بسم الله الرّحمن الرّحیم
امروز توافق کردند، اجماع کردند که تولد حضرت عیسیست. البته برای ما فرقی نمیکند. برای ما الان چه شنبه ایشان متولد شده یا یکشنبه، اینها فرق نمیکند، این بحث مفصل است که گفتهام یکی دو بار. بههرجهت تبریک میگویم. در قرآن پنج پیغمبر را جزء پیغمبران اولوالعزم ذکر کرده. اولوالعزم یعنی منظور نه اینکه کتاب است و نوشته- چیزهای الهی، نه کتاب مثل همین کتابها-نوشتهجات الهی و مستقیم از جانب خدا مقرراتی آورده. البته حضرت عیسی (ع) در یک دورانی متولد شد که فشار رومیها که مسلط شده بودند بر آنجا، این فشارشان بر مسیحیها یعنی خداپرستان درواقع، زیاد شده بود و مردم ناراحت بودند. جریانهایی پیدا شد مثل جریان احزاب ملیای که مبارزه میکردند برای اینکه از چنگ رومیها نجات پیدا کنند. البته این مبارزات توأم با دینداری بود؛ یعنی همیشه خداوند طرفدار آزادی بوده، ماها آمدیم خرابش کردیم و این صفهایی که میبینید. خداوند معتقد است که، یعنی در نظر دارد همه آزاد باشند. این است که در مسلمانی هم، چون آنوقتها همهی مردم واقعاً آزادیخواه بودند، ملی بودند، مبارز بودند، هر نیت، هر کس دیگری هم که بود، اگر خداوند معین میکرد و اقداماتی میکرد، مردم نمیفهمیدند که این اقدامات از جانب خداوند است. دولتها هم همین جور. روی این نظر میآمد میگرفتند هر کسی را. در همان زمانهای مسیح (ع) خیلی اشخاص دیگر هم در همان دورهها انقلابی کردند، حرکتی کردند، عدهای هم دور و برشان جمع شدند ولی خب پیغمبر نبودند، نه دیگران گفتند و نه خودش. ولی عیسی (ع) غیر از آن مبارزات که میکرد مردم را به برادری با هم دعوت میکرد. یعنی نه اینکه بخواهد مبارزهی سیاسیای بکند و بیاید خودش رئیسجمهور بشود، نه، ولی مردم را دعوت میکرد که همه با هم مهربان باشید. اینجور نباشد که یکی در اینورِ کرهی خاک زردرنگ است، صورتش زردرنگ است، در آن طرف کرهی ماه که کرهی ماه سیاهند در آن طرف اینها باهم جنگ کنند، نه. گفت: همه باهم برادریم. همین حرف است که میگفتند که: عیسی هم یکی از مبارزین سیاسیست و باید بگیریم و اعدامش کنیم که گرفتند و این کار را هم به قول چیزیها. ولی خداوند هم خواست نشان بدهد که هرچه شما مردم هم بخواهید نمیشود، منع است ولو به این خاطر باشد یک بار یک استثنا درست میکنم. یعنی فرزندی را بدون پدر به دنیا میآورم و چقدر روی این مسألهی تولد عیسی و این که پدرش کی بود که خیلیها میگفتند همان یوسف نجار که نامزد حضرت مریم بود، او پدرش بوده ولی اگر مردم یقین داشتند اینجوری است با تعصبات آن روز میگرفتند میکشتند، نه، مریم هم خیلی مورد احترام بود. مردم واقعاً گیج شدند. نمیدانستند. ولی عیسی آمد. این است که خداوند یک معجزات خاصی برای او قرار داد. عیسی (ع) گفت که مریضها- آنوقت جذام و برص زیاد بود- جذام و برصیها بیایید من شفا میدهم. تا حالا هیچکس نگفته: بیایید من شفا میدهم، جز عیسی. عیسی (ع) هم بنا به امر صریحِ خداوند گفت این را: بیاید من شفا میدهم. و همینجور خیلیها را شفا داد که مینویسند در تواریخ آنوقت. حالا به مناسبت این که صحبت آن حضرت به میان آمد انشاءالله ما هم همه از خدا شفا بخواهیم؛ «خدایا خودت کسی را فرستادی که بگوید، ما آمدیم که بیاییم، نرسیدیم بهش، او رفته بود، ولی تو خودت که ارباب همه هستی، همه را شفا بده، انشاءالله».
از این قبیل معجزات خیلی… که مینویسند حالا کاری نداریم به آنها، چون میخواهیم مینویسند، ولی در قرآن آنچه که به حضرت عیسی منسوب شده است همینیست که؛ یکی اینکه من بهتون میگویم شب چی توی خانهتان ذخیره کردید و یکی هم اینکه بیایید من شفا میدهم. در آن مسألهی اول برای این بود که مردم نترسند و به رحمت خدا و روزی خدا مطمئن باشند. میگوییم من از طرف خدا آمدم اگر بخواهم زحمتی که شما کشیدید، روزیای که خودتان فراهم کردید از بین ببرم که روزیتان سخت باشد خب میدانم توی خانهتان چیه، همانها را خراب میکنم. گفته، در قرآن هست؛ معجزاتی که هست؛ یکی همین که میدانم چیه توی خانهتان، یکی هم همین که شفا میدهم همه را. ما اگر همهی پیغمبران را تولدشان را بتوانیم جشن بگیریم ولی این مسألهی حضرت عیسی (ع) و حضرت موسی (ع) هم اینها چون پیروان خاصشان در ایران هستند یعنی ایران مسیحی داریم زیاد، کلیمی هم داریم زیاد، ما باید به چیز اینها تولد حضرت عیسی را ارج بگذاریم؛ بهخصوص اینکه همهمان مریضیم و یک نفر شفا میدهد، و حضرت موسی (ع) هم همینجور. حضرت موسی که اگر بخوانید کتاب مقدس- شرح حال حضرت موسی- میبینید قدم به قدم حضرت موسی به امر الهی کارهای عجیب و غریب میکرد؛ از وسط سنگ آب درمیآورد، همه کار هست، خیلی فراوان است. اگر قصهاش را بخواهیم بگوییم که هر قصهاش سالها طول میکشد. و به این حساب و اینکه پیروان خاص حضرت عیسی یعنی مسیحیها و پیروان خاص حضرت موسی در ایران زیاد هستند من یک وقتی پیشنهاد کردم، مکرر هم پیشنهاد کردم، حالا یک کمی انجام شده ولی از جهت دیگری. به این معنی من معتقدم تولد حضرت عیسی و تولد حضرت موسی (ع) اینها را جشن بگیریم. همه البته، حضرت ابراهیم هم پدر همهی اینهاست ولی خب ما اطلاعی زیاد از چیز نداریم و زیاد هم در [ایران] پیروان خاصی ندارند، این است که این دو نفر را باید جشن بگیریم. نه اینکه بهعکس؛ یک مدتی، در یک چند وقتی در خودِ تهران میریختند کلیمیها را میکشتند، محله کلیمی که الان هست. البته کلیمیها را که میکشتند نمیفهمیدند که این کلیمی معتقد به یک پیغمبریست که تو را شفا میدهد. موسی (ع) را، کلیمیها را، مسیحیها را همینجور، توجه نکردند که موسی (ع) کسیست که در همین خشکسالیای که ما داریم از وسط سنگ به امر خدا آب درآورد. البته پیغمبر ما کرامتش یک چیزی بود که- بزرگواریست که این همه چیز جمع کرد، آن که خب حرفی درش نداریم- این دو تا چیز که هیچکدام را نمیآیند که هیچکدام را جشن نگیریم. گرچه نمیدانیم یقیناً که تولد عیسی (علیهالسلام) امروز بوده، دیروز بوده، برای ما فرقی هم نمیکند. برای کسی که عیسی را به منزلهی نمایندهی الهی میداند فرق نمیکند. چون حالا عیسی (ع) نیست، نمایندهی الهی نیست، خود الهی که هست، هرچه میخواهید از اربابش بگیرید. ارباب عیسی و موسی، که آمدند و از طرف خداوند همهی نعمتها را به ما وعده کردند و آنچه مقرر بود دادند؛ آن اربابشان زنده است. آن همیشگی است. به آن بچسب. همهی اینهای دیگر مدعی باشند که از جانب خدا هستند یا اینکه نماینده هستند، چه همچنین ادعایی داشته باشند، چه نداشته باشند، اینها همه بندگان خدا هستند. حتی خود پیغمبر ما (ص) خداوند بهش فرمود: بگو. قل… «قل إنما أنا بشر مثلکم یوحی إلی أنما إلهکم إله واحد»؛ من هم بشری مثل شماها هستم، فقط به من وحی میشود، به آن مردم گفت: به من وحی شده است که بگویم که خدا یکی است، بپرستید. یعنی هرچه میخواهید، صاحبش آن خداست. از خدا بخواهید بگویید: از همین چیزهایی که دست خودت هست به ما بده. روزی بده، بزرگی بده، آقایی بده، علم و دانش بده. خدا هم فرموده میکند. خداوندی که فرمود: «عَلَّم آدم الاسماء کلها». به حضرت آدم که جد و پدر همهی ماهاست، به او همهچیز یاد داد. فرمود: «عَلَّم آدم الاسماء کلها». همهی صفات، همهی خصوصیات و چیزها را تعلیم آدم داد. بههرجهت به مناسبت همین تولد حضرت مسیح یعنی به مناسبت او- واِلا خودش معلوم نیست کِی بود به دنیا آمده؟ هر وقت به دنیا آمده- شرح حال خیلی زیاد نوشته شده؛ بیش از همهی پیغمبران، راجع به عیسی (ع)، کتاب و شرح حال و اینها نوشته شده و بیش از همهی پیغمبران، ارادتمندان و مریدهایی داشتند. عیسی (ع) البته خودش از این چیزها خبر نداشت. اصلاً اهل این صحبتهایی که در دنیا میکنیم؛ با هم رفیق باشیم، حرف نزنیم، چای بخوریم، نه نخوریم، اصلاً توی این عوالم نبود ولی پیغمبر ما نواقص همه را جبران کرد و فرموده است: إعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا؛ ای مردم متفرق نشوید، همهتان متصل بشوید به ریسمان الهی، ریسمان هدایت است. همان ریسمانی که خودش، خود خداوندی که ما را فرستاد یا به قول بعضیها از بهشت بیرون کرد، همان خداوند به ما فرمود که یک طنابی، یک سلسله ارتباطی بین من و بین شما و خودم وجود دارد، میگذارم، از حالا تا ابد هر کس دست زد به این طناب نجات پیدا کرده، میآید پیش من. بعد تمام این چیزها، نواقصی که خصوصیات همهی تعلیمات پیغمبران را در تعلیمات خودش… نواقص هیچکدام را، هیچ نواقصی که چیز نکرده، بعد حتی به جزئیات زندگی که شما را هم؛ «و خلقناکم من ذکر و انثی»؛ شما را دو نوع آفریدیم؛ مرد و زن، ولی همهی شما بندهی خدا هستید. «اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا»؛ اول گفته چهکار بکنید بعد ترسانده در اینکه: «لاتفرقوا». متفرق نشوید. البته هر پیغمبری بعد از رفتنش خب خیلی رشتهها و سلسلهها پیدا شد. خود حضرت عیسی ظاهراً هیچ کتابی، نوشتهای، چیزی نداد ولی همهی حرفهایش امر خدا بود. خب مثلاً آن جایی که در … میخواهد صحبت کند، یک خرده چیز کرد، عدهی زیادی هی شنیدند و آمدند جمع شدند. هزار نفر مثلاً جمع شدند. بعد موقع ناهارشد، آن چیزی که گفته بود ناهار را بیاورند گفت: آقا ما پنج نفر بودیم اول. من هم پنج دانه نان آوردم. دیگر چهکارکنیم؟ از کجا بیاوریم این جمعیت را؟ حضرت فرمود: من روزیشان را میدهم. یکییکی میآمدند جلو نان میگرفتند. تا همه آمدند، همه نان گرفتند. همان پنج نان در ته سبد بود، که فرمود: روزیدهنده خداست. این تعلیمات عیسی. سر ناهار اینجور تعلیم میداد که میگفت: من با پنج گرده نان هزار نفر را پذیرایی میکنم و بعد بیاعتنایی به عدد که میگوییم پنج تا شد هزار تا، و اینکه عدد و اینها همه در اختیار خود عیسیست. چطور اگر اینهایی که یک، دو، سه، چهار، پنج میشمارند آنها بخواهند بگویند چه کار کردند؟! و نمیدانند. چون نمیدانند از بیخ انکار میکنند؛ میگویند: نخیر، همچنین چیزی نشده و حال آنکه مثلاً نزدیکان عیسی خودشان میدانستند. عیسی (ع) هیچوقت به کسی دشمنی نکرد. میگفت: او را قبول نداشت، قبول نکرد، ولی یک نفر را دشمنی نکرد که خودش او را بکشد؛ که این مرحله، مرحلهی کمال دینها بود که در اسلام هم همین چیز را دارد که اصل اسلام این جنگها نیست. پیغمبر در جنگها که میرفت میفرمود: «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا»، آقا من دارم جنگ میکنم برای شما؛ برای اینکه شما بگویید، بفهمید: «خدا یکی است». بگویید: «لا اله الا الله» نجات پیدا میکنید. هیچ، یک آدم، یک نفر مشهور است کشت که دیگر استدلال نفهمها و قشریای است که مردم میکنند این است که آیا چون یک نفر پیغمبر با دست خودش کشت، آن یک نفر به بهشت میرود یا به جهنم؟ نمیدانم، شما خودتان فکر کنید. آن هم وقتی بود در جنگ، از همه فقط چهار-پنج نفر مانده بودند دور و بر پیغمبر، یکی مهلت پیدا کرد آمد جلو خواست ضربه بزند، پیغمبر از یکی از کشتگانی که آنجا بود شمشیر افتاده بود برداشت زد به این برای دفاع از خودش. یعنی نه برای دفاع از خودش!؛برای یاد دادن به ما است؛ که دفاع واجب است. ولی پیغمبر هم دفاع واجب است، چشم. بههرجهت بدانید امروز را که به ما همه گفتند که تولد در این روز بود، این روز را جشن بگیریم، انشاءالله.
… خدماتش خیلی به اسلام بود که حتی بعضی چه از لحاظ دوستی بوده، چه از لحاظ دشمنی، میگویند: عیسی صوفی پیغمبران است. در بین پیغمبران بهقول درویش است؛ درویش پیغمبر. خب همین جور بود زندگیش. کتابهایی که نوشتند بعضیها را بخوانید؛ یک کتاب است، «کتاب مقدس»، آمدند جمع کردند یک چیزهایی، نه اینکه کتاب راستیست، شما که قرآن میخوانید، البته قرآن را چون اگر زحمت بکشید و بفهمید خیلی مهم است، از همه مهمتر است، ولی این یک کتاب فارسی که میخوانید آسانتر است، از این نظر میگویم. بیجا گفتند که مسیحیت خدای واحد را قبول ندارد، نه. علتش هم این است که نفهمیدند عیسی همیشه میگفت که: «پدر آسمانی من». پدر یعنی: واعظ، ایجادکننده. عیسی چون هیچ ترسی از اینها نداشت میگفت: «پدر آسمانی من». اینها هم حالا آمدند گفتهاند که او پدر عیسی بود. بههرجهت ما قدر عیسی را نمیدانیم. عیسی (ع) هرچه هم میزند پسِ گردن ما نمیفهمیم. زلزله میفرستد. «إذا زلزلت الارض زلزالها، و أخرجت الارض أثقالها، و قال الانسان ما لها، یومئذ تحدث أخبارها، بأن ربک أوحی لها». زمین همهاش را میریزد؛ هرچه گنج و منج و رنج و هرچه داشت میریزد بیرون ببینید. «اخرجت الارض أثقالها»؛ سنگینیها را، سنگینها را میریزیم بیرون. همین است که الان نمونهاش را دیدید؛ این زلزلهها هی، مردم ناراحت میشوند، چه خبر شده؟ در مثلاً آنجا زلزله است، آنجا زلزله بشود بعد اینجا هم میشود، این پسلرزهها! «و قال انسان ما لها»؛ خدا میگوید: چه خبر است؟ میگوید که «اوحی لها»؛ وحی کرد خداوند، که هرچه داری بریز بیرون. این کار را کرد. میگویند: گوشمال. گوشمال یعنی میگویند: گوش را یک خرده اذیت میکنند. این علامت این است که اگر یکخرده بیشتر فضولی کنیم چَک میزند. اینها همین گوشمالیست که ما را میدهد. با حرف چیز کرد گوشمان نفهمید، گوشمال میدهد که فشار میدهد. حالا نمیدانم دیگر، انشاءالله که خداوند به حق یکی از بندگانش که ما برایش جشن میگیریم و به حق بزرگانی که خودمان داریم- چهارده معصوم میگوییم- ما را از گناه معاف کند. نگذارد گناه کنیم. هرچه میکنیم قبول کند. انشاءالله.