بسم الله الرّحمن الرّحیم
مهمترین مسألهی یک جامعه، بهخصوص زنها، مسألهی کودکان است، اطفال است. که اینها را چهجوری نگهداری کنند و چهجوری تربیت کنند؟ و اصلاً اول باید فکر کنند تربیت یعنی چه؟ که این را آنطور تربیت کنند. از یکی بپرسید تربیت یعنی چه؟ میگوید: بچهی من یک جوریست که الان مثلأ پنج دفعه نماز میخواند و به هر مرتبه هم یک سورهی قرآن میخواند، چنین میکند، چنان میکند، به این ردیف، این را میگوید تربیت. دیگری میگوید: بچهی من این است که همه بازیهای ورق را بلد است؛ بریج و اینها، بعد هم همهی بزرگان سیاسی و رجال سیاسی را میشناسد، قیافهشان را شناخته است؛ از هر کدام یک کلمه. اینها هر دو تا معتقدند که بچهشان همینجوری تربیت بشود. خب اینها موفق شدند، پسفردا که آمدند بیرون، این دوتا با هم توی یک جامعه باید باشند. یکیشان میشود رئیس ادارهای، آن یکی دیگر میشود کارمند ادارهای. همیشه بین اینها دعواست. اساس جامعه که باید از اول در نظر پدر و مادرها با رعایت حال آنها تنظیم بشود به هم میخورد اصلاً. جامعهای دیگر معنی ندارد به این معنی. حالا خوشبختانه- هم از یک جهاتی بدبختانه است ولی در این جهت خوشبختانه است- که اینها از اول، تربیت ما جوریست، محیط ما جوریست که قابلیت سازش دارند. یعنی یک ایرانی را میشود برد گذاشت در عربستان سعودی که خیلی هم قشری است. آنجا زندگی میکند بعد از مدتی مثل همانها میشود، ظواهرش، واِلا عمق ضمیرش آن چیزیست که مادر و پدر در کودکی بهش دادند. این آنجا میتواند، زندگی میکند ولی با ناراحتی، دیگران را هم ناراحت میکند، خودش را هم ناراحت میکند. پس اولین تربیتی که باید اطفال داشته باشند؛ چه ایرانی، چه غیرایرانی، چه دیندار، چه بیدین، چه مسلمان، چه غیر، همه یعنی؛ که به عقاید دیگران هم احترام بگذارند و این تربیت و این حالت در ما کمتر است، آن هم یک مشکلاتی از این … ایجاد میشود. ولی عمده اینکه پدر و مادر باید متوافق باشند. توافق در زندگی داشته باشند. آن توافق خودش تربیتکنندهی بچه است. و باید عملاً به بچه نشان بدهند رفتار خودشان را. و یاد بدهند که عقیدهی خودت هر چه هست باش، خیلی خب، کاری نداریم، باش، ولی تو هم به عقیدهی دیگران کار نداشته باش، زیاد مزاحم نشو. البته این امر منافی با «امر به معروف و نهی از منکر» نیست ولی از امر به معروف و نهی از منکر هم در اصل اصلاً باید چیز کند که هیچکدام از اینهایی که امر به معروف و نهی از منکر ادعا میکنند صحیح نیست. آن هم یک عبادتیست؛ امر به معروف و نهی از منکر. یک عبادتیست که صاحب، متصدی اصلی جامعه باید منظمش کند. هرکس نمیتواند از بین خودش امر به معروف و نهی از منکر کند. نه. هر کسی باید از راه عقل خودش. کودک، اول که آداب و رسوم است بعد اعتقادات. آداب و رسوم را باید عادت کند هرچه با همهی مردم میکنند با مردم باید… مثلاً بچهها را ول نکنید که در یک مجلس عزا که دارید، بیایند برقصند و آن سازشان را چیز کنند. نیاوریدشان به این مجلس. برای اینکه عادت کنند با همراهان بسازند. کودک، خودسر بار نیاورید که هرچه خودش میخواهد. هرچه خودش میخواهد درست است باید هم در راهش کوشش کند ولی هرچه پدر و مادر میگویند باید اطاعت کند، تا مدتی که خودش از پدر و مادر عاقلتر… در آن صورت لازم نیست که این کار را بکنید ولی غیر از آن باید مدیریت جامعه، مدیریت خانواده با پدر و مادر باشد. یک تربیتهایی هست که زنها با هم ارتباط دارند. این تربیتها تا سن مشخصیست. گاهی سه سال، چهارسال، گاهی حداقلش دوساله است. یعنی تا دو سال این تربیتهایی که میکند باید به صورت این باشد که بتواند در جامعهی کوچکی زندگی کند. این است که در همهی قوانین و همهی ادیان هم هست که کودک، اولِ اول، تربیتش، حضانتش با مادر است، بعد از یک سنی بهبعد با پدر است. تفاوت این دو تا زندگی را فکر کنید.
یک نقصی که اروپاییها دارند غالباً و خودشان هم گفتند و دانشمندان خود آنها هم این را متوجه شدند و آن اینکه دیدید بچهها بزرگ که شدند، درست است پسر پانزدهساله که شد عاقل میشود، یک خرده میفهمد ولی عاقل میشود نه اینکه پدر و مادرش را ول کند برود از خانه بیرون و مطابق میل خودش. اینجاست تفاوت تربیت واقعی و… خب یک محاسنی دارد البته این سیستم ولی معایبی هم دارد. حالا خودتان فکر کنید کدامش بیشتر است؟ معایبی هم دارد. پدر و مادر وقتی چیز شدند دیگر بچه را میاندازند دور و حال آنکه فراموش کردند که اصل ازدواج هم فقط برای نزدیک بودن زن و مرد نیست. اصل ازدواج برای هدف است که بچهدار باشند. به دلیل اینکه اگر بچهدار نشوند هر کدام چیز باشد میتواند شکایت کند و اگر هم او راضی نشود، طلاق بگیرد. برای اینکه اصل در جوامع، همهی جوامع، این در همهی جوامع هست، اصل در جوامع این است که ازدواج برای فرزند است. ولی نه اینکه چون برای فرزند است دیگر هیچ هدف دیگر ندارد، نه، هزار مسأله هست، خداوند هم برای اینکه بشرش یعنی هم زنش هم مردش اینها توجه بکنند به امر الهی که آوردن اولاد است و تربیت او، در این خود امر ازدواج یک هدف خاصی، یک تمایلاتی گذاشتند ولی اصل، آن تمایلات نیست. مثل درخت گوجه که دارید. این درخت گوجه اول خیلی ریز است، آن وقت هم به درد میخورد. بزرگتر میشود رنگش یک خرده عوض میشود باز هم به درد میخورد. همهرقم در طی تاریخ هدف دارد. همهی آن هدفها هم جای خود دارد. منتها هدف اصلی آن چیزیست که آن آخر بالاتر از همه است و آن همین داشتن فرزندان صحیح و سالم است. امروز میبینیم بیشتر پدر و مادرها از این که بچهشان سرخود است گلهمندند. غیر از این گلههای کوچک که یک مادری یا پدری به بچهاش میگوید مثلاً زود بیدار بشو، برو مدرسه و اینها، او هم تنبلی میکند، نه، این نه، ولی اصولش اصلاً این است که باید این فرزند در یک سنینی منطبق بشود با هدفهایی. به این طریق بعد از مدتی این هدف، این خانواده، تبدیل به سه نفر میشوند. خانوادهی سه نفری میشوند یعنی پدر و مادر، بچه هم برای خودش… در اینجا دو رقم چیز کردهاند؛ هر دو رقم افراطی است. بعضیها اینقدر افراط کردهاند که بچههایشان را رها میکنند هر کار میخواهد بکند، که من یک-دو بار از این مواردی- نمیگویم معمولاً- به بچه گفتم: آرام. از من میترسند، بترسند خب، ولی باید عادت کنند که یک چیزی، یک هدفی بالاتر هست که بر خود آنها هم حاکم است. در این صورت تربیتپذیر میشوند. بعضیها از اینور هستند؛ اینقدر بچه را سخت میگیرند، نمیدانم چنین چنان، که به کلی این از جامعه دور میشود؛ پسفردا اگر در جامعه بخواهد باشد باید یک گوشهی مسجدی برود، داغون است… یک ایامی، یک ساعاتی برای اینجور چیزها هست، سایر اوقات هم برای زندگی. طرز زندگیاش را خودش بعداً تدریجاً انجام بدهد. اول مثل پدر و مادر است، غذا همان میخورد، مسکن همان است ولی کمکم در همهی این چیزها یک تکاملی ایجاد میشود. این تکامل اسمش تجدید نیست، بهاصطلاح مجدد نیست، نه. همین زندگی تکامل پیدا میکند. یعنی در اثر تجربیات است، حال تجربیات ظاهراً ممکن است دو-سه بار یک کاری کرده، لطمه خورده، خب این برایش تجربه میشود. ولی تدریجاً بچه باید ضمن استقلال که دارد به یک نیروی بالاتری که این نیرو تا بچه کوچک است پدر و مادرش است، بزرگتر که میشود نیروی عاقلهی خودش است، نیروی عاقلهای که هم عقل تویش هست، هم عواطف هست، آن نیرو بالاتر از خودش است، بداند. حالا این یک مختصری بود که به نظر من رسید، خودتان هم فکر کنید در تربیت بچهها نه افراط کنید نه تفریط. نه بچهها را ول کنید که هر کار میخواهند بکنند، نه آنقدر سخت بگیرید که برای هر کاری بیایند از پدر مادر اجازه بگیرند، نه. انشاءالله خدا به ما این قدرت را بدهد و این درک را بدهد که بفهمیم.