دکتر محمدعلی رنجبر – استاد بخش تاریخ دانشگاه شیراز
چکیده: فرآیند گذار از تسنّن به تشیع از مهمترین تحوّلات تاریخ ایران است که طی قرون هفتم تا دهم ه.ق صورت گرفت. طریقتهای صوفیانه از جمله نعمتاللّهیه و صفویه، علیرغم باورهای سنّی اوّلیه، نقش مهمی در تحوّل مذهبی و گذار از تسنّن به تشیع در جامعۀ ایرانی داشتند. پژوهش حاضر مبتنی بر شیوۀ پژوهش تاریخی و با تکیه بر آثار شاه نعمتالله ولی، در پی یافتن نشانههای تشیع در آثار و احوال اوست و به دنبال پاسخی برای این پرسش است که ائمۀ اطهار (ع) چه جایگاهی در آثار و احوال بنیانگذار طریقت نعمتاللهیه دارند؟ یافتههای پژوهش حاکی از آن است که علیرغم باور شاه نعمتالله ولی به فقه مکاتب سنی، در آثارش نشانههای متعدّد تشیع دیده میشود و نشانههای تسنّن بسیار کم است. شاه نعمتالله بسیار از خاندان پیامبر (ص)، ائمه (ع) و نیز القاب ایشان در آثارش نام برده است و این به همراه نسبنامهاش که منتسب به ائمه است، فراوانی نشانههای تشیع را به آن درجه میرساند که طریقت منسوب به وی در شمار پیروان تشیع به حساب آورده شود. در چنین شرایطی هدف این نوشتار یافتن نسبت میان نشانههای تسنّن و تشیع در آثار اوست.
مقدّمه
پیوستگی تصوّف و تشیع با فراز و نشیبهای بسیاری مواجه بوده و مخالفان و موافقان بسیاری داشته است. تشیع و تصوّف اسلامی دارای اصول مشترک هستند و از منابع واحدی الهام گرفتهاند. تا آنجا که متصوّفه علی (ع) را داخل همۀ شئون خود کردهاند و بدون تردید اساس تصوّف بر وجود علی (ع) نهاده شده است؛ اما تفاهم و همسویی فکری میان صوفیه و سایر فرق شیعه، بهخصوص اسماعیلیه و زیدیه، قبل از شیعه امامیه و تقریباً از قرن سوم و چهارم شروع شده بود (۱)؛ و بعد از قرن هفتم تلاشی برای پیریزی عرفان و تصوّف منسوب به امامیه از سوی برخی علمای شیعی صورت گرفت.
از نظر سیاسی-اجتماعی نیز تفاوتهایی در روش تشیع و تصوّف دیده میشود. از ابتدای دروۀ اسلامی تا بعد از دورۀ ایلخانیان، تشیع معمولاً حیات سیاسی فعّالتری را نسبت به تصوّف در پیش گرفت در حالی که اکثر متصوّفه، لااقل در قرون سوم و چهارم هجری از شرکت در امور سیاسی اجتناب میورزیدند و از کلیۀ مظاهر دنیوی تبرّی میجستند. با هجوم مغول و از بین رفتن مرکز فکری و سیاسی مذهب تسنّن و نیز از بین رفتن مراکز یکی از نیرومندترین جنبشهای شیعی یعنی اسماعیلیه، تغییر مهمی در رویارویی تشیع با حکومتهای وقت رخ نمود و فرصت در اختیار فرق دیگر شیعی و بهخصوص اثنیعشری قرار گرفت تا از این خلأ سود برده، به همراه طریقتهای صوفیانه جهشی را در قدرتگیری سیاسی و اجتماعی آغاز کنند.
بیان مسئله
تشیع در فاصلۀ نیمۀ قرن هفتم تا ابتدای قرن دهم هجری قمری به همراه طریقتهای صوفیانه از عوامل مهم جنبشهای فکری و اجتماعی این دوره از تاریخ ایران بودند. اینکه مغولان به مذهب تشیع گرایش پیدا کردند، سربداران (۷۸۸ ـ ۷۳۸ ق) جنبشی سیاسی-اجتماعی در خراسان راه انداختند، حکّام تیموری (۹۱۶ ـ ۷۷۱ ق) و قراقویونلوها (۸۷۳ ـ ۸۱۰ ق) گرایشهای شیعی بروز دادند و بالاخره مذهب شیعه به دست صفویان (۱۱۴۸ ـ ۹۰۷ ق) رسمیّت یافت، اتفاقی نیست و طریقتهای صوفیانه نیز سهم مهمی در این تحوّلات داشتند و طی این دورۀ جنبش دینی که هم با تصوّف و هم با تشیع ارتباط داشته باشد به وجود آمد. تصوّف در این دروه تقسیمات فرقهای را پشت سر گذاشت، خلأ و اختلاف میان تشیع و تسنّن را پر کرد و باعث نزدیکی بیشتر تشیع و تسنّن در ایران شد. در واقع بعد از حملۀ مغول تشیع و تصوّف از جهات بسیار به هم نزدیک شدند. در میان طریقتهای صوفیانه دو طریقت صفویه و نعمتاللهیه نقش چشمگیری در روند شیعی شدن جامعۀ ایرانی ایفا کردند. طریقت صفویه علیرغم تسنّن اوّلیه، در نهایت مذهب تشیع را در ایران رسمیّت بخشید و طریقت نعمتاللهیه نیز در این مورد زمینهسازی و تأثیر زیادی داشت. زندگی مؤسّس این طریقت ـ شاه نعمتالله ولی ـ عصری را در بر میگیرد که دورۀ گذر از تسنّن و نزدیکی به مذهب شیعۀ دوازدهامامی است و طریقت نعمتاللهیه بخشی مهم از این تحوّل به شمار میآید. عدّهای از نویسندگان و ادبای نزدیک به دورۀ شاه نعمتالله ولی، تشیع او را امر قطعی میدانند و بعدها نیز تعدادی از نویسندگان متأخّر در تذکرههای خود شکی در تشیع او راه ندادند و طریقت او را در شمار طرائق شیعی ذکر کردند (۲)؛ بر این اساس پرداختن به آثار و احوال بنیانگذار این طریقت و جستجوی گرایشهای شیعی او در این پژوهش هدف اصلی است و به دنبال پاسخی برای این سؤال است که ائمۀ اطهار (ع) چه جایگاهی در آثار شاه نعمتالله ولی دارند و چرا این طریقت صوفیانه را در شمار طرائق شیعی به شمار میآورند؟ با بررسی آثار شاه نعمتالله ولی بهویژه دیوان شعر او این فرضیه مطرح شد که علیرغم باور به فقه مکاتب تسنّن، سبک شعری و بیان شاه نعمتالله بیشتر شیعی است تا سنّی و همین موضوع باعث شد که طریقت او را در شمار طریقتهای شیعی به شمار آورند.
بنیاد این پژوهش بر آثار مکتوب شاه نعمتالله بهخصوص دیوان اشعار و رسائل اوست؛ دیوان اشعار که اصلیترین منبع پژوهش پیشرو است در سال ۱۳۴۷ ش. به کوشش آقای نوربخش جمعآوری و چاپ شده است. برای چاپ این دیوان، وی از چهار نسخه استفاده و آنها را با یکدیگر مقابله نموده است؛ منبع اصلی مورد استفاده مصحّح نسخهای از دیوان شاه نعمتالله است که تاریخ کتابت آن ۹۹۶ ق. است که بهعنوان منبع اصلی استفاده شده است. قدیمیترین نسخۀ دیوان شاه نعمتالله متعلّق به کتابخانۀ ملک بوده و کتابت آن در سال ۸۶۰ ق و یک نسل پس از وفات شاه نعمتالله استنساخ شده و مصحّح، آن را از حیث صحّت در درجۀ دوم قرار داده است. برای چاپ این دیوان، مصحح نسخههایی هم که در سالهای ۱۲۶۱ و ۱۳۳۶ ق نگارش یافته از دیدۀ تحقیقی گذرانده است.
بنا بر اظهار مصحح، شاه نعمتالله علاوه بر دیوان اشعار، بیش از ۷۰ رساله نگاشته است. مصحّح این رسائل را که ۶ مجموعه از آنها موجود بوده مقابله نموده و بین سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۱ ش. انتشار داده است. قدیمیترین نسخۀ رسائل متعلق به خانقاه شمسالعرفا است و بین ۱۰۶۶ و ۱۰۸۵ ق کتابت شده و مصحّح، این نسخه را بهعنوان نسخۀ اصل در نظر گرفته است و بعد از آن رسائل موجود در کتابخانۀ ملک در سال ۱۱۰۹ ق کتابت شده که از نظر اهمیّت در درجۀ دوم قرار گرفته است. کتابت سایر نسخهها بین سالهای ۱۲۵۵ تا ۱۲۶۴ هـ. ق و بعد از آن بوده است.
ضرورت و اهمیّت پژوهش
تشیع اگرچه با آغاز دورۀ صفویه با تصمیم شاه اسماعیل صفوی (۹۳۰ ـ ۹۰۷ هـ. ق) در ایران رسمیّت یافت؛ اما زمینههای آن متعلق به عصر پیش از صفویه است. طریقتهای صوفیانۀ صفویه و نعمتاللهیه نیز متعلّق به این عصر هستند. صفویان، تشیع را در ایران رسمیت بخشیدند و نعمتاللهیه نیز بهعنوان طریقت معاصر آنها در شمار طریقتهای شیعی ذکر شده است. با این اوصاف چنانچه مذهب و تشیع شاه نعمتالله ولی، بنیانگذار این طریقت مورد بحث قرار گیرد و اثبات شود، میتواند سر سهم طریقتهای صوفیانه در گذار از تسنّن به تشیع در جامعۀ ایران پرتو افکند و پیوندهای بیشتری از تشیع و تصوّف آشکار سازد.
پیشینۀ پژوهش
جنبههای ادبی آثار شاه نعمتالله به صورت مفصل در سراپردۀ عشق، مجموعه مقالات همایش شاه نعمتالله که به کوشش محمدرضا صرفی و محمدصادق بصیری به چاپ رسید (نک. فهرست منابع)، بررسی شده است. در بسیاری از این پژوهشها و مقالات، شیعیگری شاه نعمتالله ولی مفروض گرفته شده و دلایل آن ارائه نشده است. مذهب شاه نعمتالله به صورت جدّیتر در مقالاتی که حمید فرزام و شهرام پازوکی نوشتند، مورد توجه قرار گرفت؛ فرزام به این نتیجه رسید که شاه نعمتالله سنّیمذهب است؛ اما پازوکی در مقالۀ نقدی بر مکاتبات؛ کندوکاوی در تشیع شاه نعمتالله ولی و مولوی، در این زمینه به صورت جدیتر وارد شد و بعضی از جنبههای تشیع شاه نعمتالله ولی از جمله ولایت را بررسی کرد؛ اما از ائمۀ اطهار (ع)، تنها به پیگیری حضرت علی (ع) در دیوان شاه نعمتالله توجّه کرد و نتیجه گرفت که شاه نعمتالله ولی شیعی بوده است. روی هم رفته این دو محقّق در آثار خود بیشتر به تصوّف شاه نعمتالله ولی و جایگاه وی در تصوّف ایرانی پرداختهاند. در پژوهش پیش رو بستری تاریخی گشوده و نشانههای تشیع متأثّر از شرایط و موقع تاریخی بررسی خواهد شد. علاوه بر آن ذکر ائمۀ اطهار (ع) و استفاده از واژههای شیعی و سنی در آثار شاه نعمتالله ولی پیگیری خواهد شد تا از این طریق هم به مذهب و هم به شیعیگری او پرتو افکنده شود. بررسی این جنبه از آثار شاه نعمتالله میتواند گرهگشای ابهامات بسیاری در زمینۀ مذهب و باورهای او باشد. این کار در سایر تحقیقات کمتر مورد توجه واقع شده است.
بسترهای تاریخی ظهور اندیشههای شاه نعمتالله
برای بررسی تشیع و کثرت نشانههای آن در آثار شاه نعمتالله ولی باید به شرایط تاریخی و محیطی که او در آن زندگی میکرد، واقف بود. از مسائل بسیار مهم تاریخی، جدا شدن تسنّن از مرکزیّت خلافت و از دست دادن پایگاه سیاسی و فکری آن و به دنبالش، روی کار آمدن ایلخانان (۷۵۶ ـ ۶۵۱ ق) بود و این تغییرات به مرور، زمینه را برای رشد تشیع فراهم نمود. در این خصوص کامل مصطفی الشیبی مینویسد:
«استیلای مغولان بر عراق مجال نفس کشیدنی به شیعیان داد و شرایطی فراهم آورد که با آزادی و آرامش به امور مذهبی خود بپردازند و موج تازهای از فقیهان و متکلّمان، حوزههای شیعی را فرا گرفت» (الشیبی، ۱۳۸۷: ۸۷).
شاه نعمتالله هفتاد و پنج سال بعد از سقوط خلافت عباسی (۶۵۶ ـ ۱۳۲ ق.) چشم به جهان گشود. در این فاصله اتّفاقات مهمّی با زمینۀ تشیع رخ داد که از نمونههای آن گسترش تشیع و شیعی شدن بعضی از افراد خاندان ایلخانی (۷۵۶ ـ ۶۵۱ ق) از جمله سلطان محمد خدابنده (۷۱۶ ـ ۷۰۳ ق) بود و آن زمان که شاه نعمتالله دورۀ صباوت را میگذرانید، ایام شکلگیری دولت سربداری (۷۸۸ ـ ۷۳۸ ق) در خراسان بود. همچنین تغییراتی نیز در باورهای سنیان در حال بروز بود. از قرن هفتم به بعد شرایطی در جهان اسلام پیش آمد که گروهی از اهل سنّت و جماعت در لباس سلطان، سیاستمدار، عالم دینی، نویسنده و شاعر به تشیع گرایش پیدا کردند و زمینۀ رشد و گسترش تشیع را در ایران فراهم نمودند و در اینجا جمع تسنّن و تشیع، که سابق بر آن وجود نداشت، مشاهده میشود. عنوان تسنّن دوازدهامامی برای این دوره ـ از قرن هفتم تا دهم هجری ـ به کار رفته است و این ویژگی بیشک زمینۀ اصلی پیدایش دولت صفوی (۱۱۴۸ ـ ۹۰۷ ق) شد و خاندان صفوی خود از کسانی بودند که در این مسیر قدم نهادند و به تدریج از تسنّن روی گردانیدند (جعفریان، ۱۳۸۸: ۸۴۳). تسنّن دوازدهامامی به شرایطی اطلاق میشد که باورمندان علیرغم پیروی از مکاتب فقهی اهل سنّت، به لحاظ عاطفی شیعه بودند و دل در گرو دلبستگی به ائمۀ شیعه داشتند. تسنّن دوازدهامامی سبب شد تا ذکر ائمۀ اطهار (ع) در آثار این دوره رواج یافته، مناقب و فضایل و کرامات آنها میان مردم منتشر شود. این حرکت به تدریج سبب شد تا جایگاه امام علی (ع) و بهویژه امام حسین (ع) در میان مردم مشرق اسلامی فزونی یافته و به مرور وسیلهای برای اثبات محکومیّت کسانی باشد که از سوی شیعیان مسبب فاجعۀ کربلا بودند. از این پس منابع کسانی از سنّیان که دوست داشتند تا به زندگی امامان شیعه بپردازند، آثار شیعه بود (جعفریان، ۱۳۸۸: ۸۴۴).
طی این قرون با سقوط الموت (۶۵۴ ق / ۱۲۵۶ م) اسماعیلیۀ شیعیمذهب به دامن تصوّف بازگشتند و از طرف دیگر شیعۀ اثنیعشری نیز در طول آن دوره، گرایشی به همان سمت نشان داد و شخصیتی چون حیدری آملی برای این که تشیع و تصوّف را به هم نزدیک سازد، کوشش فراوان به کار برد (کوربن، ۱۳۷۱: ۵۳).
علاوه بر این در این دوره تغییر و تحوّلات مهم دیگری در باورهای عمومی رخ نمود که مهمترین وجوه آن جلوههای گوناگون پرهیزگاری عمومی، توسعۀ تصوّف اسلامی و طریقتهای وابسته بدان، پرستش اولیاءالله، توسعه زیارت و اعتقاد به معجزات و کرامات بود (رویمز، ۱۳۸۷: ۱۴۳).
حکومتهای سنّیمذهبی چون تیموریان (۹۱۶ ـ ۷۷۱ ق) نیز با مذاهب دیگر به تساهل و مدارا میگذرانیدند و حتی در گسترش تشیع نیز نقشی داشتند. تیمور، بنیانگذار این سلسله در جریان فتح بغداد، مزار متبرک امامان شیعه را در کاظمین و نجف زیارت کرد و قبل از آن در توس به زیارت مرقد مطهر امام رضا (ع) رفته بود؛ همسر و فرزندان او نیز هنگام رسیدن به توس مرقد امام رضا (ع) را زیارت کردند (الشیبی، ۱۳۸۷: ۱۶۰؛ یزدی، ۱۳۸۷، ج ۲: ۱۱۰۷). فرماندهان سپاهش نیز متعاقب تسخیر بغداد و در پی سلطان احمد جلایر به کربلا رسیدند و مرقد مطهر امام حسین (ع) را زیارت کردند (یزدی، ۱۳۸۷، ج ۱: ۷۳۳) و در سال ۸۰۴ ق نیز در نجف مراتب احترام را نسبت به مرقد مطهر امام علی (ع) به جا آوردند (یزدی، ۱۳۸۷/ ۱۱۰۴:۲). تیمور گورکانی در جریان فتح دمشق شعار خونخواهی فرزندان علی (ع) را سر داد و در حضور سادات و علما از ظلمی که بنیامیه در حق فرزندان علی (ع) کرده بودند، انتقاد کرد؛ زیرا شنیده بود که آنان همواره با خاندان نبی خدا (ص) به ویژه علی (ع) و فاطمه (س) دشمنی کردهاند، فرزندان علی (ع) را به شهادت رسانده و زنان و کودکان را به بند کشیدهاند؛ به همین جهت به سپاه اجازه داد برای جبران این ظلم در شهر دست به غارت بزنند (شامی، ۱۳۶۳: ۲۳۵؛ یزدی، ۱۳۸۷ / ۲: ۱۱۰۷). این احترام به بزرگان تشیع این گمانه را در مورد تیمور تقویت کرد که او دارای گرایشهای شیعی بود؛ اما به نظر میرسد تیمور از این رفتارها تنها بهرهبرداریهای سیاسی را مدنظر داشته است.
در دورۀ جانشینان تیمور نیز این توجّه و احترام به مقدسات شیعه ادامه یافت. شاهرخ تیموری (۸۵۰ ـ ۸۰۷ ق) با اهتمام همسرش گوهرشاد خاتون، بارگاه امام رضا (ع) را ترمیم نمود و گوهرشاد خاتون، بانی ساخت مسجد گوهرشاد در مجاورت حرم در مشهد شد (میرجعفری، ۱۳۷۵: ۱۵۳ و ۱۵۴). همزمان با این گرایشها، در غرب ایران دولت قراقویونلوها (۸۷۳ ـ ۸۱۰ ق) روی کار آمد که دولتی شیعهمذهب بود. همۀ این اتّفاقات در عصری رخ داد که شاه نعمتالله ولی میزیست.
بعد از شاه نعمتالله هم دو تن از تیموریان نامدار به نام: سلطان حسین بایقرا (۹۱۱ ـ ۸۷۵ ق) و وزیرش امیرعلیشیر نوایی نیز گرایشهای شیعی بروز دادند. سلطان حسین بایقرا پس از نشستن بر تخت سلطنت در هرات، نخستین گامها را برای رواج تشیع برداشت و سپس به تحریک امیرعلیشیر نوایی از این برنامه دست کشید (رویمر، ۱۳۸۷: ۱۴۴). امیرعلیشیر هم اگرچه مانع سلطان شد؛ اما خود مذهب شیعه داشت (میرجعفری، ۱۳۷۵: ۱۹۹). در یک جمعبندی دربارۀ این دورۀ تاریخی، از ایلخانان تا آغاز صفوی آمده است:
«… شیعه پس از پشت سرگذاشتن دورۀ ایلخانان مغول و پس از آن دورۀ تیموریان، با برخورداری از موقعیّتهای مناسبی در این دوران و در شرایطی که آمیختهای کلام شیعی و عرفان و تصوّف را پشتوانه اندیشه خود قرار داده و از دیگر سوی رویکردی دوازده امامی نیز در میان سنّیان و در کنار خود مییافت به دورانی گام نهاد که آغاز رسمیّت یافتن شیعۀ دوازده امامی به طور گسترده بود» (صابری / ۲، ۱۳۹۲: ۲۰۵).
سرگذشت طریقتهای تصوّف هم در این دوره گرایش به سمت تشیع بود و به نظر میرسد که مذهب تشیع جاذبیّت بیشتری برای فعّالیّت گروههای متصوفه داشت و امکانات بیشتری در اختیار رهبران صوفی و پیروان آنها قرار میداد؛ چنان که رسم و مرام اخلاقی و جوانمردی علی (ع) سرلوحۀ تمام فرقههای تصوّف از شیعی و سنّی قرار گرفته است. فرقۀ صوفیۀ صفوی هم از دورۀ شیخ حیدر بود که گرایشهای شیعی را به طور علنی آشکار کرد؛ هرچند در دورۀ جنید، مریدان این خاندان شروع به همانندسازی شیخ با امام مهدی (ع) نمودند (بلک، ۱۳۸۶: ۳۵۶). قبل از آن طریقت نعمتاللهیه براساس آثار شاه نعمتالله گرایش به تشیع و احترام به ائمه (ع) و معصومین را آشکار کرده بود؛ اما اینکه آیا خود تشیع را میپذیرفتند با توجّه به گفتههای بانی آن محل تردید است. طریقت نعمتاللّهیه در دورههای بعدی تأثیر زیادی در جامعۀ ایرانی داشت؛ چنانچه که در بیشتر طریقتهای صوفیۀ امروز و ایران، شاه نعمتالله ولی از جمله مشایخ است (باستانی پاریزی، ۲۵۳۵: ۳۳۷). از نظر تاریخی، طریقت نعمتاللهیه در دورۀ صفوی، میدان را به آنان واگذار کرد. هرچند خود صوفیان در کاهش قدرت صوفیان نقش داشتند.
طریقت معاصر نعمتاللهیه؛ یعنی صفویه در بهرهبرداریهای سیاسی کامیاب بود و توانست در سال ۹۰۷ هـ.ق در ایران صاحب قدرت سیاسی شود. با احراز قدرت سیاسی توانست تشیع را در ایران رسمیّت ببخشند و این اقدام در نوع رویکرد آنها نسبت به طریقتهای صوفیانه تأثیرگذار بود. صفویان به مجرّد دستیابی به تخت سلطنت، در میان شبهنظامیان صوفی (قزلباش) احساس ناامنی کردند؛ زیرا بیعلاقگی اینان به شریعت دینی میتوانست برای دولت بیتجربهای که پایههای آن عمدتاً بر مذهب رسمی تکیه داشت، خطرناک باشد. این ملاحظات به اضافه نگرش خصمانۀ علمای شیعی به تصوّف، باعث شد که شاهان صفوی آن را تهدیدی برای دولت به حساب آوردند؛ بنابراین تصوّف در سرزمین صوفی بزرگ منکوب گردید و جز پیروان طریقت آبا و اجدادی و تولیّت تشریفاتی مقبره صفیالدین که به عهده این طریقه بود، چیزی از تصوّف در قلمرو صفوی باقی نماند (زرینکوب، ۱۳۸۳:۵۴). طریقت نعمتاللهیه هم در دورۀ صفویان اخلاف شاه نعمتالله به هند مهاجرت کردند و در بعضی نواحی جنوبی آن سرزمین به حالت اولیه خود باقی ماند (نفیسی، ۱۳۴۳: ۵۵). در ایران صفوی هم این طریقت تحت پوششی زیرکانه باقی ماند. زوال صفویه (۱۱۳۵ ق) فرصتی بود برای طریقۀ نعمتاللهی تا حرکت صوفیانۀ جدید در ایران به راه اندازد؛ ولی از دورۀ قاجاریه بود که نعمتاللهیه توانستند طریقت خود را در ایران مستقر کنند (زرینکوب، ۱۳۸۳: ۵۵ و ۵۶).
با در نظر داشتن این زمینه و بستر تاریخی، باید به سراغ آثار و نوشتههای شاه نعمتالله رفت و تشیع را در آنها پیگیری نمود. تاریخ ولادت سید نعمتالله ر ا ۷۳۰ هـ. ق و گروهی دیگر ۷۳۱ هـ. ق نوشتهاند و در سال ۸۳۴ هـ. ق دیده از جهان فرو بست. شاه نعمتالله در شهر حلب از شهرهای شام ولادت یافت و بعدها طی مسافرتهایی که انجام داد از سرزمینهای مختلفی دیدن کرد. از جمله: مصر، عراق، حجاز، ایران، ترکمنستان، سمرقند و هرات و نهایتاً در شهر ماهان سکنی گزید و در همانجا وفات یافت. این نکته شایان ذکر است که شهرهای حله و حلب در شام، در قرون هفتم و هشتم قمری از کانونهای دانش شیعی بودند (صابری / ۲، ۱۳۹۲: ۲۰۴). در مورد محل تولّدش در تذکرۀ صاحب حضرت شاه نعمتالله، تصنیف عبدالرزّاق کرمانی آمده است:
«شاه نعمتالله در شهر حلب متولّد شد؛ پدر ایشان از عربستان بکیج و مکران که دو شهر بزرگاند و سابقاً در حیطۀ امر و نهی ملوک و حکام کرمان بوده و مدّتها شده که از آنجا ممتاز گشته، انتقال فرمودهاند. والدۀ آن حضرت از شبانکاره فارش بوده» (عبدالرزّاق کرمانی، ۱۳۶۱: ۲۴).
نام شاه ولی به اتّفاق تذکرهنویسان و مورّخان، نعمتالله و لقب اصلی او نورالدّین بوده (عبدالرزاق کرمانی، ۱۳۶۱: ۳۲۴). خودش در این باره گفته:
نعمتالله نور دین دارد لقب نور دین از نعمتالله میطلب
و در جای دیگر:
گنج اسماء به من تو بخ نعمتالله و نور دین توام
(فرزام، ۱۳۷۹: ۱۳)
در شعر، دو تخلّص داشته، یکی نعمتالله و دیگری سیّد. خود میگوید:
نعمتالله مست و جام می به دست جاودان در بزم سرمستان خوش است
سید کوی خرابات و حریف عشقم گوشۀ مملکت خود به جهان نفروشم
من سیّد عشاقم، بگزیدۀ آفاقم در هر دو جهان طاقم، این است کراماتم
(همان: ۱۶ و ۱۷)
نسبنامۀ شیعی نعمتالله
یکی از موضوعاتی که شاه نعمتالله خیلی به آن مباهات میکند، اصل و نسب اوست که در جایجای اشعارش به آن اشاره دارد و این البتّه رابطۀ نزدیکی با عقیدۀ تشیع دارد. در کلّیات اشعارش شاه نعمتالله نسبت خود با خاندان پیامبر (ص) را با کلماتی چون آل عبا، آل پیغمبر (ص)، آل مصطفا (ص)، مرتضی (ع)، آل حسین (ع) یادآوری میکند. در این اشعار بر سید بودن خود هم تأکید و به حضرت زهرا (س) هم اشاره کرده است. آنچه که در این میان مهمتر به نظر میرسد این است که شاه نعمتالله ضمن تأکید ویژه بر نسبت خود با خاندان پیامبر (ص) و حضرت علی (ع)، ایشان را با عنوان اهل بیت (ع)، آل حسین (ع) که پیوستگی بیشتری با تشیع دارد، یاد میکند:
نعمتاللهم و ز آل رسول نسبتم با علی است زوج بتول
(شاه نعمتالله ولی، ۱۳۶۹: ۳۹۶)
نعمتاللهم ز آل مصطفا دارم نسب ذرّهای از نور او میبین بنگر آفتاب
(همان: ۶۲۸)
نعمتالله بود ز آل حسین در همهجا چو بوالحسن حسن است
(همان: ۱۱۲)
نعمتاللهم و ز آل حسین به امینی امانتی سپرم
(همان، ۷۲۴)
شاه نعمتالله ولی هم به وابستگی نسبی به خاندان پیامبر فخر و مباهات میکند و هم کسانی را که ممکن بود این نسبنامه را زیر سؤال ببرند و در آن تشکیک کنند، مخاطب ساخته و مذمّت کرده است.
نوزدهم جد من رسول خداست آشکار است، نیست پنهانی
(همان: ۷۷۰)
اینچنین نسبت خوشی به تمام خوش بود گر تو را بود اسلام
(همان: ۷۲۵)
نیک نبود منکر آل عبا ور بود نبود به جز بد دینکی
(همان: ۵۹۱)
و در رسالۀ سیر شاه نعمتالله آمده است:
«و حضرت معلّا، رحمةالله علیه که بیستم جد به حضرت رسول الله صلّی الله علیه و سلّم، میرسد (عبدالعزیزی بن شیر ملک واعظی، ۱۳۶۱: ۲۴۷).
او قطعهای با این مطلع در مورد نسبنامۀ خود سروده است:
نعمتاللهم و ز آل رسول محرم عارفان ربانی
این قطعه که شجرهنامۀ نعمتالله را کامل ذکر کرده است، حاوی ابیاتی بسیار مهم است. در این قطعه ابیاتی دیده میشود که در آنها برای امام پنجم و سوم از لفظ امام استفاده کرده است که شاید بتوان از آن مفهوم امامت را دریافت که خاص شیعه است. علاوه بر آن، اشاره به حدیث پیامبر (ص) در مورد حضرت علی (ع) نیز دارد که پیامبر (ص) آن حضرت را باب مدینۀ علم میدانست. در همین قطعه خوارج و مروانیان را که از دشمنان حضرت علی (ع) بودند، نکوهش کرده است:
باز امام محمّدباقر مخرب کفر و دین را بانی
پدر او علی ابن حسین آنکه زینالعباد میخوانی
باز امام به حق حسین شهید نور چشم علی عمرانی
آنکه باشد در مدینۀ علم کوری خارجی و مروانی
(شاه نعمتالله ولی، ۱۳۶۹: ۷۶۹ و ۷۷۰)
مذهب
مذهب و اعتقادات شاه نعمتالله ولی از مواردی است که شبههبرانگیز و مورد اختلاف است.
در سراسر کلّیات اشعارش، ارادت خود را به خاندان پیامبر (ص) و ائمۀ اطهار (ع) نشان میدهد؛ اما علیرغم این، شواهدی نشان میدهد که بر مذهب تسنّن است. شاه نعمتالله مرید شیخ عبدالله یافعی بود (شوشتری / ۲، ۱۳۷۷، ۴۷). شیخ در مذهب تسنّن استوار بود و بعید به نظر میرسد که این مرید خلاف مذهب مراد خویش را در پیش گرفته باشد و از سوی دیگر سلسلۀ مشایخ و نسبت طریقت شاه ولی به تصریح خود او به شیخ احمد غزّالی و حسن بصری میرسد که محل انکار اهل تشیعاند (فرزام، ۱۳۴۳: ۵۲ و ۵۳). در این مورد باید توجّه داشت که خاندان پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) مورد احترام پیشوایان اهل سنت از جمله حنفی، شافعی و مالکی بودند. تا جایی که امام مالک ابن انس پیشوا و امام فقه مالکی و نیز ابوعبدالله محمد شافعی پیشوای فقه شافعی نسبت به تشیّع و خاندان پیامبر اکرم (ص) علاقۀ شدید داشتند و مالک بن انس آنچنان به طرفداری از اهلبیت (ع) شهرت داشت که به مخالفت با بیعت با بنیعباس متّهم گردید (نصیریان، ۱۳۹۰: ۲۱۴). تنها در فرقۀ حنبلی است که گرایش افراطی وجود دارد و ابن حنبل پیشوای این مکتب نمونۀ بارز سلف صالح است و ابن تیمیه، از پیشوایان سلفیگری در قرن هفتم و هشتم ق. / سیزدهم و چهاردهم م. از پیروان ابن حنبل و از چهرههای بسیار مهم سلفی در تاریخ فرهنگ و تفکّر اسلامی به شمار میرود (کارت، ۱۳۸۷: ۱۷۰۲). از این رو شاید این مکتب کمتر علایق و احترام نسبت به اهل بیت (ع) را بروز دهد.
بر این اساس احترام گذاشتن و یاد کردن ائمۀ اطهار (ع) از سوی باورمندان به فقه حنفی، شافعی ومالکی نسبت به اهل بیت پیامبر (ص) شبههبرانگیز نیست؛ اما شاه نعمتالله ولی در این مورد از احترام معمولی فراتر رفت و همین ارادت بیش از حد به حضرت مولای متّقیان و سایر ائمه (ع) حساسیّت بعضی از معاصران او را برانگیخت تا در مورد مذهب او پرسش کننند و شاه نعمتالله در مورد مذهب خود اشعاری چند سرود:
پرسیدند ز من چه کیش داری ای بیخبران چه کیش دارم
از شافعی و ابو حنیفه آیینۀ خویش پیش دارم
ایشان همه بر طریق جدند من مذهب جد خویش دارم
در علم نبوت و ولایت از جمله کمال بیش دارم
(شاه نعمتالله ولی، ۱۳۶۹: ۷۶۰)
و در جای دیگر:
از مذهب و دین ما چه پرسی آن است که رأی ما بر آن است
(همان: ۶۰۶)
و در غزلی میگوید:
رافضی نیستم ولی هستم مؤمن پاک و خصم معتزلی
(همان: ۵۹۴)
در باور شاه نعمتالله، رافضی و خارجی دوسوی افراطند و از ویژگیهای رافضی آن است که سبّ صحابه میکند. در یکی از غزلیّات او، اعتقاد به تسنّن و ارادت به مولای متّقیان علی (ع) در هم جمع آمده است. اگرچه امام علی (ع) از نظر سنّیان، خلیفۀ چهارم است؛ اما او همچون شیعیان، دشمنان امام را نکوهش کرد و آنها را خوارج نامید و نظایر آن در دیوان اشعار او دیده میشود:
ای که هستی محبّ آل علی مؤمن کاملی و بیبدلی
ره سنی گزین که مذهب ماست ورنه گم گشتهای و در خللی
رافضی کیست دشمن بوبکر خارجی کیست دشمنان علی
هرکه او هر چهار دارد دوست امّت پاکمذهب است و ولی
دوستدار صحابهام به تمام یار سنی و خصم معتزلی
مذهب جامع از خدا دارم این هدایت بود مرا ازلی
نعمتاللهم و ز آل رسول چاکر خواجهام خفی و جلی
(همان: ۵۹۴)
در زمینۀ مذهبی توصیه به پیروی از خاندان پیامبر کرده و به کسانی که از او پیروی میکنند، چنین سفارش نموده است:
نعمتالله از خدا جوید مدام هرکه یار آل پیغمبر بود
(همان: ۲۶۶)
گر به راه نعمتالله میروی رهبری از آل پیغمبر بجو
(همان: ۵۲۷)
سید که دوستدار رسول است و آل او بر دشمنان دین محمّد مظفّر است
(همان: ۶۳۰)
یار ما دوستدار آل رسول سرور جمله عاشقان گردد
(همان: ۶۳۷)
آثار شاه نعمتالله ولی و بهخصوص کلّیات اشعار او دربردارندۀ این واقعیّت است که او کمتر از خلفای راشدین سخن گفته است و آنچه هم گفته در مورد ابوبکر است که یکبار به صدیق اشاره میکند (همان: ۵) و در جای دیگر اشاره به ابوبکر میکند (همان: ۵۹۴). در سایر اشعار هم اشاراتی به یار غار کرده که کنایه از ابوبکر است (همان: ۷۷ و ۱۳۱)؛ البته از آل مروان هم که دشمنان اهل بیت (ع) بودند، تبرّی میجوید:
کم باد محبّ آل مروان هرچند کمند، کمتر از کم
(همان: ۶۶۱)
با این تفاصیل شاید سخنی بیراه نگفتهاند آنان که شاه نعمتالله را بر مذهب تشیع معرفی کردهاند، همانقدر که نشانههای تسنّن در آثارش کم است بهعکس نشانههای تشیع فراوان یافت میشود.
نویسندۀ مسئول: رضا صحتمنش – دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه شیراز
منبع: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی