بسم الله الرّحمن الرّحیم
شکر خدا که من را در یک خانوادهای مرحمت کرد به وجود آورد که پدرم و جدم و پدر جدم از افتخارات عرفان و درویشی و راهروان به سوی خدا بودند. چون بشر به هر وقت، در هر زمانی، هر لباسی که بیاید اصل و منشأش همان فرمان الهیست و وضعیتی که خداوند برایشان مشخص کرده و الحمدلله تا حدی که توانستم آبروی عرفان و آبروی خانوادهی ما، خانوادهی عرفان که از تقریباً دویست سال قبل میشود گفت که این خانوادهی ما مختص عرفان بودند، پَست و بالای همهی خاطرات عرفانی یک گوشهاش به خانوادهی ما… حالا امروز هم، پدر روحانی و جسمانی من؛ یعنی من هم خداوند به صورت ظاهر، من را از این خانواده و از این نسل قرار داده که یعنی ارتباط وجودی بین پدر و پسر هست، هر دو از یک وجودند. ایشان هم خب الحمدلله من چون همین خمیره در وجودم بود از فرمایشات ایشان میتوانستم پند بگیرم و تا حدی که لیاقت خودم بود پند گرفتم. این شعر مشهور است که:
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشته است پند بر دیوار
من این از همان بچگی یادم بود و به در و دیوار هم نگاه میکردم. حالا انشاءالله نام این بزرگوار را که ما در یک جلسه تا حد آزمایش خودمان، تا حد لیاقت خودمان تجلیل کردیم و مجلسی گرفتیم؛ این نام این بزرگوار برای همهی ما سایهای باشد که ما را از شرور ابلیس و از شرور انسانهای ابلیسنما حفظ کند. خیلی متشکرم، من به اندازهی کافی این روزها حرف زدم، اصلاً دهانم خسته شده ولی روحم خسته نشده، روحم با شماست. خداحافظ.