Search
Close this search box.

قسمتی از فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه) در تاریخ ۸۷/۱۰/۱۸ دربارهٔ عاشورا

Hhdnat majzoobaalishah96 47دشمن برای عباس امان‌نامه آورد و آن بتی که اسمش را خلیفه گذاشته بودند امان داد که اگر عباس طرف ما بیاید چنین و چنان می‌کنیم، هر منصبی بخواهد به او می‌دهیم. جنگ‌های آن روز اینطور بود که تا شب قبل، همه با هم در تماس بودند. قوم و خویش‌های مادری حضرت آمدند عبّاس را صدا زدند، دو-سه بار صدایش زدند، عبّاس جواب نداد، برای اینکه در حضور برادر ایستاده بودند. حضرت به او گفتند جواب بده، صدایت می‌زنند. آنوقت جواب داد. گفتند: بیا. باز هم نمی‌خواست برود. گفتند: برو ببین چه می‌گویند؛ اینها تمام شدت احساسات و عواطف و قدرت ایمان را نشان می‌دهد. رفت و برگشت، گفت که به من امان می‌دهند، می‌گویند بیا. آزمایش الهی از عبّاس هم نمی‌گذرد. آزمایشش کردند. امام حسین فرمودند: برو. تو هم دست زن و بچّه‌ات را بگیر و برو. گفت که: 

گر برکَنم دل از تو و بردارم از تو مهر                               این مهر بر که افکنم، این دل کجا برم؟ 

 تمرّد از یک امر ظاهری که حضرت فرمودند برو، گفت نمی‌روم. هر کدام از افرادی که در آنجا بودند اگر زندگی‌شان را نگاه کنیم درسی به ما می‌دهند. مجموعه‌ی این هیئت و این جمع در آن روز، الگوی یک بشر ایده‌آل را ارائه می‌دهند. یکی‌یکی را که نگاه کنیم هرکدام همینطور است. زندگی یکی دیگر از یاران را بررسی می‌کنیم که با وضع تردید و وسوسه‌های ما منطبق است. مثل ما که از طرفی هم خرما را سفت چسبیدیم و هم خدا را می‌خواهیم. فرمودند وقتی خدا را می‌خواهید خرما را تا اندازه‌ای بچسبید که شما را به خدا می‌رساند.