Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس عصر شنبه ۹۶/۱۰/۹ (تولد و مراقبت کودک – قضا و قوانین الهى)

Hhdnat majzoobaalishah96 41بسم الله الرّحمن الرّحیم

من معذرت می‌خواهم، من دیگر چون یک مقداری از بنیه‌ی من تحلیل رفته نمی‌توانم خیلی با شما همراه باشم، فقط می‌توانم بنشینم و بشنوم هرچه می‌گویید، هر آزمایشی که کرده‌اید و نتیجه‌ای گرفتید، یک قدم به جلو است، آن قدم را من به شما… در اینجا می‌خواهم از جهل خودم استفاده کنم، یعنی آقایان یک چیزی بگویند که من اطلاع ندارم و مطلع می‌شوم. نمی‌خواهم من یک چیزی بگویم که… چون من که اطلاعی ندارم. الان از من بپرسید کبد کجاست؟ خیال می‌کنم روی شانه‌ام اینجا کبد است مثلاً، نه، هیچ اطلاعی ندارم، البته نه به این اندازه، یک خرده ملایم‌تر. و بنابراین من منتظرم که هر چه برای خودتان اشکال هست مطرح کنید که همه مطرح کنند، همه جواب بدهند، من هم جواب بدهم. هرچه شما می‌دانید خیال نکنید من می‌دانم. من ممکن است ندانم خیلی چیزهای شما… من‌‌ همان‌قدر درسی که در دبستان خواندم، در دبیرستان و در دانشگاه و چیزهایی که توی روزنامه دیدم و این‌ها؛ آن‌قدر اطلاعاتی دارم، دیگر تجربه‌ی پزشکی ندارم. یک بار در، یعنی مدت‌ها بود می‌خواستم که به طب بروم ولی خب قسمت اینجور بود مثل اینکه. در پاریس که رفته بودم، ضمن مطالعات، فکرکردم که [دانشگاه] آنجا PCB هم (P فیزیک، C شیمی، B بیولوژیک)، این سه چیز. در آنجا اسم نوشتم، یک مدتی هم می‌رفتم PCB. یک موش را یا نمی‌دانم یک چیز دیگر بود که تشریح کردیم، من هم تشریح کردم و خب یک چیزهایی دیدم، ولی بعد دیدم که من دلِ این چیز را ندارم؛ دل این مطالعات را ندارم، از‌‌ همان، یک خرده که رفتم دیگر رها کردم. پنج-شش ماهی رفتم بعد رها کردم دیگر. اطلاعات من همین است. بعد مهم‌ترین مسأله‌ی طبی،‌‌ همان مسأله‌ی تولد کودک است و بعد هم تا مدتی نگهداشتن کودک و مراقبت کودک که تا دوسالگی مثلاً فقط به عهده‌ی مادر است. از دوسالگی به‌بعد تقسیم می‌شود. … خب یک مقداریش که می‌توانیم چیز کنیم، یک مقداری هم تربیتی‌ است در واقع. آنچه طبی‌ است باید دقت کرد و انجام داد. در طبی کسی تعریف می‌کرد، طبیبی، دکتری خودش می‌گفت: با ماشین سواری چند نفری بودیم می‌رفتیم مسافرت، می‌رفتیم از اینجا که برویم خراسان و گناباد و این‌ها. جلوی یک قهوه‌خانه ایستادیم. همه رفتند توی قهوه‌خانه چایی چیزی بخورند. من صندلی جلوی قهوه‌خانه بود، آنجا نشستم، نگاه می‌کردم به بیرون که بیابانی بود. گفت: دیدم، دیده می‌شد؛ یک زنی معلوم بود باردار است، سوار چیز آمد، به نزدیک‌ها که رسید دیدم پیاده شد، از چشمم دور شد. ده دقیقه بعد دیدم آمد، از آن‌ورِ تپه آمد، یک کودک در پهلو. روی دستش رفت. یعنی بدون رنج و زحمتی. حالا همین گرفتاری در اینجاست. البته شاید هم خدا خواسته اینجوری باشد، برای اینکه جمعیت خب خیلی زیاد می‌شود. اگر همه‌ی زایمان و این‌ها منجر به چیز بشود دیگر جمعیت کره… ولی خب مع‌ذلک، بودنش، همین ناراحت بودنش یک چیزی‌ست که باید، اطبا خب خیلی توجه دارند. این مهم‌ترین چیز است، برای اینکه من… اینجا هم یک مَثَلی گفته: «از قضا سرکنگبین [صفرا فزود]»؛ نظرش به طب نبوده، به طبیب. نظرش و تکیه‌اش روی اهمیت قضا بوده. آن قضا یک چیزی‌ست که حالا ما نمی‌دانیم ولی خداوند وعده کرده که همه‌ی چیز‌ها را به ما یاد بدهد. بنابراین می‌شود رفت دنبال آن که چرا اینجوری شدیم؟ یا خواهیم فهمید یا نخواهیم فهمید. ولی این «از قضا» که گفته اینجوری است. بله می‌شود؛ گاهی اوقات خب واقعاً معکوس عمل می‌کند. منظور از قوانین الهی یعنی چه؟ یعنی یک قانونی که نمی‌توانیم دست بزنیم، واِلا همه‌ی قوانین الهی‌ست. خدا هم همه‌چیز را قوانین می‌خواهد. این هم، این چیز الان برای ما درست نیست، غلط است. ما می‌گوییم: سرکه‌انگبین صفریٰ از من می‌بَرَد. اگر کسی بگوید: صفرایت را از بین نمی‌برد، می‌گوییم: نه غلط است. ولی یک روزی اگر این را به ما یاد داد، چون خدا گفت: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»؛ همه چیز‌ها را یادش… حالا این را اگر روزی به ما یاد داد، آن روز ما می‌گوییم: قانون الهی‌ست، ولی الان یک قانونی‌ست، یک استثنائی‌ بر قوانین الهی‌ست. الان استثناست. این استثنا را باید بفهمیم و خداوند قول داده که کم کم به بشر همه‌چیز را یاد خواهد داد. بله، قوانین، خب همه قوانین الهی‌ست، هیچ چیزی ما حالا نمی‌دانیم می‌گوییم، ولی یک روزی خواهیم دانست؛ امیدواریم که یک روزی همه‌ی این چیزهایی را که حالا نمی‌دانیم، نه ما، بشر است، چندهزارسال بعد خواهد فهمید، انشاءالله. بله، این اصولاً پیشرفت علم که چیز شده سر همین است. برای اینکه نمی‌شود اگر بگوییم الان… هیچی، همه‌ی علومی که هست، باید بگوییم همین است و همین، روی آن عمل کنیم. ولی می‌دانیم که این علم پس‌فردا عوض می‌شود، یک چیز دیگر می‌شود. مثل «هیئت»، ساده‌ترین چیز. آن کسی که می‌گفت زمین ایستاده است و خورشید و این‌ها دورش می‌گردند، وسیله‌ی دیگر، در آن تاریخ معتقد به این امر بود. اشعار همه‌ی این‌ها چیز، ولی با داشتن این اعتقاد، امکان تفاوت و ترقی نیست. یعنی عمل بکند به این، ولی همیشه در صدد آزمایشش هم باشد… هنوز هیچ خبری نداریم، هیچ نمی‌دانیم. ما در یک دنیای عجیب و غریبی گیر کردیم. این وسط مثل از لحاظ چیز، مثل خلأ هستیم، در خلأ. همه‌ی عوامل که ما مثل این اسپوتنیک اینها که می‌روند به چیز، ما خودمان آنجوری باشیم، هیچی نمی‌دانیم، ولی با این حالت، با همین چیز به ما یک حالتی داده که بتوانیم با ثبات چیزهایی را ببینیم، واِلا واقعیت این، اگر خیلی آدم، خیلی فکر کنیم، ما اصلا‌ً در اینجا هیچی نمی‌دانیم توی هوای… اینی هم که می‌دانیم خداوند چیز کرده که این‌قدر بدانیم. هر سلولی یک‌وقت یک چیزی گفته بود که سلول، یک دانه سلول، علمش از ما‌ها بیشتر ممکن است باشد. برای چی؟ برای اینکه آن از اولِ وجود بوده، اینجا بوده، رفته یک جای دیگر، رفته یک جای دیگر، در هر جایی با آن ترکیب شده این. وقتی یک جفت سلول بگیریم یعنی دو تا سلول که با هم کار می‌کنند علمشان از آن کمتر است، چون کمتر دیده‌اند. به این تعریف … بشر علمش از همه کمتر است. آنوقت خداوند می‌خواهد این کمتری علم را جبران کند یعنی از همه جبران بشود. آن جبران را باید با همین، از همین سلول‌هایی که خیلی به‌اصطلاح همه‌ی دنیا را دیدند از اول خلقت تا حالا، الان سلولی فرض کنید اینجای دست من است، شاید این از سیاره‌ی نمی‌دانم فلان آمده، همین جور آمده آمده شده دست من. ولی من از همین سلول‌ها می‌خواهم استفاده کنم.