بسم الله الرّحمن الرّحیم
در مورد برخورد و رابطهی بین پدر با بچه، مادر با بچه، فطرت؛ خودش درست میکند، محتاج به درس نیست، ولی مطابق فطرت رفتار کنید و مطابق دستورات کلیِ اسلامی رفتار کنید؛ خودش همان رفتار صحیح است. مادر؛ به خصوص مادر، اینجا نیتش این است که هر چیز بچهاش میخواهد بهش بدهد؛ داشته باشد و بهش بدهد. اولاً داشته باشد بعد هم بهش بدهد. خب در اینجا یک چیزی پیش میآید؛ هرچیزی داشته باشد بهش بدهد. خب اگر چیزی نداشت و بچه خواست چی؟ اینجا مشکل تربیتی یک خرده اینجا پیش میآید؛ که از همان اول بچه بهتدریج چیزهایی بخواهد که در حد خودش است و جزء خودش است. مثلاً در سفره مجمعهای گذاشتهاند، همه چیزها گذاشتهاند توش، ماست هست، خب سرشیر هست، آبگوشت هست، اشکنه هست، همینی که ما در بچگی میدیدیم. بچه وقتی همه بچههای دیگر هم هستند، بچه پنج-شش نفرند، خب یک مقدار معینی از این سرشیر میبرد ولی وقتی بچه هم گفت؛ بیشتر خواست؛ مادر اینجا باید آن مرحلهی تربیتیِ کودک را مهمتر از محبت بداند. دلش میخواهد که همهی سرشیر را بگذارد جلو او، ولی باید توجه کند که اولاً این غذا برای کودک خوب است یا نه؟ همهاش را بخورد ضرر نمیزند؟ اگر ضرر میزند آن ضرر مهمتر از خواسته است. خواستهی خودش که میخواهد همه چیزها را برای کودک فراهم کند، آن را باید زیر پا بگذارد؛ بگوید که دیگر بیش از این نداریم، سهم تو بیش از این نمیشود. یا اینجا یک چیزی از اول که عادت کنند این آقایان یا در دنیا هی صدا میزنند؛ حقوق بشر، حقوق بشر. حقوق بشر؛ بشرها خودشان خوب حقوق خودشان را میشناسند. فطرت میشناسد. منتها در اینجا آن حس غلبهجویی اضافه میشود، آن را میزند کنار. مجموعهی انسان را شما خیال نکنید خیلی ساده است. خیلی هم پیچیده است و خیلی هم برای خودِ اهلش ساده است. اهلش که میگویم یعنی برای کودک و مادر. مادر این چیزها را لازم نیست درس بخواند؛ همان میل خودش، وقتی خودش به دستورات شرعی، طریقتی رفتار کرد خودش در آنجا میفهمد که دیگران هم حقی دارند؛ زیادتر از حقی که تصور میشود به این کودک میرسد بیشتر بهش ندهد. تصور بکند که بیمارستانها خیلی خب خوب است، خوب است انشاءالله، خیلی خوب است و این یک کاری کند که بچه از غذای زیاد که میخورد به بیمارستان نکشد. اینها همه در فطرت مادر هست، محتاج به درس نیست، منتها برای یکی دیگر پیچیده میشود. بهخصوص مرد و زن هردو با هم باید کمک کنند، هرکدام یک گوشهای را. مرحلهی حمله- اعتراض- را مادر نباید بگیرد. بین مادر و پدر تقسیم کار کنید. پدر باید بچهها ازش حساب ببرند، روی بچهها بتوپد، ولی مادر باید با مهربانی، هیچ چیزی را با سختی نگوید. خوب فکرهایتان را بکنید همیشه. نه در آن موقعیت که باید انجام بدهید، قبلش و بعدش فکر کنید که رویه و اخلاق خودتان و فطرتتان منطبق با دل بچه باشد. البته خود بچهها هم متفاوتند؛ بعضیها جنگجو هستند خب باید باهاشون جنگ بشود. چند تا جنگ که او پیروز بشود، نه جنگی که… بعضیها ملایم هستند؛ نه، با آنها باید با مهربانی و یک خرده تشویق کار کرد. اینها خود فطرت انسان، فطرت مادر همانجوری که در تشریع، در چیز گفتهاند؛ وقتی که مادر حامله شد، از آن وقت یک ترشحات خاصی پیدا میشود در بدنش؛ برای اینکه این را آماده کند که به این بچه باید شیر بدهد. اینها در پدر نیست. پدر باید یک جور دیگر. ولی باهم متفقند در این نظر که باید این فرزند که بزرگ میشود بتواند زندگی خودش را عاقلانه در جامعه ادامه کند و بتواند کاری کند که این مزاحمتی برای همنوعان خودش، فکرهایی دیگر داشته باشد. هر جای اینها که خلل وارد شد، این خلل در جامعه دیده میشود. جوامع دیدید؛ بسیاری جوامع، ناراحتکننده است برای کودک و برای مادر یا پدر. به فطرت خودتان رجوع کنید؛ فطرتی که هم خودش را تربیت میخواهد بکند و هم بچه را میخواهد نگهدارد. در این صورت هر کاری خداوند به فکرتان الهام کرد همان کار را بکنید.