Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح چهارشنبه ۹۶/۱۰/۲۰ (لطف و قهر خداوند)

Hhdnat majzoobaalishah96 08بسم الله الرّحمن الرّحیم

مولوی می‌فرماید یک جایی که:

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد                                          بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

«عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد»؛ به جد یعنی جداً، کاملاً. «بوالعجب من عاشق این هر دو ضد»؛ بوالعجب خب اصطلاح در عربی است یعنی عجبا. عجبای خیلی سنگینی. یعنی خیلی عجیب است. البته در دنباله‌اش توضیح می‌دهد. لطف خداوند که خب محسوس است. ما تازه آن لطف خداوند را نمی‌فهمیم از کجاست؟ می‌گوییم خداوند لطف کرد یعنی هوا خوب شد، یعنی هوا بارانی شد. خیلی بخواهیم چیز کنیم اینجوری تعبیر می‌کنیم. لطف خداوند؛ یعنی لطف، خلاصه معلوم است، قهر چه‌جوری است؟ قهر خداوند اینی‌ست که آدم می‌بیند. این را می‌بیند در زندگی. منتها بفهمد که این قهر خداوند است. ولی قهر خداوند از این است که ما لطفش را نفهمیدیم. خداوند مثل اینکه مثلاً به ما می‌خواهد بفهماند لطفی که کرده باید ممنون باشیم؛ اینقدر ممنون باشیم که سرتاسر این زندگیمان را بگیرد. به‌علاوه در هر قهری لطفی نهفته است. شما چرا مثلاً با یک بقال توی خیابانتان که ماست می‌خرید ازش، آشنا هم می‌شوید سلام‌علیک می‌کنید و این‌ها، قهر نمی‌کنید ازش؟ قهرید، خب نمی‌روید بخرید. وقتی مدتی شد که از آن چیزی نمی‌خرید- البته علتی دارد- آنوقت به فکر این می‌افتید که چه خوب بود! که این هم آدم خوبی بود، من می‌آمدم از این بیشتر می‌خریدم. از «قهر»، درجه‌ی «لطف» و اهمیت لطف را می‌فهمید. مثل آن معنای آن شعری که «من رشته‌ی محبت تو پاره می‌کنم/ شاید گره خورد به تو نزدیک‌تر شوم». که البته یکی هم در جوابش گفته بود: «محبت مگسلا جانا که چون بگسسته شد تاری/ توان پیوند کرد اما گره اندر میان افتد». این‌ها هم بازی با الفاظ است هم در معناست. قهراً در خود قهر هم معنایی از لطف هست. شما اگر فرض کنید همین بقال که مثال زدم هر روز صبح چیزی از او می‌خرید، بعد می‌بینید یک روز می‌آیید می‌بینید نیست، نیامده. پسرش هست، بچه‌اش هست… ماست را می‌خرید می‌روید… یک ماه می‌گذرد می‌بینید، بعد یادتان می‌آید که آخر اینجا که یک بقالی هم داشت. از او می‌پرسید: این بقال کجاست؟ گفت: یک ماه است خدا رحمتش کند، رفت به رحمت الهی. می‌گویید: ای وای! اینجور چون این بقال برایتان اهمیت نداشته نیامدید باهاش قهر کنید، برای اینکه لطفی هم نداشتید. ولی اگر قهر کنید درش لطفی هم هست، منتها به شرط اینکه شاید گره خورد. گره بدهید خودتان. دوستی و محبت و عشقت به خداوند و به همه‌ی چیز‌ها را اگر مدتی ترک شد، بعد که برگشتید بهش، این گره‌ای خورده، منتها نزدیکتر شدید بهش، ولی با گره. توی کارتان گره است. یعنی هر وقت یادتان می‌آید که‌ ای وای؛ من که گفتند خداوند، گفته که پنج نوبت مثلاً نماز بخوانید، من از عشق او باید اطاعت می‌کردم، یک ماه اطاعت نکردم، تأسف می‌خورید. این گره‌ای‌ست که افتاده ولی به‌هرجهت رشته‌ی محبت نزدیک شده، نزدیک‌تر هم شده، برای اینکه در آنجا، در این حالت، ارزش لطف را می‌فهمید، ارزش لطف را بهتر می‌فهمید. حالا این حالاتی که، این چیزهایی که خداوند برای بشر حالات مختلفی آفریده، برای بشر هست، معلوم نیست فرشتگان هم اینجوری باشند، نمی‌دانم، منتها ما برای خودمان باید این حساب را بکنیم که اگر هم یک قهری واقع شد، بخواهید که قهر مرتفع بشود. در خودِ وجود قهر دقت کنید بفهمید که چرا قهر شده و اگر این کار را کردید همان که: «عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد»، یا «هرچه از دوست می‌رسد خوب است»، خود آن یک درجه‌ای‌ست برای شما، یعنی تأسف از کوتاهی، تنبلی و قصورِ گذشته، تأسف بخورید منتها فقط به اندازه‌ی «تأسف»، یعنی بیشتر نه. بروید دنبال اینکه گره بدهید که نزدیک‌تر شود. انشاءالله خداوند… من مثلاً یادم نیست که درش قند، نبات ریختم یا نه. خب جلوه‌های لطف و قهر خدا هم فراوان است. یعنی ما «فراموشی» را قهر خدا می‌دانیم. چرا اینقدر من فراموشکار هستم مثلاً؟ اگر خوب به همین «فراموشی» هم بپردازیم می‌فهمیم که باز هم تقصیر از خود ماست که فراموش می‌کنیم. خیلی دردها هست به‌خصوص دردهای زندگی اجتماعی که ما مدتی بعد فراموش می‌کنیم و اگر فراموش نکنیم سنگینی بار آن می‌ماند، سنگینی‌های دیگر رویت می‌آید، ما را از پا درمی‌آورد. این است که حکمت قهر خدا را هم بدانید. منتها قهر؛ شما قهر نکنید از خدا. خداوند لطف کند، گاهی هم نه، شما اسمش را قهر می‌گذارید ولی قهر هم نیست، ما را رها می‌کند. قهر را هم از جانب خدا بدانید. آن قهری که از جانب خدا باشد، خودش لطف است.