نهم ربیعالثانی، سالگرد رحلت حضرت قطبُالعارفین و صالحُالمؤمنین، المُولَیالمُؤتَمَن، الحاج شیخ محمدحسن صالحعلیشاه را به مولی و مقتدای درویشان، حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه ارواحنا فداه وهمهی عزیزان ایمانی تسلیت عرض مینماییم و به همین مناسبت گوشهای از زندگانی مبارکشان را مرور میکنیم:
جنابش فرزند و خلیفهی جناب حاج ملاّعلی نورعلیشاه ثانی و نوهی حضرت آقای سلطانعلیشاه طاب ثراه است. تولدش هشتم ذیالحجه یکهزار و سیصد و هشت هجری قمری، مولدش قریهی بیدخت گناباد، موطن و مسکن پدر و جدّ بزرگوارش بوده، تا حلول یکهزار و سیصد و بیست و هفت هجری که جدّ بزرگوارش حیات داشت، در تحت تربیت پدر و جدّ خود در بیدخت مشغول تحصیل علوم بود، و پس از شهادت جدّ عالیمقدارش فاصلهای نکشید که به اغوای اعدای خارجی و راهنمائی دشمنان داخلی فقر و درویشی، مردی یاغی و راهزنی طاغی به نام سالارخان بلوچ به گناباد آمده غفلتاً بیدخت، مرکز عرفان را مورد یغما و چپاول قرار داد و جناب نورعلیشاه والد بزرگوار آقای صالحعلیشاه را با تمام اقوام و اصحاب زندانی نمود. جنابش که این وقت در دسترس دشمنان و غارتگران قرار نداشت، بر حسب امر پدر بزرگوارش مخفی شده و شبانه با لباس مبدّل به طرف تهران حرکت نمود و پس از آنکه بر اثر اقدامات ایشان و سایر فقرا و دوستان جناب نورعلیشاه از چنگ دشمنان مستخلص شده به تهران آمدند، پدر و پسر به دیدار هم مشعوف گردیدند. سپس جنابش در رکاب پدر به اصفهان مسافرت فرموده، به امر پدر برای تحصیل علوم در مدرسه صدر اصفهان متوقف و مسکن گزید و مدتی در محضر درس اساتید بزرگ مثل آخوند ملامحمّد کاشی و جهانگیرخان قشقائی و سایر مدرّسین آن ولایت به تحصیل علوم منقول و معقول مشغول بود تا اینکه پدر بزرگوارش وی را به تهران احضار فرمود و در شعبان یکهزار و سیصد و بیست و هشت به وی اجازهی امامت جماعت و تلقین اذکار لسانی مرحمت فرمود. پس از آن در ربیعالثانی یکهزار و سیصد و بیست و نه به دستگیری و ارشاد عباد مأمورش نموده و به لقب «صالحعلیشاه» ملقب و مفتخرش فرمود. آنگاه در رمضان یکهزار و سیصد و سی، فرمان خلافت و جانشینی خود را برای وی صادر کرد و حضرت صالحعلیشاه در همان سال به زیارت بیتالله مشرّف گردید.
دو سال بعد از این سفر، جنگ جهانی اول دنیا را دچار بینظمی و اختلال کرده در گناباد هم که مدتی بود امنیت و آرامش داشت اغتشاش و اضطراب و عدم امنیت حکمفرما شد، لذا جناب نورعلیشاه ثانی فرزند برومند خود را برای حفاظت و رسیدگی به امور دنباله گذاشته و خود به تهران مسافرت فرمود و از تهران برای دیدن فقرا عازم کاشان شده و در کاشان به دست دشمنان مسموم و در پانزده ربیعالاول یکهزار و سیصد و سی و هفت رحلت به شهادت رسید و چنانکه گفتیم مسند فقر و امور فقرا را به فرزند خود آقای صالحعلیشاه واگذار نمود.
جناب صالحعلیشاه در یکهزار و سیصد و سی و هشت به عتبات عالیات مشرّف گردیده، سپس به خانقاه خود در بیدخت مراجعت فرمود. آنگاه در سال یکهزار و سیصد و چهل و دو، باز مسافرتی به تهران و پس از چهل روز مراجعت به وطن نمود. تا اینکه در سال یکهزار و سیصد و هفتاد و سه، کسالتی عارض آن جناب گردید که اجباراً به تهران و از تهران به ژنو برای معالجه رهسپار شده، در بیمارستان ژنو بستری و پس از سه ماه معالجه که عارضه نسبتاً مرتفع گردیده بود به وطن مراجعت فرموده. بیدخت را به قدوم خود غرق شادی کرد. اصل عارضه گرچه رفع شده بود ولی آثار آن از قبیل درد پای مشهور به فلبیت تا آخر عمر باقی و مزاحم حضرتش بود. به هرحال سفری هم در یکهزار و سیصد و هشتاد برای انجام عمره مقرّره و زیارت مرقد منوّر حضرت رسول (ص) به حرمینالشریفین مشرّف گردید. پس از آن غالباً دچار ضعف مزاج و کسالتهای تدریجی و متوالی بود تا اینکه شب پنجشنبه نهم ربیعالثانی یکهزار و سیصد و هشتاد و شش قمری مطابق شش مرداد یکهزار و سیصد و چهل و پنج، سه ساعت و نیم بعد از نصف شب هنگام شروع مؤذّن به اذان صبح داعی حق را اجابت و روح پر فتوحش به مقرّ اصلی پرواز و عموم فقرا را عزادار نمود.
حضرتش در تمام مدت حیات به امور کشاورزی اشتغال داشت و بر آبادی و عمران املاک و مزارع و حفر قنوات و ایجاد باغات همّت میگماشت. مخصوصاً در توسعه و تعمیم و بسط عمارات و صحنهای مزار جدّ بزرگوارش حضرت سلطانعلیشاه، جدی وافی و سعی کافی میفرمود. مِنجمله برای ایجاد آبی در مزار مزبور که فاقد آب بود به حفر قناتی مشغول شد و چندین سال متوالی در کار آن جدیت نمود، تا بالاخره قنات را به آب گوارا رسانید و آب آن را وارد صحن مزار نمود که اکنون جاری و آباد، و به قنات صالحآباد موسوم و بحمدالله با آب کافی مظهر آن در مزار متبرّک است. و صحنی مفصّل وسیع با اطاقهای متعدد در مظهر قنات بنیاد فرمود که دارای باغچههای گلکاری زیبا و کرتهای سبزی برای مصرف فقرای وارد به مزار است.
اوقات شریفش قبل از ظهر به رسیدگی امور زراعتی و ملاقات فقرا و واردین و عصرها به دادن درس از تفسیر بیانالسعادة تألیف جناب سلطانعلیشاه میگذشت. حضرتش در ذیقعده یکهزار و سیصد و هفتاد و نه طبق فرمانی فرزند ارجمندش جناب حاج سلطانحسین تابنده را به خلافت و جانشینی خود تعیین و به لقب «رضاعلیشاه» ملقب فرمود که پس از رحلت آن بزرگوار بر جای پدر متکی و به ارشاد عباد مشغول شد.