Search
Close this search box.

رسالهٔ الفت‌‏نامه‏ – ملا محسن فیض کاشانی

resaleh mola mohsen feyz kashani96بسم اللّه الرحمن الرحیم‏. ربنا ألّف بین قلوبنا و قلوب اخواننا بحبل طاعتک و طاعة الرسول و اعنا و ایاهم على أداء الحقوق التی أوجبت علینا جمیعا ثم تقبل ذلک بحسن القبول و صلّ على المصطفین من عبادک و خصوصا محمّد و علی و أهل بیتهما من ذرّیة البتول. 

و بعد فیقول الساعى فی جمع شمل الاخوان فی اللّه تعالى و نظم سلسلة الالفة فی رضاء اللّه تعالى، «محسن بن مرتضى» الملقب بفیض افاض اللّه علیه و على اخوانه الخلّان و اصحابه الاخدان شائب الرحمة و المغفرة و الرضوان که محقق است که جناب حق سبحانه و تعالى و حضرت خاتم النبیین و اهل بیت نبوت را- صلوات اللّه علیه و علیهم اجمعین- اهتمام تمام هست به جمعیت مؤمنان و حصول الفت و مودت و اخوت میان ایشان و اداى حقوق آن از تعاون و تناصح و مواسات و غیر آن، و احتراز از عقوق چون تباین و اختلاف و تفریق کلمه و مانند آن.

قال اللّه تعالى فى معرض الامتنان‏ «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ». 
و قال اللّه عزّ و جلّ‏ «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» أی بالالفة. 
ثم ذم التفرقة و زجر عن‌ها فقال. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا». 
و قال سبحانه‏ «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا». 
و قال النبی صلّى اللّه علیه و آله و سلّم «اقربکم منّی مجلسا یوم القیامة أحسنکم اخلاقا الموطّئون اکنافا الذین یألفون و یؤلفون». 
و قال صلّى اللّه علیه و آله و سلّم «المؤمن الف مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف». 
و قال صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فی الثناء على الاخوة فی الدین «من أراد به خیرا رزقه خلیلا صالحا ان نسی ذکّره و ان ذکر أعانه». 
و قال «من آخى اخا فی اللّه رفع اللّه له درجة فی الجنة لا ینالها بشی‏ء من عمله». 
و قال «ان اللّه تعالى یقول: حقت محبتی للذین یتزاورون من أجلی و حقت محبتی للذین یتناصرون یتباذلون من أجلی». 
و قال صلّى اللّه علیه و آله و سلّم «لا تباغضوا و لا تحاسدوا و لا تدابروا و کونوا عباد اللّه اخوانا و لا یحل لمسلم ان یهجر اخاه فوق ثلث». 
و قال صلّى اللّه علیه و آله و سلّم «المؤمنون هینون لینون کالجمل الالف ان قید انقاد و ان انیخ على صخرة استناخ». 
و قال أمیر المؤمنین «أعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و أعجز منه من ضیّع من ظفر به».

و حکما گفته‌‏اند بعد از محبت الهى که ذروه مقامات و اصلان و غایت مراتب کمالست، محبت اهل خیر است با یکدیگر که منشأ آن ارتباط روحانى و اتحاد جانى است، نه عارضه نفع عاجل و لذت زائل، و لهذا از شایبه مخالفت و منازعت منزه و از عروض کلال و ملال مبراست، چنانکه کریمه‏ «الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ» به آن ناطق است.

و نیز گفته‌‏اند که کمال هر چیزى در ظهور خاصیت اوست، و چون انس طبیعى از خواص انسان است، پس کمال انسان در اظهار این خاصیت باشد با ابناى نوع خود. و این خاصیت مبدأ نوع محبتى است که به مقتضاى تألف و تمدنست و این محبت با وجود آنکه نزد عقل مستحسن و پسندیده است، شرع نیز در این باب مبالغه تمام دارد، چون غایت اکثر تکالیف شرعیه، حصول این محبت و الفت است. 
و لهذا شارع امر فرموده که هر شبانه‌روزى پنج نماز جماعت گذارند تا به برکت آن، اجتماع، میانه اهل محله، الفت و مؤانست پدید آمد. 
و باز امر فرموده که در هر هفته یک نوبت همه اهل شهر، در یک موضع جمع شوند و نماز جمعه به جماعت ادا نمایند تا مؤالفت و موانست میان تمام اهل شهر حاصل گردد. 
و باز فرموده که در هر سال دو نوبت اهل شهر و رساتیق، تمام در صحراى وسیع مجتمع گردند و نماز عید به جماعت ادا کنند تا به واسطه آن اجتماع عام، میانه اهل شهر و رساتیق، انس و الفت پیدا شود و با یکدیگر آشنا شوند. 
و باز از براى حصول این محبت و مودت میانه اهل و ارباب بلاد بعیده و اقالیم مختلفه، حکم فرموده که همه مکلفین ذَکراً کان او انثى، باید که در مدت عمر خود در وقتى معین یک‏بار در شریف‏‌ترین امکنه که عبارت از بقعه تواند بود که مولد و منشأ حضرت خاتم است، جمع شوند تا میان جمیع افراد امت موانست و مودت حاصل شود و تخصیص آن بقعه شریفه از براى حصول این غرض، بنا بر آنست که از مشاهده آن موطن، افراد امت تذکر شارع و ازدیاد محبت و مودت اهل بیت آن سرور که به فحواى کریمه‏ «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏» مزد رسالت تواند بود، حاصل شود، و عظمت و احترام سیدالانام نزد ملک علام ایشان را متیقن گردد.

و از اینجا بر لبیب متفطن ظاهر مى‌‏شود که غرض شارع در جمیع تکالیف شرعیه، تحصیل این نوع الفتى است که مستحفظ نظام کل عالم تواند بود، و لهذا بعضى از حکما گفته‌‏اند که همچنان‏که دعوت جمیع انبیاء از حیثیت علم، اثبات توحید پروردگار است و نفى شریک از او، از روى عمل نیز به حصول وحدت راجع مى‌‏گردد.

و از اینجاست که در باب نماز جماعت از حضرت سیدالانام- علیه و آله الصلاة و السلام- مبالغه در این مرتبه منقول است که مى‌‏فرمودند که هر که در نماز جماعت تهاون ورزد مستحق آن تواند بود که آتشى افروزند و او را در آن بسوزند.

و این امر عظیم مهم اعنى [بر] طریقه جمعیت و الفت و مرافقت و اخوت در دین در زمان ما مندرس شده و قلوب اکثر اهل ایمان را با یکدیگر تنافرى و تخالفى روى داده و نفاق و ریا در میان اکثر مردم شایع شده به حیثیتى که سه کس بلکه دو نیز نادر یافت مى‏‌شود که میان ایشان مصادقتى بى‌‏ریا و نفاق باشد از براى خدا و به جهت امر دینى. 
و این باعث شده بر آنکه اهل ایمان را بسیارى از خصال و ملکات پسندیده فوت مى‏‌شود و در بسیارى از طاعات و عبادات تقصیر واقع مى‏‌شود، خصوصاً طاعتى که مشروط و موقوف باشد بر اجتماع، مثل جمعه و جماعات وصله و مواسات و مانند آن، و معلوم است که هرچند جمعیت و الفت بیشتر باشد طاعت و عبادت بیشتر به ظهور مى‌‏تواند آمد و بسا خیرات در جمعیت میسر است که در انفراد میسر نیست، و آنچه به دست جماعت جارى مى‏‌تواند شد عشر عشیر آن بر دست منفرد جارى نمى‏‌توان شد.

قال بعض الحکماء «اجتماع الجماعات فی بیوت العبادات بصدق النیات و صنعاء الطوبات تحل ما عقدته الافلاک الدائرات». 
و تهذیب اخلاق که مدار نجات آخرت موقوف بر آنست، بى‏ جمعیت ‏صورت نمى‌‏تواند بست و بسا کار که به تذکیر و تنبیه و اعانت اخوان ساخته مى‌‏تواند شد و بسا راه کمال که به معاونت اعوان طى مى‌‏تواند گردید و مى‌بینیم که از منافست تنها که یکى از فروع اجتماع است، حرارتى و شوقى [و] وجدى و طلب دست مى‌‏دهد که سلوک راه بسى آسان مى‏‌شود و اعباى تکالیف سبک و گوارا مى‏‌گردد.

شیخ کمال‌الدین عبدالرزاق کاشى در «فتوت‌‏نامه» مى‏‌گوید که طریقه مرافقت و اخوانیت به حقیقت نیکو‌ترین طریق‏‌هاست، چه مصالح دین و دنیا بدان منوط است و سعادت عقبى بدان مربوط، و از این جهت فقرا گفته‌‏اند که هر کارى را یارى باید و این کار را یاران. و چون تتبع لذات کنند، هیچ لذت چون لقاى دوستان همدم و یاران ثابت‌قدم نیابند و هیچ الم صعب‏‌تر از مفارقت ایشان نه. و مطالب عظام و مقاصد صعب‌المرام به موافقت اخوان سهل و آسان گردد و امور سهل و آسان، بى‏ یارى اصحاب و مخالفت طلاب، صعب و دشوار شود، و علو شأن و بیان شرف و قدر آن را این حدیث الهى بس است «وجبت محبتی للمتاحبّین فیّ و وجبت محبتی للمتواصلین فیّ» انتهى کلامه.

پس بیایید اى برادران الهى تا بکوشیم وجد و جهد تمام بجاى آوریم در احیاى این سنت سنیّه عظمى تا داخل آن‌ها باشیم که «من أحیا سنّتی بعد فساد امتی کان له أجر مائة شهید». 
شاید با ده کس و بیست کس توانیم ساخت در اخوت و مصادقت و اداى حقوق با بعضى از آن. و اگر با پنج و هفت نیز میسر شود، سعادتى است بزرگ. 
و اگر قلیلى را میسر شد امید هست که دیگران را نیز بعد از اطلاع بر آن رغبتى پیدا شود و به تدریج کثرتى روى دهد، چون طبایع را به امرى جدید که سانح شود رغبتى مى‌‏باشد، و بعد از آنکه لذتى بچشید، یحتمل که دست از آن‏ نکشند. پس بیایید تا در میان خود جماعتى را که دل‌هاى ایشان را فى‌‏الجمله صفائى و مناسبتى روحانى باشد، انتخاب کنیم و عقد اخوت میان ایشان افکنیم، چنانکه حضرت رسول- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- در میان اصحاب فرمود.

و اخوت عبارتست از معاهده میان دو کس یا بیشتر بر آنکه در دنیا و آخرت با یکدیگر چون برادر صلبى باشند در تحصیل نفع یکدیگر و دفع ضرر از یکدیگر، و آن به تودد حاصل مى‌‏تواند شد که از فروع حسن خلق است، و تودد عبارت است از: طلب مودت از اکفا و اقران و اهل فضیلت و مستعدان، و هر که موصوف بود به نجابت جوهر نفس و سلامت قلب به حسن لقا و طلاقت و بشاشت به حضور ایشان، و موانست و مجالست و مواکلت با ایشان، و فرستادن تحف و هدایا بدیشان.

و فی الحدیث «التودّد نصف العقل». 
و فیه «تهادوا تحابوا». 
و فیه «انکم لن تسعوا الناس باموالکم فالقوهم بطلاقة الوجه و حسن البشر».

و تودد موجب الفت است و الفت اتفاق آراء است در معاونت بر تدبیر معیشت و انضمام ابدان جهت اتحاد اهواء و مقاصد. 
و الفت مقتضى صداقت است و صداقت محبت حقیقى است که مبتنى‏ بر تناسب ارواح و تشاهد قلوب باشد و آن موجب اخوت یا نفس اخوت است. 
پس اگر اسباب تودد بى‌‏تکلیف رو داد واِلا به تکلف اندک اندک به فعل باید آورد تا شاید به تدریج طبیعى گردد.

پس بیایید اى یاران دینى و اى طالبان رضاى الهى تا اسباب تودد را بر خود ببندیم و به حسن بشر و طلاقت وجه و اظهار سرور به لقا و تصافح و تواضع و خدمت و اغماض عین از عیوب و عثرات و قصور و تقصیرات، با یکدیگر معاشرت کنیم، شاید آهسته آهسته مودتى طبیعى به حصول پیوندد و به تدریج مستحکم شود و اگر نشود به احیاى این سنن، مثاب خواهیم بود به نقد، و این اخلاق مکتسب خواهد شد عاجلاً و از کرم الهى بعید است که جماعتى را که قدم در راه او نهند و طاعتى را مطلب سازند، به نیّت صادقه، توفیق اتمام آن ندهد. فمنا الحرکة و من اللّه البرکة.

و باید که بعد از تعیین جماعت اخوان و ضبط عدد ایشان، قواعد و قوانینى چند در میان ایشان مقرر گردد بر وفق شریعت و طریقت، که از آن‌ها تجاوز جائز نشمرند و بر تجاوز از آن‌ها، یکدیگر را مؤاخذه نمایند و بر عدم مؤاخذه بر آن نیز، مؤاخذه نمایند تا ایشان را اکتساب خیرات، عادت و اخلاق حسنه ملکه شود.

اولاً آنکه راه غیبت بر خود ببندند و هیچ مسلمانى را غیبت جائز ندارند، چه غیبت، فاکهه اهل نار است و لایق اهل ایمان نیست که سالکان راه چنانند. 
و غیبت کردن مثل گوشت مرده خوردن است چنان که در قرآن بیان شده!. 
و دیگر آنکه با یکدیگر حسد نورزند و سخن‌چینى نکنند و گمان بد به یکدیگر نبرند و تجسس عیب یکدیگر نکنند. آنچه بر سبیل ضرورت معلوم‏ شود در ابطال و مؤاخذه آن کوشند، و آنچه به این منابت نباشد از پى آن نروند و به تزکیه نفس خود مشغول شوند. 
نهى منکر فرض است اما تجسس منکر تا نهى کنند، فرض نیست. 
اگر بى‌‏تفحص و تکلف و تعمق بر منکرى اطلاع یابند، منع لازم است و ما سوى ذلک فامره الى اللّه، بلکه تا مى‌‏توانند محملى صحیح از براى آن پیدا کنند.

حسن ظن به مسلمانان، اصلى است ثابت در دین و تکلف تعرف فساد، منهى عنه است، بلکه متشابهات را نیز بر یکدیگر محکم نگیرند، بلکه به اشاره تنبیه کنند، اگر بازایستد والا بگذرانند مگر آنکه از او فهمیده باشند که این مؤاخذه را مى‏‌خواهد تا بر یکدیگر ثقیل نباشند.

و ترک جمعه و جماعت بى‏ عذرى واضح نکنند، چرا که تأکیدات بلیغه در آن از شارع رسیده و همچنین نوافل مرتّبه یومیّه. پس اگر کسى تقصیرى در حضور جمعه و جماعت یا نافله یومیه نماید بى‏‌عذرى شرعى، از دایره اخوان و سلسله الفت بیرون است.

و دیگر آنکه دروغ مگر آنکه مصلحتى ضرورى داعى باشد به آن، و در آن هنگام نیز تا مى‌‏توانند توریه کنند و به کذب صریح تنطق ننمایند و از یکدیگر به چیزهاى سهل مضایقه نکنند، اما تکلیف عدم مضایقه را در چیز‌ها که در نظر ایشان وقعى داشته باشد در ابناى این زمان از قبیل تکلیف ما لا یطاق مى‌‏بینم.

دیگر آنکه اصرار بر هیچ معصیتى ننمایند، اعنى چون معصیتى از یکى از ایشان صادر شود، فى الحال استغفار کنند و اگر توبه، اعنى پشیمانى و عزم بر عدم عود میسر شد والا عزم بر توبه داشته باشند و از صدور آن غمناک و آزرده باشد، چه کسى که معصیتى کند و گرید، مثل کسى نیست که معصیت کند و خندد. و آنچه گفتم در معاصى صغیره است و اما کبیره چه گنجایش دارد که از اخوان صادر شود [!].

و تجاهر بر هیچ معصیتى نکنند و از احترام شرع، دقیقه فرونگذارند، و سخن بد در حق یکدیگر نشنوند، مگر آنکه از او دفع کنند و در این امر تا مى‌‏توانند مبالغه نمایند و یکدیگر را حرمت بدارند با کمال بى‌‏تکلفى و انبساط [که‏] گفته‌‏اند «ترک الادب بین الاخوان من الادب و من لم ینبسط مع اخوانه فى المباحات، احشمهم».

و به سببى از اسباب دنیا از یکدیگر متغیر نشوند، و بر مطیع و عاصى شفقت یکسان برند، و کتمان اسرار یکدیگر نمایند، و وفا به عهد و وعد یکدیگر واجب دانند، و با یکدیگر به حسن خلق وسعت صدر معاشرت کنند.

ففى الحدیث «ان اللّه یبغض المعبّس فی وجه اخوانه».

و حضرت أمیر المؤمنین- علیه‌السلام- فرمود که از حضرت رسول (ص‏) سؤال کردند از حسن خلق، فرمود «ان تعطی من حرمک و تصل من قطعک و تصفح عمّن ظلمک و تحسن لمن أساء الیک».

و حق تعالى در قرآن مى‌‏فرماید که‏ «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ».
و به حقیقت این خصلتى است بس شریف که هیچکس به کنه شرف آن نرسد چه، صاحب آن خویش را، فضیلت ثابت کند و از خصمش رذیلت زائل گرداند [و] بر او غالب شود به قوت دل، خصم نفس را و نفس خصم را بشکند. 

و لهذا حق تعالى مى‏‌فرماید «وَ ما یُلَقَّا‌ها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّا‌ها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ».

و دیگر که باید در راه حق از ملامت نترسند و به قول دیگران برنگردند بلکه‏ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» باشند.

دیگر باید که مراعات انفاس و اوقات کنند تا ضایع نشود که گفته‏‌اند «وقتک اعز الاشیاء فاشغله باعز الاشیاء».

دیگر باید کسى که ایشان را خواهد قبول کنند، و کسى که ایشان را نخواهد و از ایشان تخلف ورزد نخواهند، و مرید را به زلّات رد نکنند و اجنبى را به حسنات قبول ننمایند و باید که قدر هر کس را بدانند و با هر کس به قدر مقدار او سلوک نمایند و مبادرت به قضاء حاجت اخوان نمایند به قدر الطاقة، و بار یکدیگر بکشند و بر یکدیگر بار ننهند و هرچه به خود پسندند به برادر مؤمن پسندند و هرچه براى خود خواهند براى او نیز خواهند، و یکدیگر را به اعتذار مضطر نگردانند، و با یکدیگر مصابرت نمایند، و استبدال جائز نشمرند، و چون ذکر نام مؤمن در حضور او خلاف ادب، شرع و عرفست، بلکه باید که او را به کنیت یا کنایت مذکور سازند و کنیت در عصر ما متعارف نیست، ما اخوانى را که به جهت الفت تعیین یافته‏‌اند، به لقبى چند شایسته نیکو که دلالت بر معانى بلند و اخلاق ارجمند داشته باشد تفألاً ملقب مى‏‌سازیم تا به آن‌ها تخاطب و تکاتب بلکه مطلق ذکر واقع شود حضوراً و غیبة، تسهیلاً و تعظیماً، و تیمّناً و امتیازاً عمن لیسوا باخوان.

پس هر که در نفس خویش مى‌‏یابد که به شرائط و آداب مذکوره یا اکثر آن وفا کند، قدمى در پیش نهد و داخل سلسله الفت شده لقبى مناسب [و] نیکو از اخوان بگیرد و در سعادت اخوت و صداقت بر روى خویش بگشاید و راه بهشت پیش گیرد، و هر که در خویش آن قوت و توفیق و ثبات قدم نمى‌‏یابد، ثبات جمعیت این سلسله را دعا کند تا به برکت ایشان فیضى به او برسد و چون عدد این سلسله بسیار شود، هر یک را، احقاق همه حقوق دشوار گردد، باید که هر پنج و شش که با یکدیگر محشور مى‏‌باشند اداى حقوق یکدیگر را لازم شمرند، و با دیگران، بعضى حقوق که متعسر است، اسقاط نمایند تا کار به حرج و ضیق نه انجامد، بلکه هر دو کس را که با هم مناسبتى تام و اتحادى کامل باشد، ایفاى جمیع حقوق لازم است و با بقیّه پنج و شش آنچه میسر شود، به فعل باید آورد.

بنابراین، مراتب الفت سه مى‌‏شود:

– یکى الفت اخص و آن در میان دو کس متحقق مى‏‌تواند شد و بس، و اشاره به این مرتبه است آنچه حکما گفته‏‌اند:
دوست تو آن نیست که در حقیقت عین تو باشد و در صورت غیر.
– دوم: الفت خاص و آن در میان پنج و شش مى‏‌تواند بود نه زیاده. 
– سیم: الفت عالم و آن در میان مجموع سلسله تحقق مى‏‌تواند یافت، و هرچند عدد کمتر مى‌‏شود، حقوق بیشتر شود و از حق اللّه بحت، چیزى کم نمى‌‏تواند شد و حقوق دیگر را در مراتب ثلث اخوان خود تعیین خواهند فرمود، و از جمله حقوقى که ما ذکر کردیم و اگر بر آن نیز چیزى افزایند مختارند.

و باید که از جمله حقوق ملتزمه، تصافح باشد یعنى گرفتن دست یکدیگر که کنایه است از صفاى خاطر از غبار ملالى نسبت به یکدیگر، چه در حدیث آمده که «هرگاه دو مؤمن به یکدیگر رسند و دست یکدیگر را بگیرند، گناهان از ایشان فروریزد، چنانکه برگ درختان در ایام خزان».

و از آن جمله، دعاى یکدیگر باشد خصوصاً در مظان اجابت، چه دعا در حق غیر به یقین مستجاب است، و داعى دو مثل مدعوّ له مى‌‏دهند و اگر هر یک از ایشان همه را به تفصیل در دعا یاد کند، بعنوان القابى که به آن ملقب‏‌اند، بهتر باشد چه در حدیث آمده که «هر که چهل مؤمن را دعا کند، اولاً و بعد از آن خود را دعا کند، آن دعا مستجاب گردد». 
و ما چهل و یک لقب وضع کرده‌‏ایم از القابى که به اسم مشتبه نشود و بر زبان سبک باشد، چنانکه زیاده از دو حرکت نداشته باشد و از حق سبحانه و تعالى طلبیده‌‏ایم که همه این‏‌ها را موضوع له مناسب از اخوان بهم رسد و تا حال قریب به بیست بهم رسیده- و نرجوا من اللّه تعالى کمال العدد ان‏شاءالله تعالى و لنذکر‌ها على ترتیب الحروف و هی هذه: 
الفت، امن، انس، تسلیم، تقوى، ثنا، حلم، حمد، حیا، خلق، خیر، ذکا، ذوق، رجا، رشاد، رشد، رفق، روح، زهد، سخا، سداد، شوق، صدق، صفا، اصلاح، صواب، ظفر، عرفان، عشق، فرح، فلاح، فوز، فیض، قدس، قرب، نجات، نشاط، نقا، وداد، ورع، هدى. 
جمع اللّه شملهم على الطاعة و رزقهم من محمد و أهل بیته الشفاعة.

خاتمه: در ذکر غزلى که مؤلف را رو داده در معنى الفت و ترغیب بدین امر شریف بعد از انقضاى مدتى از زمان تألیف، و هو هذا:

بیا تا مونس هم یار هم، غمخوار هم باشیم                                              ‏ انیس جان غم‌فرسوده بیمار هم باشیم‏

شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدگر سوزیم                               ‏ شود چون روز، دست پاى هم، در کار هم باشیم‏

دواى هم، شفاى هم، براى هم، فداى هم‏                                           دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشیم‏

بهم یکتن شویم و یکدل و یک رنگ و یک پیشه‏                                سرى در کار هم آریم و دوش بار هم باشیم‏

جدائى را نباشد زهره‏اى تا در میان آید                                              بهم آریم سر، بر گرد هم پرگار هم باشیم‏

حیات یکدگر باشیم و بهر یکدگر می‌ریم‏                                         گهى خندان ز هم گه خسته و افکار هم باشیم‏

بوقت هوشیارى، عقل کل گردیم بهر هم‏                                           چه وقت مستى آید ساغر سرشار هم باشیم‏

شویم از نغمه‌‏سازى عندلیب غم‌سراى هم‏                                      به رنگ و بوى یکدیگر شده، گلزار هم باشیم‏

به جمعیت پناه آریم از باد پریشانى‏                                                  اگر غفلت کند آهنگ ما، هشیار هم باشیم‏

براى دیده‌بانى خواب را بر یکدیگر بندیم‏                                                  ز بهر پاسبانى، دیده بیدار هم باشیم‏

جمال یکدیگر گردیم و عیب یکدیگر پوشیم                                          ‏ قبا و جبه و پیراهن و دستار هم باشیم‏

غم هم، شادى هم، دین هم، دنیاى هم گردیم‏                                         بلاى یکدیگر را چاره و ناچار هم باشیم‏

بلاگردان هم گردیده، گرد یکدگر گردیم‏                                            شده قربان هم از جان و منت دار هم باشیم‏

یکى گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار                              زبان و دست و پا، یک کرده، خدمتکار هم باشیم‏

نمى‌‏بینم بجز تو همدمى اى فیض در عالم                                             ‏ بیا دمساز هم گنجینه اسرار هم باشیم‏

و الحمد للّه اولا و آخرا.