالها در چیزها خیلی هست؛ یکی آن کتاب «سفرنامه ابنبطوطه» «بود یا دیگری که میگوید: پهلوی من کسی بود، آشنا، قیافهاش آشنا بود. بعد پرسیدم معلوم شد این همان کسیست که سر حضرت امام حسین (علیهالسلام) را جدا کرده. گفتیم: تو مگر همان نیستی؟! گفت: چرا. گفتم: پس چرا آن کار را؟ گفت: هیچی، آن کار را امیرالمؤمنین گفت. (کیه امیرالمؤمنینش؟ یزید). امیرالمؤمنین گفت. باید رأی امیرالمؤمنین را اجرا میکردم و اجرا کردم. یا کسانی که با خون مینویسد مجرم را عفو کردم. با خون خودش دارد مینویسد عفو کردم و باید برود. بسیاری از این چیزها که در تاریخ بشر فراوان است. ماها هم همینجور حالا، از بزرگ و کوچک و امیر و مأمور همهمان میگوییم این حرف را ولی در عمل باز هم هر کداممان یک امیری هستیم مثل آن امیرالمؤمنینی که آن مرد گفت که برود سر حضرت امام حسین را جدا کند. این زندگی… آخر اگر ما به خدا معتقد نیستیم که بسمالله، همین، نوشجان کنید، صد تا از قبیل خواهد آمد تا شما را، ما گنهکار را پایمال کند، له بکندش در زیر ماساژهای زجرآور. اگر هم معتقدیم که خدایی هست؛ در آن صورت نباید اینجور باشیم. نباید آنقدر دروغ بگوییم. اینقدر دیگر نمیدانم چی بگم! خیلی چیزها هست ولی همهی اینها خداوند آنقدر دریاییست که یک قطره خون تویش بیفتد، آن قطره خون نجاستش را دارد. یعنی اگر همینجوری بگیرند بگذارند. ولی آن دریا این نجاست، خودش را، نجاستش را از بین میبرد، محو میکند. خداوند، زحمت خداوند، عفو خداوند در مقابل گناهان ما به منزلهی همان دریاست در مقابل قطره، ولی بزرگی دریا، نجاست قطره را از بین نمیبرد. همان لب دریا هم اگر شما یک قطره خون از دستتان بریزد آن قطره نجس است. دریا به جای خود، اما این قطره اگر ریخت به دریا، نخواست دیگر بگیرد، دیگر خب، خوب است. اما اگر این دریای … باز هم قطرات دیگر آمد فایده ندارد. دریا کار خودش را میکند. دریای رحمت الهی کار خودش را میکند. منتها کسی که توی رحمت الهی برود. مثل همان قطره، دریا، بغل دریا قطره هم هست. قطره میگوید: چطور او آنجا هست؟ هیچی نیست، پاک است! من نجسم!؟ بله. خداوند همینجور مقرر کرده. تو قطرهی کوچک باید مواظب باشی قطرات خون نیاید که نادرستت کند. حالا قضیهی ماست و همین زلزلههایی که میآید. همین نصایح و بزرگواریهایی که نشان میدهیم، منتها فقط نشان میدهیم ما؛ در این صورت باز هم میآید. از امروز تصمیم بگیریم همهمان هر کدام لااقل نسبت به دیگری رحم و شفقت و مهربانی به کار ببریم. دیگر این اختلافات- حالا اختلافات عمومی یک قطره چیه که خودش باز دعوا سر چیزهای دیگر دارد؟- از این فکرمان خجالت بکشیم. این چی هست؟ اگر با فکر به این نتیجه رسیدیم و قطرات گناه را کنار زدیم خداوند هم کمکمان میکند. نیت کنید و از خداوند بخواهید که خدایا من این قدم و این نیت را برای پاک بودن برداشتم. نه، جلویش مانعی ایجاد نکن، چون خیلی اوقات خب ما میخواهیم کار خوبی بکنیم، موانعی در مقابلش هست. باید از خداوند بخواهیم انشاءالله خداوند در مورد کار خیر ما هیچ مانعی نگذارد. تصمیم به کار خیری که گرفتید انجام بدهید. از امروز به فردا نیندازید. از امروز اگر به فردا بیندازید زلزله هم همین را میگوید. میگوید: من آمدم نخواستم از شما ده-بیست نفر بکشم ولی [اگر] نفهمیدید یک تکان دیگری میدهم یادآوری میکنم، پسزلزلهای میدهیم. خب پسزلزله، پیشزلزله اینها چیه؟ اینها ما اسمش گذاشتیم، همهاش رحمت است، غضبیست که رحمت الهی درش نشان داده. مثل اینکه گناهی کردیم خدا میگوید که بد کاری کردی بیا معذرتخواهی کن که من ببخشم. خودش میگوید: بیا معذرتخواهی کن. «ای دعا از تو اجابت هم ز تو/ ایمنی از تو مهابت هم ز تو». آن دعایی که… خدا همان دعای لفظی ما را یک خرده وزن و اهمیت بدهد. اگر معنوی است، اگر معنا داشته باشد که خیلی بیشتر، اگر نه که به همان اندازهی لفظی. ما میگوییم؛ داریم به زبان مثلاً میگوییم: یا رزاق. روزیدهنده. بعد سر یک ارزن یا یک گندم با چیزمان دعوا میکنیم و خیلی اوقات آدمی کشته میشود. سر یک گندم. اینقدر دور نشود معنایمان از لفظ. لفظ را بگوییم، نه اینکه لفظ را نگوییم، نه، لفظ را بگوییم، مقررات شرعی را، ظواهر را رعایت کنیم. به نماز بایستیم، همان نمازمان، ولی وقتی میگوییم که: اهدنا الصراط المستقیم؛ واقعاً از خدا بخواهیم، بفهمیم چیزی که داریم میگوییم. چی میگوییم از خدا میخواهیم؟ از کی میخواهیم؟ چه میگوییم و از کی میخواهیم؟ بگوییم. همینجور یعنی از عملمان خارج کنیم ریا و دروغ و اینها. خالصش کنیم. انشاءالله خدا به ما توفیق بدهد. فهم و درک این را هم بدهد.