بسم الله الرّحمن الرّحیم
فصل سرماست؛ اضافه بر همهی گرفتاریها این سرما هست ولی شکر خدا را؛ همهی فصلهایش خوب است. زمستان که میشود میگوییم: کاش که تابستان بشود، چقدر خوب بود. تابستان آن مَثَل مشهور هم هست که دستهایش را باز کرد گفت که کی خونه میسازد به این بزرگی؟ بعد تابستان که شد خب خیلی راحت گفت یک خانه این دفعه خواهم ساخت ولی حالا دیگر دنبالهی مَثَلش را نمیدانم، خود شماها میدانید… بله من بعدازظهر، بعد از ناهار، سنگین بودم، نه سنگینی که خواب بیاورد، سنگینی که خواب فرار میکند. نخوابیدم اصلاً، کسل بودم. انشاءالله کسل نشوم که شماها هم ناراحت بشوید.
کاغذها که میرسد، بعضیهایشان اینقدر مفصل است که من همانوقت که نمیخوانم، مسلّم است. بعداً هم اگر یک وقتی حالش را پیدا کردم میخوانم. الان کاغذ قدیمیای مثلاً دارم از خیلی پیش نخواندم، حالا میخوانم. یکی هم بدخطیاش است. بدخطیاش خب من نمیتوانم کاری بکنم. من همیشه توصیه کردم خوب است یک دوران مشقِ خط بگذارند. خوشبختانه در زمانی که ما بودیم، من دبستان بودم بعد هم دبیرستان و دانشکده، تا دبیرستان «مشق خط» هم یک واحدی بود در واقع، و الان خط من حالا که میلرزد ولی وقتی خط مینوشتم خطم خوب بود، خوانا بود، خیلی عالی. گذشته از اینکه خب البته ما ارثاً هم همه خوشخطیم. مرحوم آقای «نورعلیشاه» خیلی خوشخط بودند و سریع (تندنویس). این همه کتابهایی که دارند به خط خودشان هست اگر نگاه کنید، خواندنش هم وقت شما را میگیرد و نمیتوانید بخوانید، حوصله ندارید چه برسد نوشتنش. ایشان یک کتاب «قلزوم» نوشت، با خط خودشان نوشتند؛ هفت-هشت-ده جلد است، هر کدام به اندازهی یک خروار. بعد از ایشان حضرت «صالحعلیشاه» هم خیلی خوشخط بودند. البته این اواخر که خب سنشان زیاد شده بود، یک خرده خطشان لرزش داشت ولی اوایل خیلی خوشخط [بودند]. همینجور آقای ما آقای «صدر»؛ پدربزرگمان خوشخط بودند. مرحوم آقای «رضاعلیشاه» خوشخط بودند. من خوشخط بودم بالنسبه، دیگر حالا تا بعدش ببینیم چی… خط خوب خیلی در افکار خواننده مؤثر است. کاغذی اگر مینویسید به ادارات دولتی؛ اگر با خط خودتان است سعی کنید خیلی خوشخط بنویسید. مؤثر است. من دیدم. من چون خودم آنجا هم بودم، اینجا هم هستم، میبینم. حالا اگر کاغذی به من مینویسید که دیگر به طریق اولیٰ. این است که کاغذها را من کمتر میخوانم. ما تابستانها خب در بیدخت که بودیم خیلی از فقرا میآمدند، خب همینها شهرستانیها میآمدند تابستان بود آنجا مدت بیشتری میماندند، و هرکدام یک هنری داشتند حضرت «صالحعلیشاه» سعی میکردند به ما یاد بدهند. خیلی درسها را هم خودشان میدادند. من پیش مرحوم حاج شیخ اسماعیل امیرمعزی که از خطاطهای مشهور بود، کتابهای خطی فراوانی دارد، تابستان آنجا بود، سه ماه تابستان پیش او درس میخواندم یعنی مشق میکردم. که الان مشقهایی که سرمشق او نوشته من دارم بهعنوان یادگاری. من حتی آن خواهر بزرگم که مرحوم شد خیلی خوشخط بود. الان یک خطی، یک کاغذی از او دارم، کاغذی نوشته است به یکی از آقایان فقرا، خیلی خوشخط، من نگهش داشتم. هم یادگاریست از نصرتخانم و هم خط خوب… این خط را این است که دقت بفرمایید.