در هر حال این عرفان ستیزی و خصومت تنگ نظران مختص اهل تصوف و عرفان عملی نبوده است. قابل توجه مدعیان جدایی عرفان و تصوف است که این عده نه تنها با تصوف، بلکه اصولا با عرفان و خداشناسی خصومت داشته و حتی اهل عرفان نظری (همان چیزی که ادعایی جدایی آن را از تصوف دارند) را نیز از گزند خود بی نصیب نداشته اند.
از نمونه هایی از این ستیزه جویی می توان به تعطیلی جلسات تفسیر سوره حمد امام خمینی (ره) و نجس دانستن کوزه یا لیوان آب فرزندان وی به علت تدریس عرفان و حمله به قصد جان علامه حسن زاده آملی به علت تشکیل کلاس عرفان اشار کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اخیرا دراویش سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی، در اعتراض به اقدامات خلاف نص صریح قانون و تجاوز به حقوق خود و به این دلیل که اقدامات حقوقی و قانونی آنها راه به جایی نبرده است، به صورت خودجوش تصمیم گرفتند تجمع مسالمت آمیزی در مقابل مجلس شورای اسلامی برای امضای طومار و رساندن صدای استنصار خود به گوش مسئولین و نمایندگان مردم ، برگزار کنند که با ممانعت نیروهای گارد ویژه روبرو شدند.
در این جریان در پاسخ به سوال يكي از عابرين از پليسهاي مسلح درباره لزوم آوردن اين همه نيرو به محل(حدود 25000 نفر)، سرهنگ پليس پاسخ داد اين دراويش را قبلا در قم و بروجرد آزموده ايم اينها حتما در اسرائيل دوره ديده اند و هر كدام از آنها با دهها نفر نيروي كماندوي پليس در هنگام مبارزه برابري ميكنند زيرا هنگام برخورد ترس ندارند. و اين مزيت و برتري آنها به تمام نيروهاي پليس است كه در ازای دريافت پول كار ميكنند.
اینک جای تأمل است که این گونه اظهارات، به چه دلیل است و سرچشمه این گونه تصورات چیست؟
البته این مسئله به قدری روشن و واضح است که به درک به حضور می توان آن را دریافت، و هر کودک ممیزی قادر به تشخیص این موضوع است لکن به استناد به اینکه فرموده اند "کلم الناس علی قدر عقولهم" به بررسی آن می پردازیم:
ابتدا موضوع فوق را با طرح پرسش هایی مورد بررسی قرار می دهیم:
اسرائیل چیست و چرا و به چه علت منفور است؟ آیا به صرف اینکه این واژه نام مقدس حضرت یعقوب است؟
خیر. واژه اسرائیل نام مقدس حضرت یعقوب (ع) پدر حضرت یوسف است که فرزندان این حضرت به بنی اسرائیل مشهورند. بنابراین کسانی که با این تفکر که چون ما نوادگان حضرت یعقوب و پیروان دین موسی (ع) پیامبر خداوند هستیم، حق داریم قسمتی از زمین را به تصرف خود درآوریم. حتی به قیمت اینکه پیروان سایر ادیان را مورد آزار و خانه و حریمشان را مورد تجاوز قرار داده و حقوق دیگران را نادیده گرفته و ظالمانه آنها را به خاک و خون بکشیم. لذا قباحت واژه اسرائیل -علیرغم اینکه نامی مقدس و نام پیامبر خداست- به خاطر اعمال ناشایست و تضییع حقوق دیگران به غیر حق است نه زشتی اعمال صهیونیست ها به خاطر واژه اسرائیل.
کسانی که در مقابل اسرائیل ایستادگی می کنند، که هستند و چرا مبارزه می کنند؟
کسانی با اسرائیل مبارزه می کنند که جان و مال و سرزمین آنها بدون هیچ وجهه شرعی و قاونی، ظالمانه مورد تعرض قرار می گیرد. مسلمانانی که به خاطر خیال باطل صهیونیست مبنی بر تصاحب نیل تا فرات و فرمانروایی بر جهان، سرزمین آنها وحشیانه غصب شده است و خانه و کاشانه آنها زیر تیغ بولدوزرهای رژیم منفور اسرائیل قرار می گیرد.
سلاح و قوای اسرائیل و کسانی که در مقابل آنها مقاومت می کنند چیست و هر یک با چه انگیزه ای مبارزه می کنند؟
روشن است رژیم غاصب صهیونیستی بی هیچ گونه پروایی از هر وسیله و اسلحه ای برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند. صحنه های تخریب و غصب منازل و سرزمین فلسطین توسط بولدوزرهای رژیم غاصب، هیچ گاه از ذهن و خاطره هیچ مسلمانی پاک نخواهد شد. در حالی که در مقابل آنها مبارزانی قرار دارند که با دست خالی و با سنگ و چوب جان خود را در طبق اخلاص نهاده و پست را فدای عالی و تن و مادیات را به خاطر دفاع از سرزمین خود فدای دین و معنویات خود می کنند. در حالی که سربازان مجهز اسرائیلی، به خاطر اندیشه های باطل مادی، آخرت و دین خود را فدای اندیشه های مادی نموده و در ازای دریافت پول از هیچ ظلمی در حق همنوعان خود دریغ نمی کنند.
رمز پیروزی ایران در هشت سال جنگ تحمیلی و دفاع مقدس چه بود؟
هنوز مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که صدام با حمایت بزرگترین ابرقدرت ها جنگ را بر ایران تحمیل کرد. در حقیقت جنگ ایران تنها با عراق نبود، بلکه اکثر قدرت های جهان بود که صدام را مورد حمایت خویش قرار داده بودند. اما آنچه موجب ایستادگی و پیروزی ملت ایران شد، این بود که ایران به تعداد جمعیت خود سربازانی داشت که نه تنها ترس از مرگ نداشتند، بلکه عاشق شهادت در راه دفاع از سرزمین و عقاید خود بودند. در حالی که سربازان صدام به مأمور و مجبور به جنگ علیه ایران بودند ، نه به خاطر دین و عقیده خود.
آیا رفت و آمد این عده کثیر از دراویش به اسرائیل ممکن است؟!
در شرایطی که ظاهرا متخلفین اقتصادی در آنسوی مرزها دستگیر شده و به کشور بازگردانده می شوند، و خبره ترین جاسوسان اسرائیل در ایران شناخته و تحویل مقامات قضایی می گردند و در حالی که مسئولین امنیتی از ریز تین جزئیات خصوصی و محرمانه زندگی مردم و به خصوص دراویش اطلاع دارند به گونه ای که قبل از اینکه قصد عزیمت به یک شهر در داخل کشور (تهران) کنند پیشاپیش در خانه خود بازداشت می شوند! جای سؤال است که در این شرایط آیا ممکن است چندین هزار نفر به کشوری چون اسرائیل تردد داشته و تحت آموزش بوده! و به مملکت بازگشته باشند و این دستگاه های امنیتی مطلع نشده باشند و ممانعت به عمل نیاورده باشند؟!
در اسرائیل چه چیز تعلیم داده می شود؟
قطعا آنچه در اسرائیل تعلیم داده می شود، دفاع از مال و جان و عقیده نیست. بلکه در هر کشوری و از جمله اسرائیل آن چیزی تعلیم داده می شود که خود آن کشور در آن زمینه سر آمد است.
اصولا چه نوع قشر و گروهی آموزش رزمی و نظامی می بیند؟
آیا کسانی که در عصر مادیات برای عبادت و توجه به معنویات دست از کار و پیشه خود کشیده و برای برگزاری نماز و آیین های عبادی خویش گرد هم می آیند، در حالی که با وضعیت موجود هر چقدر در تأمین معاش خود بکوشند باز هم از پس مخارج خود و خانواده خویش برنخواهند آمد آیا این عده آموزش جنگی و رزمی می بینند و باید ببینند یا کسانی که تخصص آنها سربازی و حرفه آنها نظامی و علی الخصوص گارد ویژه است و از این راه تأمین معاش می کنند؟
و در نهایت نظر فقرای نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی در رابطه با اسرائیل چیست؟
یقینا زشتی و پلیدی اعمال صهیونیست ها بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست. لیکن توجه به مکتوب حضرت آقای سلطانحسین تابنده (رضا علیشاه) قطب سلسله نعمت اللهی در پاسخ به نامه ای که جناب شیخ مصطفی راهنما در این خصوص به ایشان نوشته بودند و نظر ایشان را جویا شده بودند، خالی از لطف نخواهد بود – مشاهده پاسخ حضرت آقای رضا علیشاه به شیخ مصطفی راهنما (1)
هو
121
26 صفر 1380 – 29/5/1339
به عرض عالی می رساند: مشروحه چاپی که در باره یهود مرقوم گردیده و نسخه ای از آن را به نام حقیر ارسال فرموده بودید واصل و موجب تشکر و امتنان گردید ، زادکم الله عزا و شرفا و توفیقا و تاییدا
موضوع اسرائیل که اشاره فرموده بودید هرچند حقیر در امور سیاسی وارد نیستم و دخالت نمی کنم؛ ولی چون این موضوع با مذهب ارتباط دارد و اقدام و اظهار نظر حضرتعالی را نیز از نظر مذهبی بسیار بجا و پسندیده می دانم؛ ویژه آنکه بعضی از کسانی که اطلاعی از لحاظ مذهبی در این باب ندارند پا را فراتر نهاده زمزمه نزدیکی و دوستی کامل می نمایند و مدعی علایق نزدیک بین دو ملت ایران و یهود از نظر تاریخی می باشند ؛ در صورتی که چنین نیست ، زیرا:
1- این علاقه با وضعی که آنان مدعی اند قبل از اسلام نبوده و پادشاه هخامنشی فقط از نظر ترحم بر زیر دستان نسبت به آنها ابراز شفقت نموده و در آن موقع بسیار کار پسندیده ای بود ، زیرا ترحم بر مغلوب و زیر دست بسیار پسندیده است. بالاخص آنکه دیانت حقّه به عقیده ما در آن زمان همان دیانت یهود بوده و بزرگان دین در میان آنان بسیار بودند و البته در این زمان هم یهودیانی که تحت ذمه دولت اسلام هستند و به وظایف ذمّی بودن عمل می کنند و به دولت اسلام خیانت نمی کنند، طبق دستور اسلامی باید جان و مالشان محفوظ و احترامشان رعایت شود و این امر با دوستی با دولت اسرائیل ارتباطی ندارد.
2-ملیت امروز ایرانی با دیانت اسلام عجین و آمیخته شده و آنچه مخالف دیانت اسلام باشد با ملّیت ایرانی نیز مخالف است و چون یهود و اسرائیل دشمنی فطری با اسلام دارند و با ملیت ایرانی نیز بالتبع طبعا عداوت دارند، که در قرآن مجید است: لتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود اشرکو (سوره مایده آیه82)
3- بر فرض وجود علاقه بین ایران و یهود، البته علاقه اخوّت و برادری مقدم است، چون آوارگان فلسطینی برادران اسلامی ما می باشند و به ما نزدیکترند، ما باید از حقوق انان طرفداری و دفاع نماییم.
4- فلسطین و اراضی آن شرعا و قانونا ملک همان آوارگان است که یک عده غاصب و راهزن مسلح، به زور و عنف آنان را از خانه و ملک خود بیرون کرده غاصبانه تصرف نموده اند و وظیفه هر مسلمی شرعا و وجدانا طرفداری از مظلوم در رفع تجاوز و ظلم است.
5- دولت اسرائیل دولتی است پوشالی که تکیه آن به دیگران است و طبق آیه شریفه: ضربت علیهم الذله اینما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس(آل عمران آیه 112) از خود دوام و ثباتی ندارد مگر آنکه به ریسمان خدایی که دیانت مقدسه اسلام است، متوسل شوند یا به ریسمان خلقی چنگ زده و متوسل به دیگران شوند. و بر همه جهانیان واضح است که اسرائیل از خود شخصیتی ندارد و تکیه او به دیگران است. فقط به مادیات که از قارون به آنان به ارث رسیده در آنها موجود است.
با جهات مذکوره در فوق البته مسلم نباید خود را حاضر به همکاری با یهود نماید، بلکه باید آنها را بزرگترین دشمنان خود بداند که هر وقت بتوانند ضربت خود را بر مسلمین وارد می آورند.
والسلام / اقل سلطانحسین تابنده
حال با توجه به مقدمات مذکور (در صورت اینکه کسی در اسرائیل تعلیم دیده باشد) قضاوت درمورد اینکه کدام یک از دو طرف در اسرائیل تعلیم دیده است را به وجدان خود آن افسر و به خوانندگان محترم واگذار می کنیم.آیا آن کسانی که با بولدوزر و با توسل به زور و فشار خانه و مکان عبادی مردم را تخریب نموده و ملک و مال ایشان را غصب کرده و در قبال دریافت حقوق با کودک و زن و مرد بی پناه درگیر شده و با انواع تجهیزات به یک عده نمازگزار حمله ور شده و آنها را مورد ضرب و شتم قرار می دهند ممکن است در اسرائیل تعلیم دیده باشند یا یک عده درویش بی پناه که با دست خالی جان خود را به خطر انداخته و برای دفاع از حقوق و عقیده و عزت خود ترسی از مرگ ندارند؟
اینک باید بررسی کرد چه چیزی موجب می شود که اینگونه تفکری را القا نموده و اینگونه تهمت هایی را به دیگران نسبت دهند؟
عرفان ستیزی در طول تاریخ مسئله عجیب و تازه ای نبوده و از دیرباز تا کنون عده ای با اهل عرفان و حکمت ستیزه داشته و آنها را مورد بی مهری، تهمت، افترا، هتاکی یا حمله خود قرار داده و به حقوق و اموال آنها تجاوز نموده اند. نمونه های این مسائل آنقدر بارز و فراوانند که نیازی به ذکر نیست.
صدرالمتألهین محمد بن ابراهیم شیرازی مشتهر به ملاصدرا دلایل عرفان ستیزی کوته نظران و ظاهربینان و عالم نمایانی که به نام علم و دین با حکمت و عرفان که منشا تفکرات دینی و حافظ نوامیس آسمانی است، خصومت می ورزند، بررسی و آنها را در رساله سه اصل خود گردآوری نموده است. وی سه اصل را به عنوان دلایل عرفان ستیزی برمی شمارد:
اصل اول: جهل نسبت به شناخت نفس
اصل دوم: حب مال و جاه و شهوات
اصل سوم: تسویلات نفس اماره و تدلیسات شیطان
در هر زمانی تهمت و افترای جدیدی را به عرفا نسبت داده اند و چون آن راه مقصود مخالفین را تأمین نکرده است، تهمت و افترا و شگرد جدیدی را آزموده اند.
چراغی را که ایزد بر فروزد / هر آنکو پف کند ریشش بسوزد
و مکروا و مکر الله والله خیرالماکرین (2)
عده ای در عصر حاضر نیز شبهه و شائبه جدایی عرفان از تصوف را مطرح می نمایند.
قابل ذکر است عرفان بر دو نوع است: عرفان نظری یا آشنایی با علوم ظاهری و اصطلاحات اهل طریقت و عرفان عملی یا شناخت خداوند، که تصوف شیوه عملی رسیدن به این شناخت است. و صوفی کسی است که در این راه پای می گذارد و آداب این طریقه را به جای می آورد. (واضح و مبرهن است در تصوف اسلامی که مطابق نظر سیدحیدر آملی (رحمة الله علیه) عین تشیع است (3) ، این طریقه و آداب باید مبتنی بر قرآن و سنت پیامبر و ائمه معصومین (علیهم السلام) باشد.)
اخیرا این عالم نمایان و کوته نظران که به هر یک از دلایل فوق الذکر نسبت به عرفا و حکما با کوته نظری برخورد داشته اند، همین واژه یعنی تصوف را دستمایه و مستمسک قرار داده و به ستیزه با آن پرداخته اند و اینچنین القا می کنند که به خاطر اینکه این ها "صوفی" هستند ، باید از آنها حذر کرد.
عده ای از به ظاهر علما هم پا را از حدود خود فراتر نهاده و صرف واژه "تصوف" هر گونه رفت و آمد و ازدواج با آنها و شرکت در مجالس آنها را حتی به قصد تحقیق مجاز نمی دانند.
این خود نشانه ای بارز بر حقانیت تصوف است. چرا که به صرف واژه صوفیه و القای تعریف مورد نظر خود از این کلمه بدین صورت که هر گونه معانی و تعابیر منفی را در آن واژه جمع می کنند، این عده را گمراه دانسته و از طرفی حق تحقیق را از مردم سلب می نمایند. در حالی که خداوند متعال در قرآن می فرماید : خردمندان و هدایت شدگان کسانی هستند که اقوال مختلف را گوش می کنند و بهترین آن ها را بر می گزینند. (4)
همانگونه که بارها با جعل یک لغت، شیعیان را زیر برچسب یک واژه برده، اسمی بر آنها نهاده و تمام معانی نامطلوب وقت را در آن واژه القا می کرده اند. به عنوان مثال در دوره ای آنان را رافضی (به معنی کسی که ترک را دین کند) خطاب می کرده اند. (5)
در هر حال این عرفان ستیزی و خصومت تنگ نظران مختص اهل تصوف و عرفان عملی نبوده است. قابل توجه مدعیان جدایی عرفان و تصوف است که این عده نه تنها با تصوف، بلکه اصولا با عرفان و خداشناسی خصومت داشته و حتی اهل عرفان نظری (همان چیزی که ادعایی جدایی آن را از تصوف دارند) را نیز از گزند خود بی نصیب نداشته اند.
از نمونه هایی از این ستیزه جویی می توان به تعطیلی جلسات تفسیر سوره حمد امام خمینی (ره) و نجس دانستن کوزه یا لیوان آب فرزندان وی به علت تدریس عرفان و حمله به قصد جان علامه حسن زاده آملی به علت تشکیل کلاس عرفان اشار کرد.
لذا به صرف واژه ای نمی توان کسی را محکوم کرد چرا که تقدیس یا تقبیح یک واژه به خاطر معنای آن و آنچه به آن اشاره دارد است نه اینکه تقبیح یا تقدیس یک مفهوم به خاطر اسمی که روی آن بگذارند.
منبر به اعتبار آن عالم ربانی صاحب ارزش است که معارف الهی را بر روی آن تبیین می کند. این نیست که منبر خود دارای ارزش باشد و هر کسی که بر بالای آن رفت، و هر سخنی که بر سر آن زده شد، به خاطر اینکه آن چوب پاره نامش منبر است، در حکم امر خداوند باشد.
کما اینکه نقل شده پیامبر اکرم (ص) در خواب می بینند گروهى ميمون از منبر او بالا و پايين مى روند و امت او پاى منبر نشسته اند و در حالى كه روى آنها به منبر است به قهقرا(بطرف عقب) مى روند و سپس این آیه نازل می شود که: "و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا" (6)
و اعتبار لفظی چون آیت الله به آن فقیه و حکیم و عارفی است که چون در سخن و اندیشه و کردار وی بنگری انسان را به یاد خداوند بیندازد و نشانه ای از نشانه های خداوند باشد، و الا به صرف کلمه آیت الله و به حلوا حلوا کردن دهان شیرین نخواهد شد.
لیکن کسانی که به هر یک از سه علت فوق ، کمر به آزار و اذیت اهل عرفان (چه از اهل نظر و چه اهل عمل) بسته و از هیچ دروغ و تهمت ناروایی در حق آنان فروگذار نمی کنند، چون با حق مبارزه می کنند و در برابر حق می ایستند (دانسته یا نادانسته)، هیچ برهان قاطع و منطق و دلیل روشنی برای مخالفت با حق نداشته و نخواهند داشت، آنچنان که تشتت و پراکنده گویی در گفتار آنها موج می زند و چون هیچ دلیل و برهان و حقیقتی دست نمی یابند، متوسل به سفسطه و مغالطه شده، و با برچسب یک واژه سعی در وارونه جلوه دادن حقیقت می کنند. و اگر برهان روشن داشته و راست گفته و ادعای آنها بحق بود، مردم را از تحقیق باز نمی داشتند.
خطاب قرآن کریم به اهل ایمان، این چنین است و شنیدن اکاذیب فاسقان چیزی از مسئولیت آنها در پیشگاه خداوند متعال نخواهد کاست:
یا ایها الذین آمنوا ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا أن تصیبوا قوماً بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین(7)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كردهايد پشيمان شويد.
1-
سلطانحسین تابنده، (رضا علیشاه)، سفر به ممالک عربی، صفحه 61 – پاسخ به نامه آقا شیخ مصطفی راهنما2- سوره مبارکه آل عمران، آیه 54
3- محمد تقى مجلسى، تشويق السالكين، (نور فاطمه، 1375 ش)، ص 12.
4- سوره مبارکه زمر، آیه 18
5- دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، آشنایی با عرفان و تصوف، (تهران، حقیقت، 1383 ) ص 54
6- شهید مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1369 ص 152
7-