بدانکه فقر دو گونه است:
یکی فقری است که رسول خدا از آن به خدا پناه میبرد!
و دیکر فقری که رسول خدا به آن افتخار میکند!
آن نزدیک به کفر،
و این نزدیک به حق است!
اما آن فقر که به کفر نزدیک است،
فقر دل است!
و آن آن است که هفت صفت فقر که:
علم، حکمت، اخلاص، صبر، رضا، تسلیم و توکل است،
از دل ببرد،
تا دل از آنها فقیر و بینوا گردد!
و چون زمین دل خراب شود، منزل شیطان گردد!
آنگاه که شیطان در دل آید، هفت سپاه شیطان روی به او نهد،
و آنها:
شهوت، خشم، رشک، شک، شبهه، نفاق، و شرک است!
نشان این فقر آن است که هرچه بیند کج بیند!
گوش همه دروغ شنود،
زبان همه دروغ گوید،
قدم همه به کوی ناشایست نهد،
و
این فقری است که مصطفی، از آن به خدا پناه برد!
اما آن فقر که مایهٔ افتخار پیمبر است،
آن است که آدمی از دنیا برهنه گردد و
در این برهنگی به دین و ایمان به خدا نزدیک شود
و این مقام همان است که متصوفه آن را تجرید گویند،
که آدمی از قیود و رسوم،
چون تیغِ بیرون از نیام، مجرد شود!
چه
تیغ تا وقتی در نیام است هنرش آشکار نشود!
و دل تا در غلاف انسانی است،
از او گرهی نگشاید!
و چون از غلاف انسانیت برهنه شود،
صورتها و صفتها در او بنُماید!
منبع: کشفالاسرار – خواجه عبدالله انصاری