دكتر ح. ا. تنهايى
از صفات مؤمنين يكى اقامه نماز است در وقت آن، كه حضرت دوست فرمود: مؤمنين كسانى هستند كه عَلَى صَلاتِهِم يُحافِظون. بديهى است كسانى مصداق يُقيمونَ الصّلوة هستند كه در دايره تسليم به حضرت حقّاند و مسلمان. امّا مؤمنان كسانى هستند كه ضمنِ كسب بقيه صفات، بر اقامه صلات هم محافظت خاصّ دارند. اين تأكيد يحافظون نسبت به گزاردن آن، يا اقامه، توجّه به خصايصى است كه مؤمن را متوجّه اين نكته مىكند كه صرف اقامه نماز خصيصه ايمانى نيست، بلكه محافظت بر آن نيز لازم است. حال بايد ديد محافظت از نماز چه معانى مىتواند داشته باشد؟ محافظت بر نماز مىتواند به لحاظ كم يا كيف آن باشد، به لحاظ شرايط شريعت يا طريقت آن، يا به حضور قلب داشتن و… از جمله يكى محافظت بر وقت اقامه نماز است كه زبان قرآنى هميشه نسبت به شرح آن نيز تأكيداتى فراوان دارد. مثلاً در شرح زمان نماز شامگاهان مىفرمايد: اَقِم الصّلوةَ لِدلُوك الشّمسِ اِلى غَسَق الليلِ، يعنى از غروب خورشيد تا شروع تاريكى شب نماز بگزار. و يا مىفرمايد نافله را هنگام تهجّد در نيمه شب بجا آر: و مِنَ اللّيل فَتَهجَّد به نافِلَه. بدين روال درباره يكى از انواع نمازها دو نكته بسيار حسّاس نمودار مىشود كه نظر همه شارحين قرآن را به خود مشغول داشته است. خداوند در سوره شريفه بقره مىفرمايد؛ حافِظُوا عَلَى الصّلوةِ يعنى بر نمازهايتان محافظت كنيد كه تكرار دستور قبلى است، ولى در ادامه مىفرمايد: والصلوة الوسطى يعنى: و نماز وسطى. نخستين پرسشى كه پيش مىآيد اشاره به اين نكته دارد كه آيا اين نماز پس از “واو” موصول نشانه نمازى خاصّ است علاوه بر نمازهاى يوميّه، يا نشانه تأكيد حضرت حق بر نماز يا نمازهايى از ميان نمازهاى يوميّه است به جهت اهميّت آن؟ نكته دوم آن است كه اين نماز مهمّ را كه نمىدانيم كدام است، چه موقع بايستى اقامه كنيم تا اهميّت مضاعف آن را با دقّت بيشترى رعايت كنيم؟ وسطى بودن به چه معناست؟ نظرات شارحين مختلف در اين باب گونهگون و گاه جمعناشدنى است. ولى اغلب نماز وسطى را ــ نه نمازى ديگر ــ بلكه يكى از همين نمازهاى يوميّه دانستهاند. امّا اينكه كدامين آنهاست نظرات مختلف است. براى مثال حضرت سلطانعليشاه گنابادى صاحب تفسير بيانالسعاده مىفرمايد:
«… و تفسير آن به نماز ظهر چنانكه در اخبار شيعه وارد شده از اين باب است كه نماز ظهر از وجهى مظهر صلوة وسطى است… و گاهى صلات وسطى را به نماز عصر يا عشاء يا صبح تفسير كردهاند. نقل است كه نماز وسطى در ميان نمازهاى پنجگانه مخفى است و خداوند آن را معيّن نكرده است تا اينكه بدين وسيله بر همه نمازها محافظت شود…» مرحوم علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبايى صاحب الميزان درباره اين موضوع اينگونه شرح مىدهد: «بايد دانست كه اقوال در تفسير صلات وسطى مختلف است، و اغلب از اختلاف روايات ناشى شده؛ بعضى گفتهاند نماز صبح است و آن را از على(ع) و بعضى از اصحاب روايت كردهاند؛ بعضى گفتهاند نماز ظهر است و آن را از پيغمبر(ص) و عدّهاى از اصحاب روايت كردهاند؛ بعضى گفتهاند نماز عصر است و آن را نيز از پيغمبر و عدّهاى از اصحاب روايت كردهاند. و سيوطى در الدرالمنثور پنجاه و چند روايت نقل كرده و بعضى ديگر گفتهاند نماز مغرب است و گفتهاند: آن در ميان نمازها مانند شب قدر در ميان شبها پنهان است… و بعضى گفتهاند نماز عشاء و بعضى گفتهاند نمازجمعه… در كتاب من لا يحضره الفقيه از (حضرات صادق و باقر)… به نمازى كه در حال جنگ خوانده مىشود… (تعبير كردهاند يا نماز در) سرزمين خوفناک… (از بيم درنده يا راهزن…)» ابوالفضل رشيدالدّين ميبدى در تفسير كشفالاسرار و عدّةالابرار چنين شرح مىكند:
«علماء را خلاف است كه صلات وسطى كدام است، بعضى گفتهاند نماز بامداد است بعضى گفتهاند نماز پيشين است و درستتر آن است كه نماز ديگر است. از بهر آن كه دو نماز روز از يک سو دارد، يكى در تاريكى و يكى در روشنايى، و دو نماز است از يک سوى، يكى در روشنايى و يكى در تاريكى.»
و صاحب تفسير روضالجنان، شيخ ابوالفتوح رازى اينچنين شرح مىدهد:
«… آن گه نماز وسطى را تخصيص كرد به ذكر… (و) علماء خلاف كردهاند در صلات وسطى كه كدام است. سعيد بن المُسيب گفت: ميان اصحاب رسول همچونين خلاف بود و انگشتان درهم افكنده، گروهى گفتند: نماز بامداد است و اين قول عمر است و معاذ جبل و عبداللّه عباس و عبداللّه عمر و جابر بن عبداللّه انصارى و عطاء و ربيع و مجاهد و ابوامامه، و اين مذهب شافعى است. و براى آنش وسطى خواند كه از ميان دو نماز است دو نماز به شب و دو نماز به روز. و گفتهاند براى آن نماز بامداد را وسطى خواند كه ميان سواد شب و بياض روز كنند… و ابورجا العطاردى گفت نماز وسطى اين است كه خداى ما را فرمود كه در او قنوت كنى و اين حجت شافعى است… بعضى گفتهاند نماز پيشين است و اين قول زيد بن ثابت و اسامه بن زيد و ابىسعيد الحذرى و عايشه است. و قولى ديگر آن است كه: نماز ديگر است و اين قول اميرالمؤمنين على است و عبداللّه مسعود و ابوهريره و نخعى و زرّين حُبيش و حسن بصرى و قتاده و ابوايوب و ضحّاک و كلينى و مذهب ابوحنيفه، و مذهب ماست به روايت بعضى اصحاب از اميرالمؤمنين على (ع) و باقر و صادق عليهاالسّلام… و بعضى علما گفتهاند نماز خفتن است…» پس در مذهب ابوحنيفه عمدتاً نماز وسطى را به نماز عصر و در مذهب شافعى آن را به نماز صبح تعبير نمودهاند. و علماى گوناگون اماميّه نيز نمازهاى ظهر، عصر و صبح را مصاديق نماز وسطى برشمردهاند بدون آنكه نظر صريحى در اين باب ارائه شود. برخى از اخبار نظرات معصومين(ع) را به صبح و برخى به ظهر و بعضى به عصر و گروهى به مغرب تأويل نمودهاند. حضرت سيّد نورالدّين شاه نعمتاللّه ولى كرمانى قدّس سرّه العزيز در برابر تمام اختلاف نظريّهها كه در طول تاريخ ذكر شده است، نظر خويش را كه معتقد است نظر جدّ و اسلاف بزرگوار اوست، درباره نماز وسطى به روشنى بيشترى به شرح مىگذارد.
ايشان به روايت اشعار ديوان مباركش، نسل بيستم از حضرت رسول(ص) و از نوادگان حضرت جعفر صادق(ع) است، وى بنيانگذار سلسله نعمتاللهيّه و قطب سلسله معروفيه پس از شيخ عبداللّه يافعى است. حضرت شاه در برابر تفسير مذاهب شافعى و حنفى و ديگر راويان اخبار، نظر خويش را در رساله منهاج المسلمين به شرح ذيل توصيف مىفرمايد: «يا اخى ـ ايّدک اللّه بروح القدس ـ معلوم فرما كه عالم منقسم است به مراتب ثلاثه و اوقات نماز بر سه قسم…» در اين مقدّمه حضرت شاه، اقامه صلات را نه بر كميّت يا شمارش تعداد نمازها و نه بر اساس محل بلكه براساس ارتباطى كه ميان بنده و خدا و در فضاى كيهانشناسى زمين برقرار مىكند، مىسنجد و درحقيقت ابتدا به مهمّترين نكتهاى كه كاركرد اصلى نماز است يعنى برقرارى رابطه ميان عبد و خالق اشاره مىكند و سپس شرط برقرارى آن را علاوه بر خصيصههايى كه در سوره مؤمنين بدانها اشاره رفته، زمانى خاصّ مىداند كه خداوند بنا بر مشيّت خود هر كدام از نمازها را براى ايجاد رابطهاى خاصّ در زمانهاى مخصوص خود آنها قرار داده است تا كاركرد اصلى نماز، يعنى برقرارى رابطه كه مقدّمه كسب معرفت است ـ ممكن شود. پس وقت نماز به مرتبه نماز مربوط مىشود. به زبان پژوهششناسى علوم امروزى به نظر مىرسد كه رابطهاى معنىدار ميان وقت نماز و مرتبه نماز وجود دارد. بنابراين همانطور كه عالم وجود سه عالم است، نمازهاى يوميّه نيز بنابر شأن آنها در جهت ايجاد رابطه بنده و خدا به روال سه قسم عوالم تبديل مىشوند و داراى سه وقت متفاوت خواهند بود:
قسم اوّل: عالم شهادت
نماز نوع اوّل كه “به منزله صلات نهار است”، يعنى نمازظهر و عصر، در شأن عالم “شهادت” يا جهان پيدايى است، زيرا آثار اسم”الظاهر” خداوند در نظرگاه بنده نمازگزار به عيان قابل مشاهده مىباشد. به عبارت ديگر حقيقت همان است كه ديده مىشود و يا بنده به همان كه مىبيند بهعنوان حقيقت بسنده مىكند. گو اينكه آثار خدا را همانگونه كه عبادت مىكند مىبيند و ديدن حقيقتى ديگر جز آثار ظاهرى در عمق روشنايى روز، دستكم، دور از انتظار است. همانگونه كه انسان به اقتضاى قواى روانى خود در نور زياد چندان مشتاق ديدن دقيقتر نيست ولى نور كمتر نياز به ديدن و اشتياق به دانستن موارد پنهانى را زيادتر مىكند.
«عالم شهادت به منزله صلات نهار، و در اين صلات مصلّى (نمازگزار) مناجات مىكند و به مقتضاى: اَنْ تَعْبُدَ اللّهَ كانّك تَراه [عبادت كن خداى را كه گويى او را مىبينى] در عالم شهادت، آثار اسمالظاهر حق را مشاهده مىنمايد.» حضرت شاه ضمن تفسير وقت نماز به نوع شأن ارتباط آن، در رابطه با نوع معرفت و زمان كيهانشناسى آن، در برابر تقيّهاى كه ظاهراً از باب اعتقاد به مذهب شافعى مىكند، به ظرافت اشاره مىفرمايد كه زمان نماز ظهر و عصر، برخلاف نظر شافعى كه در پنج نوبت آمده، در سه نوبت بايد تقسيم شود به همين دليل نماز ظهر و عصر هر دو در شأن عالم شهادت هستند.
قسم دوم: عالم غيب
امّا نوع دوم نماز به نوع دوم زمان زمين در جهان كيهانشناسى مربوط مىشود. زمان زمين در جهان كيهانشناسىِ قسم دوم، نماد يا سمبلى از جهان غيب را مىسازند. زيرا برخلاف قسم اوّل كه همه روز بود و پيدايى، در اين قسم همه شب است و ناپيدايى. پس اين قسم عالم غيب است. «امّا عالم غيب به منزله صلات عشاء آخر است و صلات ليل در مذهب امام شافعى از غروب شفق همره است تا طلوع فجر.» باتوجّه به تقيّه مذهبى، صرف ذكر نام امام شافعى، البته تكليفى براى اجراى مجريان و پيروان صادر نمىكند چون تنها فرمود كه در مذهب شافعى اين چنين است. امّا باتوجّه به اهميّت برگزارى نماز در اوّل وقت، كه نشاندهنده اهميّت “يحافظون” است، وقت نماز عشاء يا ليل همان اوّل “غروب شفق حمره” است و نه تا طلوع فجر. زيرا هر لحظهاى كه به اختيار از غروب شفق حمره به طلوع فجر رهسپار شويم به همان ميزان اجابت دعوت دوست را به تأخير انداختهايم و هنگامه مناجات با او را پشتگوش فرافكندهايم و اين دستكم دور از ادب است. پس همانطور كه حضرت شاه در تعيين ماهيّت نماز وسطى از مذاهب حنفى و شافعى رسماً روى مىگرداند و نظريّهاى مستقل كه جمع ميان نظرات اجداد اوست، ارائه مىدهند، درحقيقت به ظرافت نشانههاى تقيّه كردن خود به احكام شافعى را نيز اعلام مىدارد. از اينرو اعلام نظر شيعى به جواز سه وقت بودن نمازهاى يوميّه با اعلام همين عوالم سهگانه، برائت واقعى حضرت شاه را از همه انواع فقه غيرشيعى معلوم مىدارد. زمان نماز عشاء يا شب، نماد هنگامه تاريكى و ناپيدايى است. پس نمازگزار يا مصلّى نمىتواند در برابر تاريكى زمان به ديدار ظاهر اعيان و صورت و اشكال دل خوش كند. نمازگزار در عالم اوّل ــ عالم شهادت ــ آثار اسمالظاهرِ حق، يا هر آنچه كه ديده مىشود را تجربه نموده و به هرچه مىنگرد، عالم تجلّى و آشكار است. در اين عالم مصلّى چشم گشوده و جلوه دلدار را به تجلّى از در و ديوار مىبيند:
چشم بگشا كه جلوه دلدار به تجلّى است از در و ديوار
امّا در عالم غيب و در نماز آخر…
«مصلّى مناجى است به آنچه ادراک مىكند از عالم عقل، از ادلّه و براهين به اسم “الباطن” حقّ.» زيرا نمازگزار از عالم مرايا و ظواهر در نماد تاريكى شب، به عالم عقول يا بواطن و به رازهاى باطنى و حالات درونى پناه مىبرد، تا آنچه را بر او واقع مىشود بفهمد و آنچه را هم كه از استدلال و شناخت ظواهر دريافته است به خصيصههاى باطنى تأويل نمايد. به زبان روانشناسى، انسان در تاريكى به علّت ناتوانى در ديدن، از قواى ديگرى كه مىتوانند ناديدارى در تاريكى را جبران كنند، بهره مىگيرد مانند نابينايان كه به ناگزير و ناخودآگاه ديگر قواى جسمانى خود را فعّال مىكنند تا ديدار را با ادراک ميسّر سازند. زمان كيهانشناختى شب نيز نماد ناتوانى انسان در ديدن حقايق پنهانى و باطنى است كه بايستى در تربيت سالک از وسيلهاى ديگر ــ غير از چشم ــ كه ادراک عقلى را ميسّر كند بهره بگيرد تا ناديدارى در تاريكى را با ادراک عقلى جبران نمايد و تمامتر و كاملتر از “اسم الظاهر” حق به “اسم الباطن” كه حقيقت اشياء و اصل وجود است، برسد. كه عرض كردهاند: “الهى عرّفنى بحقايق كل شىءٍ”. و البته كسى در مقام اين نماز قرار مىگيرد كه به رازهاى ناديدنى باطن و درون پى برده باشد. پس “اين نماز محبّان و اهل اسرار است”. امّا اين محبّان و اهل اسرار كيانند؟ اين نماز درحقيقت زمان كيهانشناختى عروج بشرى از غار افلاطونى و ظواهر مادى، به عروج عقلى مثالى و معراج روحانى الهى است. پس اين نماز و اين زمان، «… وقت معارج انبيا و رسل و عروج ارواح بشريه از براى رويت الهيّه و قربت روحانيه (است)».
پس اين نماد زمان و اين قسم نماز، نه فقط مخصوص اشخاص نبى و رسول، كه خاصّه مقام نبوّت و رسالت و عروج ارواح عموم آدمى براى ديدار وجه الهى است كه فرمود: والّذين جاهَدوا فينا لَنَهْدينّهم سُبُلَنا و نه افراد و مقامات خاص بهتنهايى و نيز فرمود: مَنْ طَلَبنى وَجَدنى و مَنْ وَجَدنى عَرَفنى و مَنْ عَرَفنى اَحبَّنى و مَنْ اَحَبّنى عَشَقنى و مَنْ عَشَقنى عَشَقْتُه و مَنْ عَشَقْتُه قَتَلْتُه و مَنْ قَتَلْته فَعَلَىّ دِيّته و مَنْ عَلىَّ ديّته فَاَنا دِيّته و هيچكس را مورد بخصوص و تبعيض قرار نداد مگر: الّذين امَنوا و عمِلوا الصّالحاتِ و تَواصُوا بالحقِّ و تَواصُوا بالصّبر كه البته “الذين” هم مانند “من” ضميرى عام و شامل است.
قسم سوم: عالم تجلّى
از آنجايى كه رسيدن به عالم شهادت وارستگى مىطلبد تا در جهان به مصداق اَيْنَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه، سالک جز او نبيند و به هر جا بنگرد كوه و در و دشت فقط صاحب اصلى و مولاى مهربان را بيند و اين در حال هر سالكى يافت نمىشود و نيز از آنجايى كه رسيدن به عالم غيب به مراتب مشكلتر از رسيدن به عالم شهادت است؛ زيرا ادراک بواطن امور با توان عقلى روحْ دقّت و مراقبهاى بيشتر طلب مىكند، و از جهت هلاک نشدن سالک تا اوج سلوک، خداوند از جهت رحمانيت، مقام ميانه يا برزخى را تدبير فرمود كه نه نشانه عالم شهادت است و نه عالم غيب، بلكه برزخى است ميان هر دو كه درک شكوه تجلّى دلدار را آسانتر مىنماياند. حضرت شاه در اينباره اين چنين مىفرمايد كه؛ “عالم تجلّى، برزخى است ميان غيب و شهادت” و درک بشرى در ميانه اين دو عالم راحتتر و سادهتر خواهد بود زيرا در اين حال حقيقت وجود، كه هو الظاهر و الباطن است، از جهتى ظاهر و از جهتى باطن است، پس از آن جهت كه ظاهر است معانى مجرّد و مطلق آن به اشكال و صور حسّى و ظاهرى نمودار مىشود: يعنى عالم شهادت. و از آن جهت كه باطن است معانى مجرد و مطلق آن خارج از صور حسّى به حالات كلّى و روحى بروز مىكند: عالم غيب. كه هر دو دور از دسترس سالک غيرواصل است. پس بايستى حالات عقلى و صور حسّى يعنى عالم غيب در عالم شهادت نزول كند، نه به شيوهاى كه بروز مطلق شود كه: خَرّ موسى صَعِقا، و نه به شيوهاى كه معراج طلبد، كه طاقت آن براى همه موجود نشود، بلكه در توان سالک سائر در حدّ ميان دو عالم، در يک برزخ زمانى كوتاه جلوه كند. «و در اين عالم تنزّل مىكند معانى مجرّده در صور حسّيه زيرا كه نسبتى دارد با معانى مجرده.» يعنى هم از عالم غيب است، ولى غيب نيست و هم از عالم شهادت است ولى عالم شهادت نيست و در اين هم فراخوانى، هر دو عالم حضور دارند، بدون تعيّن خاص براى هر كدام در شكلى جديد به نام برزخ و زمان كيهانى آن كه هممعنى برزخ معانى شهادت و غيب باشد تنها دو بار در هر شبانهروز رخ مىدهد، دو بار كه نه از روزاند مطلقا و نه از شب مطلقا، و اين هم فراخوانى: «به منزله صلات مغرب و صلات صبح و اين دو وقت برزخاند ميان ليل و نهار، نه از روزاند مطلقا و نه از شب مطلقا.
نيك درياب گوش كن اى يار برزخى در ميان ليل و نهار
قال اللّه تعالى: يكوّرُ الليلَ عَلَى النّهار و يكوّر النهارَ عَلَى الليلِ».
تفسير شاه نعمتاللّه از نماز وسطى
پس نماز وسطى، نمازى است در وسط و ميان دو عالم غيب و شهادت و برزخى ميان آن دو. از آنجايى كه در هر شبانهروز دو بار چنين برزخى هويدا مىشود، لذا دو نماز از نمازهاى يوميّه مصداق نماز وسطى خواهند بود: يكى نماز صبح كه “خروج است از غيب به شهادت” و ديگرى نماز مغرب كه “خروج است از شهادت به غيب” يعنى برزخ ميان پيدايى و ناپيدايى. پس: «در اين دو وقت، مصلّى مناجات كند به آنچه مشاهده نمايد از عالم برزخ از دلالات بر حق، در تجلّيات و تحوّل در صور.» يعنى مشاهده عالم عقول در تجلّى كه در عالم ظهور ممكن مىشود. «و اين برزخ خيالى است كه از وقت صلات فجر است تا طلوع آفتاب». بنابراين بيدارى بينالطلوعين يعنى اقامه نماز وسطى به شرط عَلَى صلاتِهِم يُحافظون به صورت “صلات دائم” مىباشد كه همان ذكر خفى است، و خواب در اين حال حكم خواب در نماز صبح را پيدا مىكند. در اين هنگام: «ليل خيال پوشيده شود، و از اثر برزخ است كه معقول محسوس شود و محسوس معقول». يعنى مقام درک موسى در طور كه از عصا به اژدها و از اژدها به عصا. چون معقول به حسّ درآيد، حسّ معقول را معلوم مىكند، ولى نه حسّ، حسّ است و نه عقل، عقل. امّا باز حسّ عقل است و عقل، حسّ. و هر كدام همديگر را فرا مىخوانند و همين تقابل، شناخت را راحتتر مىكند كه فرمود تقابل ميان ذَكَرو اُنْثى و شعوب و قبايل، لِتَعارفوا است و بر همان سياق ملاّصدراى شيرازى گفت: تعرف الاشياء باضدادها (اشياء به اضدادشان شناخته مىشوند).
اوّلاً كردى خيال خانهاى در ذهن خويش بعد از آن چون ساختى معقولتر محسوس شد
تفسير شيعى شاه نعمتاللّه ولى در اختلاف نمازهاى يوميّه يكى ديگر از اختلافات در على صلاتهم يحافظون به دقّت كليه نمازهاى يوميّه برمىگردد كه آيا آنها در چند نوبت و كى بايد خوانده شود؟ در آخرين جمله از اين قسمت رساله حضرت شاه نعمتاللّه سنّت فعلى را كه در عالم تشيّع رايجترين شيوه است تفسير فرموده و همين سنّت نيز هماكنون در ميان صوفيان شيعىمذهب و شيعيان غيرصوفى، درستترين شيوه شناخته شده است. در اين تفسير حضرت شاه دو نكته خاصّ را اعلام فرمودهاند: يكى سهنوبتى بودن نمازهاى يوميّه است كه مىفرمايد يكى “صلات نهار” است كه “وقت آن ظهر است و عصر”. پس برخلاف اهل سنّت كه نمازهاى ظهر و عصر را در دو وقت جداگانه مىخوانند، ايشان هر دو نماز ظهر و عصر را نماز نهار خواند و فرمود يک حكم دارند. و اوّل و آخر وقت نماز يعنى از ظهر شرعى تا قبل از غروب شرعى به ادب سالک است كه اجابت حضرت دوست را به تعويق نيندازد. دوم نماز عشاء است يا “صلات عشاء آخر”، كه آخرين نماز واجب روزانه است و از تاريكى شب شروع مىشود كه اوّلين لحظه تاريكى شب براى اداى اجابت دعوت درست در برگزارى نماز آخرين لحظه مغرب است. پس محافظت نماز عشاء انجام آن به شكل متّصل به نماز مغرب است. امّا شأن نماز مغرب و صبح كه نوع سوم نمازهاى يوميّهاند به دليل اهميّت وسطى بودنشان گرچه در دو زمان كيهانى مختلف و جدا از هم برگزار مىشوند، ولى بنابر شأن معرفتشناسى آن هر دو در زمان برزخ غيب و شهادتاند: يعنى نه تاريكى شب و نه روشنايى روز، كه همان مغرب و بينالطلوعين است. نكته دوم سخن حضرت شاه اشاره به نوع معرفتى دارد كه در هر كدام از اين عوالم به دست مىآيد:
«و نمازگزارنده بايد كه در صلات نهار، كه وقت ظهر است و عصر، عالم علم دنيا شود و در صلات عشاء آخر، عالم علم آخرت، و در صلات مغرب و صبح، عالم علم موت.»
يعنى در مقام معرفتى نهار عالم شهادت آنچه را مىبيند مىداند؛ يعنى دنيا. و در مقام معرفتى عالم غيب هر آنچه را نمیبيند را مىداند؛ يعنى آخرت. ولى در نماز وسطى انسان از آنچه موجب حركت او به سوى حقيقت جهان يعنى موجب حركت او از ماسوى اللّه به اللّه است، دانا مىشود؛ يعنى عالم موت، كه همان موت اختيارى است كه فرمودند: موتوا قَبلَ اَنْ تَموتوا و به بيان ديگر شرط اتمام سفر اوّل كه سفر من الخلق الى الخلق است همان رسيدن به فناى فىاللّه و بقاى باللّه است كه سالک را از سفر اوّل به سفر دوم كه مشاهده عالم غيب يعنى شناخت حقايق الهى در سير بالحق فىالحق و من الحق الىالخلق بالحق است (سفرهاى دوم و سوم) مىبرد.
منبع: عرفان ایران – مجموعه مقالات ۱۰