Search
Close this search box.

نماز وسطى و شرح نظر حضرت شاه نعمت‌الله ولى

abolhasan tanhaii 96دكتر ح. ا. تنهايى

از صفات مؤمنين يكى اقامه نماز است در وقت آن، كه حضرت دوست فرمود: مؤمنين كسانى هستند كه عَلَى صَلاتِهِم يُحافِظون. بديهى است كسانى مصداق يُقيمونَ الصّلوة هستند كه در دايره تسليم به حضرت حقّ‌‏اند و مسلمان. امّا مؤمنان كسانى هستند كه ضمنِ كسب بقيه صفات، بر اقامه صلات هم محافظت خاصّ دارند. اين تأكيد يحافظون نسبت به گزاردن آن، يا اقامه، توجّه به خصايصى است كه مؤمن را متوجّه اين نكته مى‏‌كند كه صرف اقامه نماز خصيصه ايمانى نيست، بلكه محافظت بر آن نيز لازم است. حال بايد ديد محافظت از نماز چه معانى مى‌‏تواند داشته باشد؟ محافظت بر نماز مى‏‌تواند به لحاظ كم يا كيف آن باشد، به لحاظ شرايط شريعت يا طريقت آن، يا به حضور قلب داشتن و… از جمله يكى محافظت بر وقت اقامه نماز است كه زبان قرآنى هميشه نسبت به شرح آن نيز تأكيداتى فراوان دارد. مثلاً در شرح زمان نماز شامگاهان مى‌‏فرمايد: اَقِم الصّلوةَ لِدلُوك الشّمسِ اِلى غَسَق الليلِ، يعنى از غروب خورشيد تا شروع تاريكى شب نماز بگزار. و يا مى‏‌فرمايد نافله را هنگام تهجّد در نيمه شب بجا آر: و مِنَ اللّيل فَتَهجَّد به نافِلَه. بدين روال درباره يكى از انواع نمازها دو نكته بسيار حسّاس نمودار مى‏‌شود كه نظر همه شارحين قرآن را به خود مشغول داشته است. خداوند در سوره شريفه بقره مى‏‌فرمايد؛ حافِظُوا عَلَى الصّلوةِ يعنى بر نمازهايتان محافظت كنيد كه تكرار دستور قبلى است، ولى در ادامه مى‏‌فرمايد: والصلوة الوسطى يعنى: و نماز وسطى. نخستين پرسشى كه پيش مى‌‏آيد اشاره به اين نكته دارد كه آيا اين نماز پس از “واو” موصول نشانه نمازى خاصّ است علاوه ‏بر نمازهاى يوميّه، يا نشانه تأكيد حضرت حق بر نماز يا نمازهايى از ميان نمازهاى يوميّه است به جهت اهميّت آن؟ نكته دوم آن است كه اين نماز مهمّ را كه نمى‌‏دانيم كدام است، چه موقع بايستى اقامه كنيم تا اهميّت مضاعف آن را با دقّت بيشترى رعايت كنيم؟ وسطى بودن به چه معناست؟ نظرات شارحين مختلف در اين باب گونه‏‌گون و گاه جمع‌ناشدنى است. ولى اغلب نماز وسطى را ــ نه نمازى ديگر ــ بلكه يكى از همين نمازهاى يوميّه دانسته‌‏اند. امّا اينكه كدامين آنهاست نظرات مختلف است. براى مثال حضرت سلطان‏عليشاه گنابادى صاحب تفسير بيان‌‏السعاده مى‌‏فرمايد:

«… و تفسير آن به نماز ظهر چنان‏كه در اخبار شيعه وارد شده از اين باب است كه نماز ظهر از وجهى مظهر صلوة وسطى است… و گاهى صلات وسطى را به نماز عصر يا عشاء يا صبح تفسير كرده‏‌اند. نقل است كه نماز وسطى در ميان نمازهاى پنجگانه مخفى است و خداوند آن را معيّن نكرده است تا اينكه بدين وسيله بر همه نمازها محافظت شود…» مرحوم علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبايى صاحب الميزان درباره اين موضوع اين‏گونه شرح مى‌‏دهد: «بايد دانست كه اقوال در تفسير صلات وسطى مختلف است، و اغلب از اختلاف روايات ناشى شده؛ بعضى گفته‌‏اند نماز صبح است و آن را از على(ع) و بعضى از اصحاب روايت كرده‌‏اند؛ بعضى گفته‌‏اند نماز ظهر است و آن را از پيغمبر(ص) و عدّه‌‏اى از اصحاب روايت كرده‌‏اند؛ بعضى گفته‏‌اند نماز عصر است و آن را نيز از پيغمبر و عدّه‌‏اى از اصحاب روايت كرده‌‏اند. و سيوطى در الدرالمنثور پنجاه و چند روايت نقل كرده و بعضى ديگر گفته‌‏اند نماز مغرب است و گفته‏اند: آن در ميان نمازها مانند شب قدر در ميان شب‌‏ها پنهان است… و بعضى گفته‏‌اند نماز عشاء و بعضى گفته‏‌اند نمازجمعه… در كتاب من لا يحضره الفقيه از (حضرات صادق و باقر)… به نمازى كه در حال جنگ خوانده مى‌‏شود… (تعبير كرده‌‏اند يا نماز در) سرزمين خوفناک… (از بيم درنده يا راهزن…)» ابوالفضل رشيدالدّين ميبدى در تفسير كشف‌الاسرار و عدّة‏الابرار چنين شرح مى‌‏كند:
«علماء را خلاف است كه صلات وسطى كدام است، بعضى گفته‌‏اند نماز بامداد است بعضى گفته‌‏اند نماز پيشين است و درست‌‏تر آن است كه نماز ديگر است. از بهر آن كه دو نماز روز از يک سو دارد، يكى در تاريكى و يكى در روشنايى، و دو نماز است از يک سوى، يكى در روشنايى و يكى در تاريكى.»

و صاحب تفسير روض‌الجنان، شيخ ابوالفتوح رازى اينچنين شرح مى‌‏دهد:

«… آن گه نماز وسطى را تخصيص كرد به ذكر… (و) علماء خلاف كرده‌‏اند در صلات وسطى كه كدام است. سعيد بن المُسيب گفت: ميان اصحاب رسول همچونين خلاف بود و انگشتان درهم افكنده، گروهى گفتند: نماز بامداد است و اين قول عمر است و معاذ جبل و عبداللّه‏ عباس و عبداللّه‏ عمر و جابر بن عبداللّه‏ انصارى و عطاء و ربيع و مجاهد و ابوامامه، و اين مذهب شافعى است. و براى آنش وسطى خواند كه از ميان دو نماز است دو نماز به شب و دو نماز به روز. و گفته‏‌اند براى آن نماز بامداد را وسطى خواند كه ميان سواد شب و بياض روز كنند… و ابورجا العطاردى گفت نماز وسطى اين است كه خداى ما را فرمود كه در او قنوت كنى و اين حجت شافعى است… بعضى گفته‏‌اند نماز پيشين است و اين قول زيد بن ثابت و اسامه بن زيد و ابى‏‌سعيد الحذرى و عايشه است. و قولى ديگر آن است كه: نماز ديگر است و اين قول اميرالمؤمنين على است و عبداللّه‏ مسعود و ابوهريره و نخعى و زرّين حُبيش و حسن بصرى و قتاده و ابوايوب و ضحّاک و كلينى و مذهب ابوحنيفه، و مذهب ماست به‏ روايت بعضى اصحاب از اميرالمؤمنين على (ع) و باقر و صادق عليهاالسّلام… و بعضى علما گفته‌‏اند نماز خفتن است…» پس در مذهب ابوحنيفه عمدتاً نماز وسطى را به نماز عصر و در مذهب شافعى آن را به نماز صبح تعبير نموده‌‏اند. و علماى گوناگون اماميّه نيز نمازهاى ظهر، عصر و صبح را مصاديق نماز وسطى برشمرده‌‏اند بدون آن‏كه نظر صريحى در اين باب ارائه شود. برخى از اخبار نظرات معصومين(ع) را به صبح و برخى به ‏ظهر و بعضى به عصر و گروهى به مغرب تأويل نموده‌‏اند. حضرت سيّد نورالدّين شاه نعمت‌اللّه‏ ولى كرمانى قدّس سرّه العزيز در برابر تمام اختلاف نظريّه‌‏ها كه در طول تاريخ ذكر شده است، نظر خويش را كه معتقد است نظر جدّ و اسلاف بزرگوار اوست، درباره نماز وسطى به ‏روشنى بيشترى به ‏شرح مى‏‌گذارد.

ايشان به روايت اشعار ديوان مباركش، نسل بيستم از حضرت رسول(ص) و از نوادگان حضرت جعفر صادق(ع) است، وى بنيانگذار سلسله نعمت‌‏اللهيّه و قطب سلسله معروفيه پس از شيخ عبداللّه‏ يافعى است. حضرت شاه در برابر تفسير مذاهب شافعى و حنفى و ديگر راويان اخبار، نظر خويش را در رساله منهاج المسلمين به شرح ذيل توصيف مى‌‏فرمايد: «يا اخى ـ ايّدک اللّه‏ بروح القدس ـ معلوم فرما كه عالم منقسم است به مراتب ثلاثه و اوقات نماز بر سه قسم…» در اين مقدّمه حضرت شاه، اقامه صلات را نه بر كميّت يا شمارش تعداد نمازها و نه بر اساس محل بلكه براساس ارتباطى كه ميان بنده و خدا و در فضاى كيهان‏‌شناسى زمين برقرار مى‏‌كند، مى‌‏سنجد و درحقيقت ابتدا به مهمّ‏ترين نكته‏‌اى كه كاركرد اصلى نماز است يعنى برقرارى رابطه ميان عبد و خالق اشاره مى‌‏كند و سپس شرط برقرارى آن را علاوه ‏بر خصيصه‏‌هايى كه در سوره مؤمنين بدان‏ها اشاره رفته، زمانى خاصّ مى‏‌داند كه خداوند بنا بر مشيّت خود هر كدام از نمازها را براى ايجاد رابطه‌‏اى خاصّ در زمان‌‏هاى مخصوص خود آنها قرار داده است تا كاركرد اصلى نماز، يعنى برقرارى رابطه كه مقدّمه كسب معرفت است ـ ممكن شود. پس وقت نماز به مرتبه نماز مربوط مى‏‌شود. به زبان پژوهش‌‏شناسى علوم امروزى به ‏نظر مى‏‌رسد كه رابطه‌‏اى معنى‏‌دار ميان وقت نماز و مرتبه نماز وجود دارد. بنابراين همان‏طور كه عالم وجود سه عالم است، نمازهاى يوميّه نيز بنابر شأن آنها در جهت ايجاد رابطه بنده و خدا به روال سه قسم عوالم تبديل مى‏‌شوند و داراى سه وقت متفاوت خواهند بود:

قسم اوّل: عالم شهادت

نماز نوع اوّل كه “به منزله صلات نهار است”، يعنى نمازظهر و عصر، در شأن عالم “شهادت” يا جهان پيدايى است، زيرا آثار اسم”الظاهر” خداوند در نظرگاه بنده نمازگزار به عيان قابل مشاهده مى‌‏باشد. به عبارت ديگر حقيقت همان است كه ديده مى‌‏شود و يا بنده به همان كه مى‏‌بيند به‌عنوان حقيقت بسنده مى‏‌كند. گو اينكه آثار خدا را همان‏گونه كه عبادت مى‌‏كند مى‌‏بيند و ديدن حقيقتى ديگر جز آثار ظاهرى در عمق روشنايى روز، دستكم، دور از انتظار است. همان‏گونه كه انسان به ‏اقتضاى قواى روانى خود در نور زياد چندان مشتاق ديدن دقيق‌‏تر نيست ولى نور كمتر نياز به ديدن و اشتياق به دانستن موارد پنهانى را زيادتر مى‌‏كند.

«عالم شهادت به ‏منزله صلات نهار، و در اين صلات مصلّى (نمازگزار) مناجات مى‏‌كند و به ‏مقتضاى: اَنْ تَعْبُدَ اللّه‏َ كانّك تَراه [عبادت كن خداى را كه گويى او را مى‌‏بينى] در عالم شهادت، آثار اسم‌‏الظاهر حق را مشاهده مى‌‏نمايد.» حضرت شاه ضمن تفسير وقت نماز به نوع شأن ارتباط آن، در رابطه با نوع معرفت و زمان كيهان‏‌شناسى آن، در برابر تقيّه‏‌اى كه ظاهراً از باب اعتقاد به ‏مذهب شافعى مى‏‌كند، به ظرافت اشاره مى‏‌فرمايد كه زمان نماز ظهر و عصر، برخلاف نظر شافعى كه در پنج نوبت آمده، در سه نوبت بايد تقسيم شود به ‏همين دليل نماز ظهر و عصر هر دو در شأن عالم شهادت هستند.

قسم دوم: عالم غيب

امّا نوع دوم نماز به نوع دوم زمان زمين در جهان كيهان‏‌شناسى مربوط مى‌‏شود. زمان زمين در جهان كيهان‌‏شناسىِ قسم دوم، نماد يا سمبلى از جهان غيب را مى‏‌سازند. زيرا برخلاف قسم اوّل كه همه روز بود و پيدايى، در اين قسم همه شب است و ناپيدايى. پس اين قسم عالم غيب است. «امّا عالم غيب به منزله صلات عشاء آخر است و صلات ليل در مذهب امام شافعى از غروب شفق همره است تا طلوع فجر.» باتوجّه به تقيّه مذهبى، صرف ذكر نام امام شافعى، البته تكليفى براى اجراى مجريان و پيروان صادر نمى‏‌كند چون تنها فرمود كه در مذهب شافعى اين چنين است. امّا باتوجّه به اهميّت برگزارى نماز در اوّل وقت، كه نشان‏‌دهنده اهميّت “يحافظون” است، وقت نماز عشاء يا ليل همان اوّل “غروب شفق حمره” است و نه تا طلوع فجر. زيرا هر لحظه‌‏اى كه به اختيار از غروب شفق حمره به طلوع فجر رهسپار شويم به همان ميزان اجابت دعوت دوست را به تأخير انداخته‌‏ايم و هنگامه مناجات با او را پشت‏گوش فرافكنده‌‏ايم و اين دست‏كم دور از ادب است. پس همان‏طور كه حضرت شاه در تعيين ماهيّت نماز وسطى از مذاهب حنفى و شافعى رسماً روى مى‏‌گرداند و نظريّه‌‏اى مستقل كه جمع ميان نظرات اجداد اوست، ارائه مى‌‏دهند، درحقيقت به ظرافت نشانه‏‌هاى تقيّه ‏كردن خود به احكام شافعى را نيز اعلام مى‏‌دارد. از اين‏رو اعلام نظر شيعى به جواز سه وقت ‏بودن نمازهاى يوميّه با اعلام همين عوالم سه‌‏گانه، برائت واقعى حضرت شاه را از همه انواع فقه غيرشيعى معلوم مى‏‌دارد. زمان نماز عشاء يا شب، نماد هنگامه تاريكى و ناپيدايى است. پس نمازگزار يا مصلّى نمى‏‌تواند در برابر تاريكى زمان به ديدار ظاهر اعيان و صورت و اشكال دل خوش كند. نمازگزار در عالم اوّل ــ عالم شهادت ــ آثار اسم‌‏الظاهرِ حق، يا هر آنچه كه ديده مى‏‌شود را تجربه نموده و به هرچه مى‌‏نگرد، عالم تجلّى و آشكار است. در اين عالم مصلّى چشم گشوده و جلوه دلدار را به تجلّى از در و ديوار مى‌‏بيند:

چشم بگشا كه جلوه دلدار                                          به تجلّى است از در و ديوار 

امّا در عالم غيب و در نماز آخر…

«مصلّى مناجى است به آنچه ادراک مى‏‌كند از عالم عقل، از ادلّه و براهين به اسم “الباطن” حقّ.» زيرا نمازگزار از عالم مرايا و ظواهر در نماد تاريكى شب، به عالم عقول يا بواطن و به رازهاى باطنى و حالات درونى پناه مى‌‏برد، تا آنچه را بر او واقع مى‌‏شود بفهمد و آنچه را هم كه از استدلال و شناخت ظواهر دريافته است به خصيصه‏‌هاى باطنى تأويل نمايد. به زبان روان‏شناسى، انسان در تاريكى به علّت ناتوانى در ديدن، از قواى ديگرى كه مى‌‏توانند ناديدارى در تاريكى را جبران كنند، بهره مى‏‌گيرد مانند نابينايان كه به ناگزير و ناخودآگاه ديگر قواى جسمانى خود را فعّال مى‏‌كنند تا ديدار را با ادراک ميسّر سازند. زمان كيهان‏‌شناختى شب نيز نماد ناتوانى انسان در ديدن حقايق پنهانى و باطنى است كه بايستى در تربيت سالک از وسيله‌‏اى ديگر ــ غير از چشم ــ كه ادراک عقلى را ميسّر كند بهره بگيرد تا ناديدارى در تاريكى را با ادراک عقلى جبران نمايد و تمام‏تر و كامل‏تر از “اسم‌ ‏الظاهر” حق به “اسم الباطن” كه حقيقت اشياء و اصل وجود است، برسد. كه عرض كرده‏‌اند: “الهى عرّفنى بحقايق كل شى‏ءٍ”. و البته كسى در مقام اين نماز قرار مى‏‌گيرد كه به رازهاى ناديدنى باطن و درون پى برده باشد. پس “اين نماز محبّان و اهل اسرار است”. امّا اين محبّان و اهل اسرار كيانند؟ اين نماز درحقيقت زمان كيهان‏‌شناختى عروج بشرى از غار افلاطونى و ظواهر مادى، به عروج عقلى مثالى و معراج روحانى الهى است. پس اين نماز و اين زمان، «… وقت معارج انبيا و رسل و عروج ارواح بشريه از براى رويت الهيّه و قربت روحانيه (است)».

پس اين نماد زمان و اين قسم نماز، نه فقط مخصوص اشخاص نبى و رسول، كه خاصّه مقام نبوّت و رسالت و عروج ارواح عموم آدمى براى ديدار وجه الهى است كه فرمود: والّذين جاهَدوا فينا لَنَهْدينّهم سُبُلَنا و نه افراد و مقامات خاص به‌‏تنهايى و نيز فرمود: مَنْ طَلَبنى وَجَدنى و مَنْ وَجَدنى عَرَفنى و مَنْ عَرَفنى اَحبَّنى و مَنْ اَحَبّنى عَشَقنى و مَنْ عَشَقنى عَشَقْتُه و مَنْ عَشَقْتُه قَتَلْتُه و مَنْ قَتَلْته فَعَلَىّ دِيّته و مَنْ عَلىَّ ديّته فَاَنا دِيّته و هيچ‏كس را مورد بخصوص و تبعيض قرار نداد مگر: الّذين امَنوا و عمِلوا الصّالحاتِ و تَواصُوا بالحقِّ و تَواصُوا بالصّبر كه البته “الذين” هم مانند “من” ضميرى عام و شامل است.

قسم سوم: عالم تجلّى

از آنجايى كه رسيدن به عالم شهادت وارستگى مى‌‏طلبد تا در جهان به ‏مصداق اَيْنَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه‏، سالک جز او نبيند و به هر جا بنگرد كوه و در و دشت فقط صاحب اصلى و مولاى مهربان را بيند و اين در حال هر سالكى يافت نمى‌‏شود و نيز از آنجايى كه رسيدن به عالم غيب به مراتب مشكل‏تر از رسيدن به عالم شهادت است؛ زيرا ادراک بواطن امور با توان عقلى روحْ دقّت و مراقبه‌‏اى بيشتر طلب مى‌‏كند، و از جهت هلاک نشدن سالک تا اوج سلوک، خداوند از جهت رحمانيت، مقام ميانه يا برزخى را تدبير فرمود كه نه نشانه عالم شهادت است و نه عالم غيب، بلكه برزخى است ميان هر دو كه درک شكوه تجلّى دلدار را آسان‏تر مى‏‌نماياند. حضرت شاه در اين‏باره اين چنين مى‌‏فرمايد كه؛ “عالم تجلّى، برزخى است ميان غيب و شهادت” و درک بشرى در ميانه اين دو عالم راحت‏تر و ساده‌‏تر خواهد بود زيرا در اين حال حقيقت وجود، كه هو الظاهر و الباطن است، از جهتى ظاهر و از جهتى باطن است، پس از آن جهت كه ظاهر است معانى مجرّد و مطلق آن به اشكال و صور حسّى و ظاهرى نمودار مى‏‌شود: يعنى عالم شهادت. و از آن جهت كه باطن است معانى مجرد و مطلق آن خارج از صور حسّى به حالات كلّى و روحى بروز مى‌‏كند: عالم غيب. كه هر دو دور از دسترس سالک غيرواصل است. پس بايستى حالات عقلى و صور حسّى يعنى عالم غيب در عالم شهادت نزول كند، نه به شيوه‏‌اى كه بروز مطلق شود كه: خَرّ موسى صَعِقا، و نه به شيوه‌‏اى كه معراج طلبد، كه طاقت آن براى همه موجود نشود، بلكه در توان سالک سائر در حدّ ميان دو عالم، در يک برزخ زمانى كوتاه جلوه كند. «و در اين عالم تنزّل مى‏‌كند معانى مجرّده در صور حسّيه زيرا كه نسبتى دارد با معانى مجرده.» يعنى هم از عالم غيب است، ولى غيب نيست و هم از عالم شهادت است ولى عالم شهادت نيست و در اين هم فراخوانى، هر دو عالم حضور دارند، بدون تعيّن خاص براى هر كدام در شكلى جديد به نام برزخ و زمان كيهانى آن كه هم‌‏معنى برزخ معانى شهادت و غيب باشد تنها دو بار در هر شبانه‌‏روز رخ مى‏‌دهد، دو بار كه نه از روزاند مطلقا و نه از شب مطلقا، و اين هم فراخوانى: «به منزله صلات مغرب و صلات صبح و اين دو وقت برزخ‏‌اند ميان ليل و نهار، نه از روزاند مطلقا و نه از شب مطلقا.

نيك درياب گوش كن اى يار                                              برزخى در ميان ليل و نهار

قال اللّه‏ تعالى: يكوّرُ الليلَ عَلَى النّهار و يكوّر النهارَ عَلَى الليلِ».

تفسير شاه نعمت‌اللّه‏ از نماز وسطى

پس نماز وسطى، نمازى است در وسط و ميان دو عالم غيب و شهادت و برزخى ميان آن دو. از آنجايى كه در هر شبانه‌‏روز دو بار چنين برزخى هويدا مى‌‏شود، لذا دو نماز از نمازهاى يوميّه مصداق نماز وسطى خواهند بود: يكى نماز صبح كه “خروج است از غيب به شهادت” و ديگرى نماز مغرب كه “خروج است از شهادت به غيب” يعنى برزخ ميان پيدايى و ناپيدايى. پس: «در اين دو وقت، مصلّى مناجات كند به آنچه مشاهده نمايد از عالم برزخ از دلالات بر حق، در تجلّيات و تحوّل در صور.» يعنى مشاهده عالم عقول در تجلّى كه در عالم ظهور ممكن مى‌‏شود. «و اين برزخ خيالى است كه از وقت صلات فجر است تا طلوع آفتاب». بنابراين بيدارى بين‌الطلوعين يعنى اقامه نماز وسطى به شرط عَلَى صلاتِهِم يُحافظون به ‏صورت “صلات دائم” مى‌‏باشد كه همان ذكر خفى است، و خواب در اين حال حكم خواب در نماز صبح را پيدا مى‌‏كند. در اين هنگام: «ليل خيال پوشيده شود، و از اثر برزخ است كه معقول محسوس شود و محسوس معقول». يعنى مقام درک موسى در طور كه از عصا به اژدها و از اژدها به عصا. چون معقول به حسّ درآيد، حسّ معقول را معلوم مى‌‏كند، ولى نه حسّ، حسّ است و نه عقل، عقل. امّا باز حسّ عقل است و عقل، حسّ. و هر كدام همديگر را فرا مى‌‏خوانند و همين تقابل، شناخت را راحت‏تر مى‌‏كند كه فرمود تقابل ميان ذَكَرو اُنْثى و شعوب و قبايل، لِتَعارفوا است و بر همان سياق ملاّصدراى شيرازى گفت: تعرف الاشياء باضدادها (اشياء به اضدادشان شناخته مى‏‌شوند).

اوّلاً كردى خيال خانه‌‏اى در ذهن خويش                                 بعد از آن چون ساختى معقول‌تر محسوس شد

تفسير شيعى شاه نعمت‌اللّه‏ ولى در اختلاف نمازهاى يوميّه يكى ديگر از اختلافات در على صلاتهم يحافظون به دقّت كليه نمازهاى يوميّه برمى‏‌گردد كه آيا آنها در چند نوبت و كى بايد خوانده شود؟ در آخرين جمله از اين قسمت رساله حضرت شاه نعمت‌‏اللّه‏ سنّت فعلى را كه در عالم تشيّع رايج‌‏ترين شيوه است تفسير فرموده و همين سنّت نيز هم‏‌اكنون در ميان صوفيان شيعى‌مذهب و شيعيان غيرصوفى، درست‏‌ترين شيوه شناخته شده است. در اين تفسير حضرت شاه دو نكته خاصّ را اعلام فرموده‏‌اند: يكى سه‌نوبتى‌ ‏بودن نمازهاى يوميّه است كه مى‏‌فرمايد يكى “صلات نهار” است كه “وقت آن ظهر است و عصر”. پس برخلاف اهل سنّت كه نمازهاى ظهر و عصر را در دو وقت جداگانه مى‏‌خوانند، ايشان هر دو نماز ظهر و عصر را نماز نهار خواند و فرمود يک حكم دارند. و اوّل و آخر وقت نماز يعنى از ظهر شرعى تا قبل از غروب شرعى به ادب سالک است كه اجابت حضرت دوست را به تعويق نيندازد. دوم نماز عشاء است يا “صلات عشاء آخر”، كه آخرين نماز واجب روزانه است و از تاريكى شب شروع مى‏‌شود كه اوّلين لحظه تاريكى شب براى اداى اجابت دعوت درست در برگزارى نماز آخرين لحظه مغرب است. پس محافظت نماز عشاء انجام آن به شكل متّصل به نماز مغرب است. امّا شأن نماز مغرب و صبح كه نوع سوم نمازهاى يوميّه‏‌اند به دليل اهميّت وسطى بودنشان گرچه در دو زمان كيهانى مختلف و جدا از هم برگزار مى‌‏شوند، ولى بنابر شأن معرفت‏‌شناسى آن هر دو در زمان برزخ غيب و شهادت‏‌اند: يعنى نه تاريكى شب و نه روشنايى روز، كه همان مغرب و بين‏‌الطلوعين است. نكته دوم سخن حضرت شاه اشاره به نوع معرفتى دارد كه در هر كدام از اين عوالم به ‏دست مى‏‌آيد:

«و نمازگزارنده بايد كه در صلات نهار، كه وقت ظهر است و عصر، عالم علم دنيا شود و در صلات عشاء آخر، عالم علم آخرت، و در صلات مغرب و صبح، عالم علم موت.» 
يعنى در مقام معرفتى نهار عالم شهادت آنچه را مى‏‌بيند مى‌‏داند؛ يعنى دنيا. و در مقام معرفتى عالم غيب هر آنچه را نمی‌بيند را مى‌‏داند؛ يعنى آخرت. ولى در نماز وسطى انسان از آنچه موجب حركت او به سوى حقيقت جهان يعنى موجب حركت او از ماسوى اللّه‏ به اللّه‏ است، دانا مى‏‌شود؛ يعنى عالم موت، كه همان موت اختيارى است كه فرمودند: موتوا قَبلَ اَنْ تَموتوا و به بيان ديگر شرط اتمام سفر اوّل كه سفر من الخلق الى الخلق است همان رسيدن به فناى فى‌اللّه‏ و بقاى باللّه‏ است كه سالک را از سفر اوّل به سفر دوم كه مشاهده عالم غيب يعنى شناخت حقايق الهى در سير بالحق فى‌الحق و من الحق الى‌الخلق بالحق است (سفرهاى دوم و سوم) مى‌‏برد.

منبع: عرفان ایران – مجموعه مقالات ۱۰