به گزارش خبرنگار مجذوبان نور؛ حمیدرضا مرادی از مدیران مجذوبان نور (پایگاه خبری دراویش گنابادی) که به دلیل بیماری در بیمارستان بستری است در پیامی به دراویش زندانی، همدلی و همبستگی خود را با آنها ابراز کرد.
متن این نامه بدین شرح است:
برادران نیکاندیش و خواهر یگانهام،
نمیدانم من شرط میزبانىِ شما را نتوانستم شایسته به جا بیاورم یا اغیارِ تنگنظر تابِ ضیافت ما در آن رواق بىتکلف را هم نداشتند!؟ بعد از حادثهى دستگیرى شما عزیزان آن هم در محیط بیمارستان که کارکنان و بیماران همگى نظارهگر تهاجم اندوه شدند، هر لحظه با خود به دلتنگى نشسته و برخاسته و تکلم کردهام. اینگونه رفتن شما بر شانههایم سنگینى مىکند. بارها و بارها به خود مىگویم این شرط دوستى نبود و نیست که من راحت بنشینم و شرمندهی بزرگوارى و جوانمردى شما شوم، شما خوبان که در رفاقت اینچنین یکسرهاید، هرچند ارادهى پروردگار بر بیمارىام، سرم را بىقرار و پایم را ناتوان کرده، اما براى شتافتن به سوى شما نیازى به بودن اینها نیست که شرط درویشى و فصل مشترک ما فقرا همان محبتِ دل است و مهر عمیقم در این روزها لحظه به لحظه به سوى شما روانه است، که این روزها دل و ذکر همهى فقرا با شماست و همین قوت پاهایم مىشود که دوباره برخیزم که افتخار کنم دوستان جوانى دارم که در وفور معرفت و همراهى و سوادِ بىغایت عشق، آموزگار من شدهاند. مىدانم که اعتصاب غذا جسمتان را ضعیف مىکند اما بىشک گام از گامتان نمىلرزد که ما بر مدار خود آفریده نشدیم که در دور تند روزگار و سختىها هر کدام بىهویت به سویى پرتاب شویم، ما بر مدار و میل عشق خدایى در یک صف و یک جهت ایستادهایم و براى همین است که توان شکستن این سد کار هیچ احدى نخواهد بود. در این شب و روزهاى هجرانى، درد و زخمهایتان را به جان مىخرم که جواهرىست بىقیمت، زایش زخم و درد در این راه تجربههایى عظیم هستند و غنچهى دل عاشقانى چون شما که روشنایى را براى همگان طلب مىکنید اینگونه شکفته مىشود، گل مىدهد و عطر ماندگارى اندیشههاتان به همهسو پراکنده مىشود، زندگانى شما فایدهاى به غایت زیبا دارد. در چهرهی تک تک شما عزیزانم فضیلت عشق را که بىانتها و مبارک است مىتوان به زلالى دید. موسیقى صداى پر انرژى شما از پشت همان میلهها شنیده مىشود و من آن را سلول به سلول و رگ به رگ مىشنوم و مىنوشم که:
دست بهم وادهیم حلقهصفت جوق جوق جمع معلقزنان مست به دریــــا رویم
بر لب دریاى عشق تازه بروییم بـــاز هاى که چون گلْستان تا به ابد ما نوییم
این همه معرفت! اى کاش قابل بودم و من را هم شریک خود در آنسوى میلههاى سرد مىدانستید.
مىدانم که شما به دنبال نام و نشان نیستید اما بدون شک اینهمه انرژى و زلالىِ جریانى که در شماست، خواه ناخواه فهم و مبشر انسان آینده مىشود زیرا بیرق عرفان راهىست به سوى نور که دائمىست و هرگز فرود نمىآید و فقط بدا به حال انسانهاى عاجزى که نمىخواهند راستى و درستى افعال شما را ببینند. شما عزیزان و جوانانى همچون شما نیکخواهان این وطن هستید که نادیده گرفتن شما و خواستهاى به حق شما که بارها و بارها در مسیر قانونى و به شکل صنفى و شورایى مطرح کردهاید یعنى نادیده گرفتن خوشبختى یک ملت. شما عزیزان حرفهایتان را از راه درست و بىکینه مطرح کردهاید اما آنان که توهّم کینهتوزى دارند همه را به کیش خود مىپندارند و به تفسیر رأى خود محکومتان مىکنند، اما وظیفهى ما بیرون از زندان و در قبال شما عزیزان آگاه کردن دیگران از راه روشنىست که شما عزیزان در آن قدم برداشتهاید. شمایى که بیگناه فقط به صرف عشق به همنوع حکم به گرفتارىتان دادهاند و من و همهى فقرا تلاشمان را به امید مژدهى رهایى شما انجام خواهیم داد. همهى ما گرماگرمِ یکدیگر ایستادهایم و اگر نتوانم راه به جایى ببرم با همین نیمهجانم خودم را به شما خواهم رساند و تا تعیین وضعیت شما عزیزان در کنارتان مىمانم.