درویشی، مجذوبان نور و سیاست
در طی یک سال گذشته برخی از عزیزان و حتی بعضی مخالفین منصف و به ظاهر اهل تحقیق پرسشهایی را مطرح کردهاند که بهتر دیدیم پاسخ آنها را سلسلهوار ارائه دهیم تا از یک سو رفع شبهه کنیم و از سوی دیگر اصول فکری خویش را در معرض نقد و بررسی قرار داده و خود را اصلاح کنیم. آنچه ما در اینجا مطرح میکنیم دیدگاه و باورهای مدیران مجذوبان نوراست.
س – اولین پرسشی که مطرح شده از ما خواستهاند که درباره تفکر و مشی سیاسی مجذوبان نور توضیح دهیم؟
ج – واژه سیاست به معنای تدبیر در امور است و بر اساس این تعریف، جدا از جهتگیری عاقلانه یا جاهلانه بودن شکل تدبیر و موضوع آن امر مورد نظر که برای انجام آن تدبیر میکنیم، به صورت کلی تمامی انسانها اهل سیاست و سیاستمدارند. اما آنچه در اذهان عمومی از واژه سیاست نقش بسته است بیشتر مربوط به فعالیتهای اجتماعی و موافقت یا مخالفت با حکومتهاست.
مجذوبان نور از بدو فعالیت تا به امروز نه به صورت فردی و نه به صورت جمعی هیچگونه همراهی و گرایش سیاسی به احزاب و گروهها اعم از مخالف یا موافق نظام، در داخل و خارج از کشور نداشته و نخواهد داشت و در کلیه موضعگیریهای خود مستقل عمل کرده است. مجذوبان نور یک حزب و گروه سیاسی در درون و یا بیرون از ساختار مکتب درویشی نیست و انگیزه آغازین مدیران در تأسیس این سایت، صرفاً به دلیل دغدغههای مشترک اعتقادی و ایمانی بوده و فعالیت این مجموعه در راستای احقاق حقوق جامعه درویشی، انتشار اخبار و شکستن بایکوت خبری است.
از طرفی ما مکتب درویشی را مکتبی کامل میدانیم و دنبالهروی از سیاست دیگران بدان معناست که مکتب درویشی دچار نقص و کاستی است و محتاج آن است تا در امور اجتماعی، اندیشه و تفکر دیگری برایش ارائه طریق نماید و این نگرش با اصول فکری ما صددرصد منافات دارد. در نتیجه ما تابع مشی سیاسی دیگران نیستیم و به اعتباری ما برای رسیدن به اهداف قانونی خویش دارای سیاستی مستقل بر مبنای باورها و آموزههای مکتب درویشی هستیم.
ما بر این اعتقادیم که چگونگی عملکرد حکومتها، نسبتی مستقیم با اراده، خرد جمعی و مطالبات ملتها دارد. همه حکومتها کم یا زیاد دارای معایب و محاسنی هستند که حسنها تعهد و وظیفهی حکومتهاست (و بدین جهت بر ملتهای خود منّتی ندارند) و عیبها و چگونگی رفع آنها همان نقاط چالشبرانگیزی است که قسمت اعظمی از مبارزات سیاسی و جنبشهای مدنی را در جامعه شکل میدهد. مجذوبان نور با هیچ حکومتی نه موافق است و نه مخالف. ما موافق حسنها و مخالف عیبها هستیم. فعالیت ما بر محور مبارزه قانونی با آن بخش از رفتارهای غیرقانونی حاکمان است که علیه مکتب و جامعه درویشی است. روش و مشی ما بر مدار قانون و به صورت مسالمتآمیز و مبتنی بر آموزههای عرفانی است.
س – در دستورات بزرگان درویشی همواره آمده است که مکتب درویشی در سیاست دخالت ندارد اما دراویش آزادند در سیاست دخالت کنند. این دو تعارضی با هم ندارد؟
ج – آنکه از زمین به آسمان مینگرد تصورش آن است که خورشید به دور زمین میگردد و آنکه از خورشید به زمین نگاه میکند میبیند که زمین به دور خورشید میگردد. مسلم است که زمین به دور خورشید میگردد اما اثبات این موضوع به ظاهر ساده قرنها و سالها طول کشید؛ عدهای در آتش سوختند و کشته شدند شکنجه شدند و حتی به اجبار چون گالیله توبه کردند.
ما درویشان همه میدانیم که جوهره مکتب درویشی امری الهی و معرفتی است و به طبع بیزار از نیرنگ و فریب اهل دنیا و سیاست آنهاست. اما اثبات این حقیقت برای خاکنشینان زمین و دنیاپرستان و اصحاب قدرت به آسانی میسر نیست. خورشیددلانی چون حلاج مُثله شدند، مشتاقها سنگسار شدند، امامانمان به شهادت رسیدند و عینالقضاتها و سهروردیها کشته شدند و این حکایت تلخ همچنان ادامه دارد و باور نکردهاند که درویشی به دنبال کسب قدرت برای تصاحب این جیفه دنیا نیست.
امروز منجلاب سیاست از ابر دنیاپرستی بر تمامی ارکان زندگیمان باریدن چنان گرفته است که نفسکشیدنمان هم سیاسی تلقی میشود و احقاق حق نیز عین سیاست محسوب میشود.
چه کسی مقصر است آنکه بر زمین جهل ایستاده است و حق و حقیقت را از پشت ابرهای سیاه خودبینی و خودمحوری نمیبیند یا آنکس که از خورشید علم از حق و حقیقت میگوید؟ نمیدانیم این قصهی تلخ در کدامین سحرگاهان به پایان میرسد؟ اما برای اثبات این حقیقت تلاش میکنیم.
درویشی مکتبی اعتقادی و سیر و سلوک برای رسیدن به حقیقت و حضرت خداوند است و به لحاظ محتوایی جنبهای معنوی و امری قلبی، فطری و درونی است. اما باید دید تأثیرات و جایگاه بیرونی آن از بعد ظاهری و اجتماعی چیست؟ در واقع مکتب درویشی از بعد اجتماعی آموزشگاه عشق و معرفت است و آموزگار آین مکتب به پیروان خود عقلانیت و درس آدمیت میآموزد و مسلّم اثر این آموزهها در فرد و افراد جامعه در راستای دخالت در سیاست متداول نیست.
اما در ادوار مختلف تاریخی صاحبان قدرت، این آموزشگاه انسانساز و آموزگار آن را تهدید و خطر تصور کردهاند و مکتب درویشی را در اندیشه و در عمل رقیب دیدند و چون وجود و حضور آن در جامعه را با منافع خود در تعارض گمان کردند به دشمنی برخواستند. وقتی الگویی از انسان و جامعه آرمانی که منظورنظر مکتب درویشی است با الگوهای مد نظر حاکمان همسو و در یک راستا نباشد حکّام آموزههای درویشی را تهدید امنیتی محسوب میکنند و عدهای که با علاقه و برادری این آموزه را میپسندند و از آن پیروی میکنند بهعنوان گروهی مخالف تلقی میشوند. اینجاست که مکتب درویشی در جنبهی اجتماعی عملاً مکتبی سیاسی بلکه به دلیل تأثیرات عمیق آن بر مردم سیاسیترین مکتب خواهد شد و متأسفانه بیش از هر مکتب فکری و اعتقادی دیگری مورد هجوم و حمله قرار میگیرد.
عیب شد نسبت به مخلوق جهول نی به نسبت با خداوند قبول
کفر هم نسبت به خالق حکمتست چون به ما نسبت کنی کفر آفتست
س – مبارزه قانونی به چه معناست؟ آیا مبارزه قانونی همان مبارزه سیاسی نیست؟
ج – یک درویش، یک شهروند است و همچون دیگر افراد جامعه دارای مسئولیتها و دارای حقوقی همچون دیگران است. اگر مرتکب فعل و ترک فعلی شد که در قانون جرم محسوب شده است مجرم است و باید مثل دیگران بر اساس قانون مجازات شود و جرم او جنبهی فردی و شخصی دارد و هیچ ربطی به اعتقاد او ندارد. درویش آزاد است مخالف یا موافق هر حکومتی باشد چپ یا راست باشد، تندرو یا محافظهکار باشد یا حتی رهبر یک جریان سیاسی باشد. به هر شکل درویش در انتخاب تفکر سیاسی خود آزاد است مانند دیگر شهروندان، اما مسئولیت انتخابش نیز بر عهدهی خود اوست. از فعالیت اجتماعی چه متضرر شود و چه منافعی برای او به همراه داشته باشد، این موضوع مربوط به خانوادهی اعتقادی او نمیشود. البته هر درویشی در باطن و به جنبه معنوی به خدای خویش متعهد است که در هر راهی و در هر کاری و کلاً در زندگی بر طبق دستورات طریقتی و تحت امر مولای خویش باشد و اگر در دل و نیت خطایی کرد مجازات او با خداست. و اگر در ظاهر و جامعه خطا کرد قانون و مجریان قانون او را مجازات میکنند.
اما اگر یک درویش به دلیل اعتقادش حقی از او سلب شود و مثلاً از تحصیل او ممانعت شود یا از شغلش به دلیل اعتقادش محروم گردد در اینجا موضوع جنبهی شخصی صرف دیگر نخواهد داشت و به خانوادهی اعتقادی او نیز مربوط میشود. همانظوری که ما مسلمانان برای ظلمی که به مردم میانمار میشود جدا از آن جنبهی انسانی، به دلیل مسلمان بودن آنها موضعگیری میکنیم و واکنش نشان میدهیم، چرا که یک رابطهی عاطفی و دلبستگی مضاعفی به دلیل اعتقاد مشترک با آنها احساس میکنیم و بلکه دفاع از آنان را وظیفه میدانیم. همین موضوع دربارهی جامعهی درویشی هم صدق میکند. دراویش به جهت آن پیوند معنوی که با یکدیگر دارند هر وقت و هر کجا به دلایل اعتقادی به یکی از افراد این خانواده ستمی و ظلمی شود کل این خانواده واکنش نشان میدهند و این واکنش جنبه سیاسی ندارد بلکه صرفاً یک جنبهی عاطفی و معنوی است.
حالا اگر عدهای این واکنش دستهجمعی را به برخورد سیاسی تعبیر میکنند و ما را با دیگران قیاس میکنند مربوط به خطای دید و عدم آگاهی آنها از آن پیوند عاطفی و قلبی در میان دراویش است. این واکنش دستهجمعی معمولاً نسبتی با حد و اندازه آن کنش ستمگرانه دارد. البته گاهی نیز ممکن است این واکنش از یک تعادل طبیعی خارج شود که «مجذوبان نور» به جهت بافت حقوقی اعضا و مدیران آن در حد توان خویش وظیفهی خود میداند این واکنشها را در مسیر قانونی هدایت و سوق دهد. نهایتاً مبارزهی قانونی ما بیشتر جنبهی آموزشی دارد؛ آموزش به جامعهی درویشی و آموزش به متصدیان امور. اگر ما بتوانیم ضمن آموزش به درویشان، مسئولین را به اجرای قانون ازجمله به رعایت اصل بیست و سوم قانون اساسی که میگوید: «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد» ترغیب نماییم بخش اعظم مشکلات حل خواهد شد.
س – آیا راهاندازی پویشهای اجتماعی در قالب کمپینهای مختلف در فضای مجازی مانند کمپین «نه به مرگ شهری» یا «کوچ دراویش از ایران به اوین» جنبهی سیاسی ندارد؟
ج – کمپین «نه به مرگ شهری» دقیقاً بر اساس همین انگیزهی برادری و درد مشترک و بخاطر ستمی که به دلایل اعتقادی است تشکیل شده است و به هیچ رو جنبهی سیاسی ندارد، هرچند ممکن است اثر اجتماعی آن سیاسی تلقی شود.
کمپین به معنای هماهنگی و کاری دستهجمعی برای رسیدن به یک هدف مشخص میباشد و ایجاد کمپین و توسل به آن برای احقاق حقوق جامعهی درویشی دقیقاً مبتنی بر اصل بیست و هفتم قانون اساسی کشور است که میگوید: «تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است». اگر تشکیل اجتماعات و راهپیمایی از حقوق حقهی ملت است به مراتب اولیٰ این امر در فضای مجازی نیز از حقوق حقهی ملت خواهد بود. متأسفانه یکی از مشکلات ملت ما عدم آگاهی نسبت به حقوق و حدود آزادیهای مشروع قانونی خویش است و این موضوع متأثر از میراث تاریخی و فرهنگی ما از حاکمیت استبداد است.
در فرهنگ ما: آزادی واژهی مبهمی است که آن را تجربه نکردهایم و طعم آن نچشیدهایم. قانون را نوشتهی حکومتها و حافظ آنها دیدیم. قانون را نوشتهی مردم و نمایندگان خویش برای حفظ حقوق و آزدای خود ندیدیم. حاکم را سایهی خدا دیدیم نه خادم مردم …
هدف کمپین «نه به مرگ شهری» دو رویکرد مشخص دارد؛ ایجاد هماهنگی میان اعضای کمپین برای پرهیز از هرگونه خشونت و ممانعت از برخوردهای احساسی و مغایر با قانون و از سویی ایجاد یک دیالوگ مسالمتآمیز با متصدیان امور برای رفع کاستیها و حل مشکلات به وجود آمده است. ما بر این اعتقادیم که گفتگو و استفاده از ظرفیتهای قانونی بهترین راه برای حل تنگناهای موجود است. البته این راهی که پیش روی ماست زمانبر و نیازمند صبر و خویشتنداری است.
همانطوری که قبلاً در نشستهای حقوقی کمپین اشاره کردهایم؛ کمپین «نه به مرگ شهری» در حقیقت در سال ۱۳۸۴ در قم پایهریزی شد و قبل از آنکه در فضای مجازی بروز و ظهور کند در قلوب دراویش و به شکلی معنوی بر اساس برادری و آموزههای عرفانی شکل گرفته و در مسیر تکاملی خویش به امروز رسید. تا آخرین خبری که دارم بیش از ۲۱هزار نفر به این کمپین پیوستند. اما این تعداد و کمیت اصلاً مهم نیست چون با ۲۱ نفر یا ۲۱۰۰۰ نفر یا حتی با ۲۱ملیون نفر هم که باشد قرار نیست لشکرکشی کنیم و ایجاد بحران و آشوب نماییم. اساساً جنگی نیست که نیازمند نفرات باشیم. کمپین نه به مرگ شهری بر اساس حقطلبی و مطالبات قانونی عدهای درویش است. این کمپین برای اصلاح اندیشههاست. اصلاح اندیشهی ستمپذیری و ستمگری است و اصلاح تفکرات متعصبانه و قانونگریز از سوی بخشی از بدنه حاکمیت است. مطمئناً دیر یا زود موفق خواهیم شد، چون بستر پذیرش خواستههایمان وجود دارد.
در صدق گفتار خود یک نمونه تاریخی را بیان میکنیم:
در فاصلهی بهمن ۱۳۸۴ با واقعهی قم تا سال ۱۳۸۷ در «روز درویش» حسینیههای قم، بروجرد، اصفهان و مجلس چرمهین تخریب شد و از سال ۸۷ تا امروز الحمدلله شاهد تخریب حسینیهی دیگری نبودیم. گفتیم الحمدلله چون میتوانست این حرکت ادامه یابد.
اگر درویشان با صبر و متانت پیگیر حل مشکلات بهوجودآمده نبودند؛ شکایت و نامهنگاری نمیکردند؛ پیگیریهای حقوقی انجام نمیشد و دراویش ضرب و شتمها را و شکستن دست و پا را تحمل نمیکردند روند تخریب حسینیهها ادامه مییافت.
این صبر و شکیبایی برای احقاق حق خود موجب شد که بعضی مراجع و متصدیان امور در دفاع از دراویش بیانیه صادر کنند و حتی فتوادهندگان این وقایع، دخالت خود را منکر شوند و آمریت خود را تکذیب کنند.
پیگیریها موجب شد که برنامهریزان کلان کشور نیز متوجه شوند تخریب حسینیهها و تأثیرات جهانی و داخلی آن در راستای منافع کشور نیست و بههرشکل حکومت از سال ۸۷ تا امروز نگذاشته است حسینیهی دیگری تخریب شود و متعصبین مذهبی و معاندین تصوف را حداقل در این مورد خاص کنترل کرده است.
نتیجتاً با صبر در تلاش میتوانیم شاهد روزی باشیم که بر اساس قانون اساسی به همهی خواستههای برحق خود نائل شویم.
کمپین نه به مرگ شهری به دنبال آن است که به مأمور مراکز امنیتی و انتظامی، دادستان، قاضی و مراکز قضایی و هر نماینده و مأموری از سوی حکومت این موضوع را مطرح و تفهیم کند؛ که اگر نگاه امنیتی را از جامعهی درویشی بردارید و مثل دیگر شهروندان با ما برخورد شود متوجه میشوید که درویشان خطری برای حاکمیت نیستند. بگذارید ما نیز مانند دیگر شهروندان کشور همهی مشغله و مشکلاتمان همان تورم و گرانی و همان کاستیهایی باشد که همهی مردم با آن دست به گریبان هستند و درد مضاعفی را به خاطر اعتقاداتمان بر ما تحمیل نکنید. درویشان به دنبال قدرت و سهمخواهی از حکومت نیستند. ما از بازیهای سیاسی متنفریم. بگذارید زندگی کنیم. برخوردهای غیرقانونی – تبعیض – احکام ناعادلانه – احضارهای پنهانی – ممانعتهای بیمعنا – محرومیتهای بیدلیل و حذف و حصرهای اجتماعی، وطنمان را به یک تبعیدگاه و زندان بزرگ مبدل میکند و در آغاز هزارهی سوم اتخاذ روشهای قرون وسطایی و تفتیش عقیده و سرکوب دراویش، برازندهی تمدن و تاریخ این سرزمین نیست.
چگونه است که در مجامع بینالمللی از حافظ و سعدی و مولانا برای نشان دادن و نمایش فرهنگ غنی ملی و مذهبی استفاده میشود اما اهل طریقت و پیروان همان بزرگان را در تنگنا قرار میدهید. چرا در مجامع جهانی به درویشی و تصوف بهعنوان یک فرصت نگاه میشود و در داخل کشور یک تهدید امنیتی.
اگر برخورد قلدرمآبانه از سوی یک شهروند و یک درویش نسبت به یک مأمور حکومت عملی قبیح و زشت است و عواقب ناگواری را به همراه دارد، به مراتب اولیٰ برخورد زورگویانهی یک مأمور هم که باید خادم مردم باشد در مقابل یک درویش مظلوم، قبیحتر و زشتتر است.
چرا یک درویش باید در مقابل یک مأمور حکومت احساس ناامنی کند و بخاطر اعتقاد خود هراس داشته باشد. چرا قانون مدافع او نیست و حامی دشمن اوست. مگر نه آن است که در اصل بیستم قانون اساسی آمده است: «همهی افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. جایی در کتاب قانون وجود ندارد که درویشی جرم است اما بیایید کلاه خود را قاضی کنید در عمل و واقعیت آیا درویشی را جرم نکردهاید؟ نهایتاً حکومت باید صدای ما را بشنود و به ما ثابت کند که اهل قانون است.
س – عدهای شما را متهم میکنند که افراطی و تندرو هستید و رفتارتان منطبق با اوامر و نواهی بزرگان طریقت نیست؟
ج – یکی از مشکلات فرهنگی ما این است که بیشتر از آنکه شنوندهی خوبی باشیم و بیندیشیم بیمحابا در اموری که علم و اطلاعی از آن نداریم اظهارنظر میکنیم و اصرار داریم برداشتهای اشتباه خود را که نتیجهی عدم آگاهی و بعضاً کجفکری است به دیگران انتقال دهیم. در کتاب فیه ما فیه آمده است: «چنانکه یکی سخن ماهی میگفت، یکی گفتش که خاموش، تو چه دانی که ماهی چیست؟ چیزی که ندانی چه شرح دهی؟! گفت: من ندانم که ماهی چیست؟ گفت: آری اگر دانی نشان ماهی بگو. گفت نشان ماهی آن است که همچنین دو شاخ دارد همچون اشتر. گفت من خود نمیدانستم که ماهی را نمیدانی، الا اکنون که نشان دادی چیز دیگر معلوم شد، که گاو را از اشترهم نمیدانی.»
وقتی فردی یا افرادی مجذوبان نور را متهم به افراط میکنند باید تعریفی از تعادل و میانهروی ارائه دهند تا افراط و تفریط معنا داشته باشد. اگر صفت پسندیدهی شجاعت را میزان قرار دهیم افراط، تهور است و تفریط جبن و ترس است. فعل شجاعانه یک تعریف و چهارچوب ثابت ندارد. پارامترهای مختلفی همچون هدف، غیرت، و عقلانیت و آگاهی و علم به شرایط است که فعل شجاعانه را معنا میبخشد وضمن آن افراطگری را نشان میدهد.
پس از این مقدمه با طرح چند سؤال، جواب این پرسش را خواهیم داد. فرض کنید عدهای به مادر و یا خواهر یا فرزند خردسال شما تعرض کنند. آیا شما از مادرتان یا فرزندتان برای دفع متعرض اجازه میگیرید و کسب تکلیف میکنید؟ آیا چون شما یک نفر هستید و توان مقابله ندارید مادر یا فرزندتان را رها میکنید؟
فرض کنید در زمان امام حسین هستید. با امام حسین بودن و با او به شهادت رسیدن تهور و افراط است یا میانهروی و شجاعت؟ اگر امام امر میفرمود: برو، میرفتی؟ اگر از پیروان امام حسن بودید و دیدید که یارانش او را رها کردند و امام به اجبار مجبور به مصالحه شد شما چون صلح شده شیرینی پخش میکنید؟ چون صلح شده دیگر با معاویه پسرخاله میشوید و در حمایت از او راهپیمایی میکنید؟ و با سرداران معاویه پالوده میخورید و عکس یادگاری میگیرید؟ چون صلح شده برای معاویه شعر میسرایید و مجیزگو میشوید؟ …
ما جواب نمیدهیم. پاسخ این پرسشها با مخاطبین محترم.
اما واقعاً مرز درستی و نادرستی و افراط و تفریط چیست؟
وقتی قانونگذار و قانون مملکت این حق را برای شهروندان کشور قائل شده است که آزادانه اعتراض کند، به خیابان بیاید و تظاهرات کند و مأموران حکومت امنیت آنان را حفظ کند، شهروند مخالف و منتقد باشد و حق خود را از حاکمان طلب کند، اگر کسی بر این اساس رفتار کرد او افراطی است؟ او تندرو است؟ باید دید اتهامزنان بابت این اتهام زدن چه مزدی میگیرند؟ و کاسهی از آش داغتر شدن یعنی چه؟ متأسفانه همین طرز فکر در میان مردم موجب شده است که قانون در کتابها بماند و اجرا نشود و هرکس اسم قانون آورد افراطی تلقی شود و صد افسوس که عدم مطالبات قانونی از سوی مردم باعث شده است که بخشی از حقوق ملت در قانون اساسی به صورت تعطیل و نیمهتعطیل درآید و بعضاً مجری قانون کاملاً فراموش کنند که اعتراض کردن حق قانونی مردم است! و مجریان قانون فراموش کنند که اجرای صحیح قانون حافظ نظام است نه قدرت و زور!
به بیان دیگر همین نگرش است که در میانمار از دارندهی مدال صلح نوبل دیکتاتور ساخته است. همین نگرش است که قدرت را افسارگسیخته میکند.
نهایتا اگر طلب حقوق قانونی کردن افراط است ما افراطی هستیم.
سایت مجذوبان نور
ادامه دارد…